اسکارلت جوهانسون بدون شک یکی از موفقترین بازیگران زن نسل خود است. حرفه بازیگری جوهانسون در سن 9 سالگی با بازی در نقش دختری کوچک در کمدی فانتزی «North» آغاز شد. از آن زمان به بعد این بازیگر دیگر هیچ نگاهی به گذشته خود نداشت و حرفه او از به رسمیت شناختن توسط اسکار گرفته تا موفقیتهای پرفروش بلاکباستری تا کمدیهای معمولی و اکشنهای علمیتخیلی متغیر بوده است. نکته مهم پیرامون این بازیگر آن است که جوهانسون پیش از ورود به MCU خود را به عنوان یکی از بزرگترین استعدادهای زن در هالیوود تثبیت کرده بود. بنابراین ما در ویجیاتو لیستی از بهترین فیلمهای اسکارلت جوهانسون خارج از جهان سینمایی مارول را برای شما معرفی کردهایم که شاید دیدن آنها را از دست داده باشید.
وقتی درباره مجموعه آثار اسکارلت جوهانسون صحبت میکنیم، به راحتی میتوان تنها با نقش او در انتقامجویان گرفتار کارنامه کاری او در جهان سینمایی مارول شد. ایفای نقش شخصیت «Black Widow» برای مدت طولانی به این معنی است که این شخصیت نقشی است که بیشتر مردم جوهانسون را با آن میشناسند. اما اسکارلت جوهانسون این فرصت را داشته است که نقشهای متنوعی را بازی کند. او یک ستاره اکشن، یک بازیگر قابل اعتماد دراماتیک و یک بازیگر کمدی قوی است. او با تعدادی از کارگردانان نمادین کار کرده است و در طول سالها بازی او فقط و فقط انعطاف پذیرتر شده است.
Lucy
«لوسی» که در سال 2014 منتشر شد، محصول مستقیم فعالیت اسکارلت جوهانسون در MCU است. لوسی فیلمی به کارگردانی لوک بسون در مورد یک جوان 25 ساله سرگرمکننده است که در تعطیلات ربوده میشود و به عنوان حامل مواد مخدر مورد استفاده قرار میگیرد. وقتی مواد مخدر وارد سیستم گوارش او میشود، لوسی تواناییهای مافوق بشری را به دست میآورد و به جستجوی خودیابی میپردازد و در طول راه با شلیک گلوله، تعقیب و گریز و بمبهای زیادی مواجه میشود. این فیلم اغلب یک اکشن احمقانه است، اما همیشه جالب و عجیب است، و در حالی که سوالاتی را مطرح میکند که به طور رضایت بخشی به آنها پاسخ نمیدهد، اما به دلیل جاه طلبی محض درون آن نمیتوانید از ریشه یابی و تماشای آن جلوگیری کنید.
«لوسی» همچنین از برخی از بهترین مهارتهای جوهانسون به عنوان بازیگر استفاده میکند: آسیبپذیری دراماتیک، موقعیت جسمانی و فیزیکی بودن و جذابیت گوشهگیر و منفصل او. این ویژگیها به ویژه برای شخصیت لوسی مفید است، چرا که با پیشرفت فیلم، کمتر و کمتر به انسانیت خود وابسته میشود.
The Prestige
«پرستیژ» که در سال 2006 اکران شد، پیروزی بزرگ جوهانسون در کارنامه بازیگری نبود؛ زیرا او قبلاً روی چندین فیلم وودی آلن کار کرده بود و بخشی از فیلمهایی با بودجههای کلان و تحسینشده توسط منتقدان بود. با این حال، «پرستیژ» با پیشبردن مرزهای کاری که جوهانسون به آن شهرت داشت، به بهتر شدن حرفهی بازیگز جوهانسون کمک کرد و برای او حکم یک منجنیق برای پرتاب شدن به سمت موفقیت را داشت.
«پرستیژ» یک فیلم هیجانانگیز روانشناختی است که رقابت بین دو شعبدهباز لندنی، رابرت آنژیر (هیو جکمن) و آلفرد بوردن (کریستین بیل) در پایان قرن نوزدهم را دنبال میکند. جوهانسون نقش دستیار آنژیر را بازی میکند که وظیفه دارد بفهمد رقیبش روی چه چیزی کار میکند. این نقشی است که محدود است و بیشتر بر جاذبه جنسی جوهانسون تمرکز دارد. در پایان، «پرستیژ» یک فیلم از کریستوفر نولان است. در حالی که بازیگران ممکن است بزرگ و با استعداد باشند، اما تمرکز بر سرنخها و پیچ و تابهایی که در طول مسیر ظاهر میشوند، باقی میماند. این فیلمی نیست که بخصوص برای اجرای اسکارلت جوهانسون تماشا کنید، اما بسیار سرگرمکننده است.
Match Point
فیلم Match Point که آغاز کار جوهانسون با وودی آلن است، یکی از مهمترین فیلمهای حرفهای این بازیگر است و ثابت میکند که بازی داغی که منجر به نامزدی پشت سر هم او در گلدن گلوب در سالهای 2004 و 2005 شد، اتفاقی نبود. اولین همکاری اسکارلت جوهانسون با وودی آلن نشان داد که او نقش زن زیبا و فریبندهای را بازی میکند که قلب شما را خواهد شکست؛ یک ساخته بسیار وودی آلنی با یکی از بهترین نقشهای اسکارلت جوهانسون.
باید توجه داشت در این فیلم جوهانسون که دیگر شخصیت بیتجربهای را که نیاز به محافظت دارد به تصویر نمیکشد، در Match Point بسیار قاطعتر و بالغتر از گذشته است، و رابطهاش با ریس مایرز این فیلم را به اثری کمیاب از وودی آلن تبدیل میکند که کاملاً جذاب و دیدنی است. درام روانشناختی Match Point داستان یک تنیسور بازنشسته را دنبال میکند که وارد یک رابطه عاشقانه و خطرناک با نامزد برادر شوهرش میشود.
Under the Skin
این کار بدون شک عجیبترین فیلمی است که اسکارلت جوهانسون در آن حضور داشته است. این اثر که در سال 2013 اکران شد، تغییری جالب توجه برای جوهانسون بود که به نظر میرسید روی تولیدات هالیوودی مانند «انتقامجویان» و آثار بلاکباستری متمرکز شده بود. این فیلم که بر اساس رمانی از میشل فابر ساخته شده است، زنی (یا چیزی که به شکل یک زن مبدل شده است) را در اسکاتلند دنبال میکند که مردان را شکار میکند. فیلم پر از دسیسه و محیطهای عجیب است. «زیر پوست» نوعی فیلم است که در آن نمیتوان به توالی وقایع یا طرح داستان اعتماد کرد. آنچه مهم است، حس بصری و ناراحتی ظاهری است که فیلم به راحتی ایجاد میکند.
در نقشی با دیالوگ کم، جوهانسون در این فیلم هیجانانگیز است. به طور معمول، وقتی این بازیگر روی صفحه نمایش است، نمیتوانید متوجه جذابیت او نشوید. شخصیت او در طول داستان از تمام انسانیت خلع شده است، این به معنای واقعی کلمه یعنی شخصیت او فقط یک بدن است. و با این حال، به نوعی، جوهانسون شخصیت را به همان اندازه با احساس خطر و احساسات خاص آغشته میکند.
Ghost World
«دنیای ارواح» در سال 2001 زمانی که اسکارلت جوهانسون 15 ساله بود اکران شد. این فیلم درباره انید (تورا برچ) و ربکا (جوهانسون)، بهترین دوستانی است که وقت خود را با هم بودن و انتقاد از دیگران میگذرانند. اما زمانی که این دو بعد از دبیرستان با زندگی واقعی مواجه میشوند، شروع به دور شدن از هم میکنند، به خصوص زمانی که انید با سیمور (استیو بوشمی)، مرد مسن عجیبی که ربکا احساس میکند با او مرتبط است، دوست میشود. وسواس انید نسبت به سیمور تفاوت بین انید و ربکا را بیش از پیش آشکار میکند، زیرا ربکا میخواهد بزرگ شود و یک زندگی عادی داشته باشد، در حالی که انید برای ثابت ماندن همه چیز میجنگد.
دنیای ارواح پر از شخصیتهای عجیب و غریب و دیالوگهای خندهدار است، اما در عین حال بسیار دلنشین است که درام نوجوانانه را با همدلی به تصویر میکشد. برخلاف فیلمهایی که به نوجوانان میپردازند، «دنیای ارواح» هیچ پاسخ روشنی ارائه نمیکند. انید نمی داند کیست، فقط امید و زمان برای او وجود دارد که بفهمد. دوستی او با ربکا در طول زمان تغییر میکند، مانند همه دوستیها. «دنیای ارواح» اولین فیلم جوهانسون نبود، و یک یا دو سال قبل از این نقش بود که او را به سمت ستاره شدن سوق داد، اما حتی در آن زمان، «دنیای ارواح» به وضوح نشان داد که جوهانسون چیزهای بزرگتری در سر دارد.
Her
این اثر ویژه فیلمی است که به راحتی میتوانست مانند «آینه سیاه» یک داستان هشداردهنده درباره فناوری و دنیای مدرن باشد. خوشبختانه، اسپایک جونز به خیلی بیشتر از اینها علاقه دارد و با طنز و کنجکاوی به موضوع روابط مدرن و هوش مصنوعی نزدیک میشود. فیلم درباره تئودور (واکین فینیکس)، مردی تنها است که عاشق دستیار هوش مصنوعی خود، سامانتا (جوهانسون، از چیزی جز صدای مغناطیسیاش استفاده نمیکند) میشود.
جای تعجب نیست که جوهانسون نقش مهمی در عملکرد این فیلم دارد. در حالی که ما هرگز او را نمیبینیم، اما کار صدای نمادین او به ما شخصیتی میدهد که ریشه آن را به راحتی دریافت میکنیم. سامانتا سرشار از گرما و احساس است و این بازیگر با فیلمنامهای خوب به درک بهتر ما از داستان کمک میکند. داستانهای بزرگ هوش مصنوعی این قدرت را دارند که روابط را تجزیه کنند و بپرسند چه چیزی ما را انسان میکند. در حالی که پاسخ بسیار گستردهتر از آن است که بتوان آن را در یک فیلم ارائه کرد، اما «او» بهترین تصویر خود را به ما میدهد و نشان میدهد که چگونه روابط، قدرت کمک به ما را دارند و ما را از بدترین لحظات عبور میدهند، مهم نیست که چگونه بستهبندی شدهاند.
Marriage Story
نقش اسکارلت جوهانسون در «داستان ازدواج» یکی از سادهترین نقشهای اوست. این فیلم درباره چارلی (آدام درایور) و نیکول (جوهانسون)، کارگردان تئاتر و یک هنرپیشه است که تصمیم به جدایی میگیرند. نیکول شغل جدیدی پیدا میکند و با پسرش به لس آنجلس نقل مکان میکند و چارلی را در نیویورک ترک میکند، جایی که او در شرکت تئاتر خود کار میکند. چیزی که به عنوان یک جدایی دوستانه شروع میشود، به محض معرفی وکلای طلاق، به سرعت به چیزی زشتتر تبدیل میشود و راه را برای انزجار بین شخصیت،ها باز میکند.
جوهانسون در این فیلم متواضعانه کنار مینشیند و از فیلمی با بازیهای بزرگ و غم انگیز از جانب آدام درایور و لورا درن حمایت میکند و خشم و تنهایی خود را همانطور که ما در زندگی روزمره انجام میدهیم، با اشک، نگاه یا اظهار نظری خاص- به دیگران منتقل میکند. حتی در حالی که نیکول سعی میکند ویژهتر شود، چهره جوهانسون یک کتاب باز است. او نیازی به صحبت کردن ندارد تا ما بفهمیم چه احساسی دارد. برای اکثر لحظات فیلم، شخصیت نیکول دیواری است که دیگران از آن پریدهاند. و با این حال، در حالی که جوهانسون حاکم است، عملکردی کاملا واقعگرایانه از خود ارائه میدهد.
Lost in Translation
این فیلم شروع کار حرفهای جوهانسون در امر یک بازیگز توانا است که ما می،شناسیم. او در زمان فیلمبرداری این اث 17 ساله بود و نقش شخصیتی را بازی میکرد که پنج سال از خود واقعیاش بزرگتر بود. شات ابتدایی فیلم از جوهانسون با یک شلوار صورتی شفاف نمادین است، و حکایت جالبی را برای حرفه او ارائه میکند.
در زمان اکران فیلم، جوهانسون یک بازیگر ناشناس و یک عنصر کمیاب برای احساسات مخاطبان بود و چهرهای مرموز و غیرقابل تشخیص داشت. در حالی که بیل موری اجرای پر زرق و برق این فیلم را دریافت میکند، خنده،ها را به خود جلب میکند و تماشاگران را به سمت خود میکشاند، اما این اسکارلت جوهانسون است که بیشتر بازی واقعی میکند و به آرامی ارتباطی با شخصیت موری و مخاطب برقرار میکند که دیدنی است. «گمشده در ترجمه» فیلمی درباره سوء تفاهمها و ناگفتهها است – گاهی اوقات به معنای واقعی کلمه، مانند لحظات پایانی آن، زمانی که باب (موری) چیزی را برای شارلوت زمزمه میکند که مخاطب نمیتواند آن را بشنود – و با این حال، بدون شک ثابت میکند که جوهانسون چقدر در برقراری ارتباط با حالات عاطفی شخصیت هایش خوب است. این سکوی پرتاب عالی برای جوهانسون بود، بازیگری که مانند 20 سال پیش کماکان هیجان انگیز است.
Jojo Rabbit
جوهانسون برای بازی در کمدی درام «جوجو خرگوشِ» نامزدی اسکار را به دست آورد. فیلم جنجالی تایکی وایتیتی یک جوان هوادار نازی را دنبال میکند که با کشف یک دختر یهودی که در خانهاش پنهان شده، زندگیاش بینهایت پیچیدهتر میشود. اکثر افرادی که این فیلم را دیدهاند موافق هستند که جوهانسون در آن کاملاً خوب است. او با بازی در نقش رزی، مادر دوست داشتنی پسری (رومن گریفین دیویس) که هیتلر را به عنوان یک دوست خیالی دارد، بیشتر در حاشیه چیزی است که اغلب ترکیبی مخاطره آمیز از کمدی و تفسیر اجتماعی است که در میان دورهای از تاریکی اخلاقی تاریخ اتفاق میافتد. جوهانسون نقشهای مادری زیادی را ایفا نکرده است، اما او در اینجا با حس یک مادر واقعی با نقشش برخورد میکند.
The Island
فیلم جزیره به کارگردانی مایکلبی یکی دیگر از آثار اسکارلت جانسون است که او را در یگ نقش اکشن به نمایش میگذارد. داستان این فیلم در آینده اتفاق میافتد، این اثر علمیتخیلی بر روی مردی تمرکز دارد که در تلاش برای فرار از جامعه دیستوپیایی خود است. جزیره فیلمی با بازی جوهانسون و ایوان مکگرگور در نقش کلونهای انسان است که تلاش میکنند از تأسیساتی که توسط یک شرکت شیطانی اداره میشود فرار کنند. نیمه اول The Island به طرز چشمگیری خالی از حادثه است و احساس میشود کسی غیر از ملیکلبی آن را کارگردانی کرده است. اما مایکلبی واقعی در نیمه دوم، بازی را به دست میگیرد و فیلم را به سمت یک اکشن تمام پیش میبرد.
Eight Legged Freaks
اسکارلت جوهانسون در سال 2002 به فیلم هیولایی Eight Legged Freaks پیوست؛ فیلمی که کمتر کسی از وجود آن در کارنامه کاری جوهانسون خبر دارد. داستان این فیلمبدین شرح است که پس از قرار گرفتن در معرض زبالههای سمی، گروهی از عنکبوتهای هیولایی یک شهر کوچک در آریزونا و همه ساکنان آن را تهدید میکنند.
اگر از خود میپرسید: آیا زمانی وجود داشته است که اسکارلت جوهانسون زیر نظر دیوید آرکت (پلیس محبوب فرنچایز جیغ) باشد؟ باید بدانید که بله، وجود داشت. این فیلم ادای احترام به فیلمهای هیولاهای قدیمی است که عمدتاً دارای یگ فرمول هستند. جوهانسون در سنین جوانی، به عنوان دختری که در بیشتر لحظات این فیلم مضطرب است، یاد میگیرد چند عنکبوت لعنتی را بکشد و با این کار سرگرم شود. صادقانه بگویم، او در اینجا بیشتر از آنچه در کمدیهای مستقیم او میبینیم، حس شوخطبعی نشان میدهد.
Hitchcock
اسکارلت در این فیلم درام محصول سال 2012 نقش جانت لی بازیگر فیلم روانی ساخته آلفرد هیچکاک را بازی میکند. این فیلم تاریخی که در دهه 1950 میگذرد، بر رابطه بین کارگردان مشهور آلفرد هیچکاک و همسرش تمرکز دارد. این نقش برای جوهانسون تا حدی سطحی است. ویژگی اصلی شخصیت او این است که مثل همیشه زرق و برق دار است، اما وقتی به صحنه معروف دوش گرفتن میرسیم، جوهانسون واقعاً وحشت جانتلی را در این صحنه به درستی به نمایش میگذارد، حتی اگر خود سکانس بسیار احساسی به نظر نمیرسد، اما ترس و خیانت در چهره جوهانسون در آن لحظه نشان میدهد که بازیگران زن چگونه توسط استاد تعلیق دستکاری شدهاند.
source
کلاس یوس