دنیاهای آخرالزمانی از پرتکرارترین فضاهاییست که در دنیای بازی، سینما و سریال استفاده میشود. آثار هنری از بستری که دارند استفاده میکنند و تلاش دارند تا فضاهایی را ارائه دهند که فراتر از واقعیت است و آخرالزمان یکی از موضوعاتیست که سوژه بسیاری از سازندهها و خالقها میشود. اما کدوم دنیای آخرالزمانی کاری کرد تا ما شیفته فضا و اتمسفرش بشیم؟ در تیم ویجیاتو این هفته از تیم تحریریه پرسیدیم که اگر مجبور بودن، ترجیح میدادن توی کدوم دنیای آخرالزمانی زندگی کنن؟
دنیای آخرالزمانی تحت هیچ شرایطی نمیتونه خوب باشه، یا توش خوش بگذره! پس میخوام یکی رو انتخاب کنم که بدونم شانس زنده موندنم توش بیشتره. فالوت فکر میکنم گزینه مناسبی باشه، میدونم یک پناهگاهی هست که اگر درش بسته باشه و روی افراد اشتباه باز نشه میتونم از زندگیم لذت ببرم. مشغول به چه کاری میشم؟ شاید باغداری. یک کار دور از استرس که میدونم برام دردسر ایجاد نمیکنه 😂
جهانهای پساآخرالزمانی یا Post apocalyptic همیشه جذابیتی انکار نشدنی برای دنیای ویدیوگیم و سینما بودهاند و هرکدام با ویژگیها و سختیهای مخصوص خود، جلوهای زیبا و چهرهای خاص برای خودشان ترسیم کردهاند.
اما از میان زیباییهای عموما خالی از سکنه این دنیاهای خیالی که گاها در قعر بیابان و همراه با خشکی شدید و گاها در سرسبزی مطلق ناشی از نبود انسانهاست، انتخاب من جهان سردسیر و سرشار از وحشت و سرمای مترو است.
شاید آن روزی که برای اولین بار مترو ۲۰۳۳ را تجربه کردم، فکرش را هم نمیکردم که حس تلاش برای بقا و استفاده از هر چیزی برای چنگ زدن به این دنیا را انقدر از نزدیک حس کنم و هیچوقت این تجربه فراموش نخواهد شد.
سرمای بی رحمانه هوا در روسیهای که پس از هولوکاست اتمی حالا در آن زندگی به زیر زمین و در تونلهای مترو منتقل شده، موجودات عجیب الخلقهای که بر اثر تشعشعات رادیو اکتیو سر راه شما ظاهر میشوند، اسلحهها و ابزاری که عموما از وسایل دور ریختنی و ساده ساخته شدهاند و حس ترس از تمام شدن فیلتر ماسکی که همیشه روی صورت شماست تا شما را از آلودگی محیط بیرون نگه دارد و البته دشمنانی که جدا از موجودات وحشی، با شما در جنگ هستند؛ همه و همه تجربهای را به شما منتقل میکنند که حس مازوخیسمی درونتان فعال شود و علاقه بیشتری به پیشروی در این جهان داشته باشید. البته شاید هم تنها این موضوع به علاقه شخصی من به سرما باز میگردد!
صد در صد مترو. من الان در حال خوندن کتاب مترو ۲۰۳۳ هم هستم. نکته جالبی که هست اینه که چون بازیش رو تجربه کردم اکثر بخشای کتاب برام تصویری از قبل آماده هست و یه حس آشناپنداری باحالی بهم دست میده.
اینکه هر ایستگاه مترو یه ویژگی خاص خودش رو داره و هیچکدومشون شبیه اون یکی نیست باعث میشه ندونی چی انتظارتو میکشه. با اینکه توی مترو کلی خطر از موجودای جهش یافته تا کتابدارها و هزارتا چیز دیگه تهدیدت میکنه، ولی با اختلاف ترس از تنهایی توی تونلای تاریک مترو چیزیه که شبا جلوی خوابیدن منو میگیره. دیمیتری گلوخوفسکی تاریکی رو با صفت غلطت توصیف میکنه. انگار واقعا یه موجوده که میتونه تسخیرت کنه. و این ترس برای من حس تازگی داره. یادم نره به سطح زمین که رادیواکتیوه و یه عالمه موجودای عجیب و غریب داخلشن هم اشاره کنم که حتی از تونلهای مترو هم ترسناکتره.
دنیای مترو دنیای بدون امیدیه که میدونی هیچوقت قرار نیست تغییر کنه.
خدایی جواب من تابلو نیست؟ معلومه که Fallout.
البته که من قطعا دلم نمیخواد توی یه دنیای ویران شده زندگی کنم، اونم فال اوت که از هر پنج موجود زنده، ششتاشون قصد جونتون رو دارن. ولی حداقل توی این دنیا انقدر اتفاقات عجیب غریب و مضحک میتونه بیفته که همیشه سرگرم میمونین. یه روز میبینین یه UFO دم خونهتون سقوط کرده، یه روز میبینین یکی با اسم سزار برای خودش ارتش لژیونر جمع کرده، یه روز میبینین مامان بزرگتون یه روبات از آب در میاد، هر از گاهی هم از دورادور یه انفجار اتمی تماشا میکنین.
تازه همین که شاید توی این دنیا بتونم سوار یه پاور آرمور بشم، خودش کافیه برای این که انتخابم فال اوت باشه.
مگه میشه از دنیاهای آخرالزمانی حرف زد و چیزی از لست آو آس نگفت؟ برای من لست آو آس یکی از جذابترین دنیاهای ممکنه. جایی که همچنان میشه توش نشونههایی از زندگی رو پیدا کرد اما پیدا کردن امید شاید سختتر از چیزهای دیگه باشه. دنیایی که جنگجو تربیت میکنه و به ما نشون میده که حتی هم نوعهامون هم میتونن آسیبپذیر باشن. دنیای این بازی برای من یادآور یه سری از بهترین دورههای ویدیوگیمی زندگیمه و طبیعتا به دنیاهای آخرالزمانی دیگه ترجیحش میدم.
از اونجایی که به طبیعت کشور ایسلند علاقه زیادی دارم و عاشق ساحل و کوهستانم، فکر کنم جوابم مشخص باشه و اون چیزی نیست جز آخرالزمان بازی Death Stranding. جدای از اینکه دنیای بازی دث استرندینگ خیلی زیبا و چشمنوازه، سفر توی این دنیای از هم شکسته و تلاش برای متحد کردن بازماندهها میتونه کار جذاب و هدف خوبی توی سفرمون باشه. تصور کنید باید یک کاری توی این دنیا انجام بدید، باری که دارید رو روی دوشتون میذارید، یک موزیک هم از Low Roar و میزنید توی دل جاده و از طبیعتی که اطرافتون هست لذت میبرید. حسی که دنیای دث استرندینگ داره برام جذابه… توی دنیا اثری از زندگی نیست اما بازماندهها محکوم به ادامه شدن و کارهای کوچکی که انجام میدن روی زندگی بقیه تاثیر میذاره. کلیت دنیای دث استرندینگ درباره انزوا، تلاش و اتحاده و این معنی و مفهومها توی زندگی خودمون خیلی مهمه!
شما ترجیح میدادید توی کدوم دنیای آخرالزمانی زندگی میکردید؟ حتما نظرتون رو با ما در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید.
source
کلاس یوس