داستان سرگذشت بروس وین را کم و بیش همه میدانند. او در سن کودکی شاهد کشته شدن پدر و مادر خود بود که پیامدش تبدیل بروس به بتمن شد. ولی آیا از دست دادن پدر خود در سن پایین باعث میشود تا بروس جایگاهی پدری را درک نکند و از انجام آن برنیاید؟
شوخیهای فراوانی دربارهی وسواس بتمن در گردآوری کودکان بیسرپرست وجود دارد. اما چه چیزی باعث میشود تا او دست به انجام این کار بزند؟ بتمن چگونه پدری به شمار میآید و چگونه روی فرزندانش اثر میگذارد؟ سرگذشت و رفتار شوالیهی تاریکی پاسخگوی این پرسشها هستند.
بتمن در جایگاه یک فرزند
همچون بیشتر انسانها، درک بروس از پدر بودن به افرادی بازمیگردد که او را بزرگ کردهاند؛ یعنی توماس وین و آلفرد پنیورث. آیا توماس وین یک پدر خوب بود؟ به سختی میتوان پاسخی برای این پرسش یافت چرا که بیشتر دادههایی که از او وجود دارد مربوط به صحنهی مرگش هستند. دیگر اطلاعات از توماس از طریق فلشبکهای بروس به دست میآیند ولی آنها هم محدود محسوب میشوند چون که هنگام مرگ توماس، پسرش تنها هشت سال سن داشت.
البته توماس وین از دنیای فلشپوینت نمایی از این کاراکتر را نشان میدهد اما از آن جایی که او مربوط به یک راستینگی متفاوت نسبت به بتمن بنیادین دیسیست پس نمیتوان چندان این شخصیت را به حساب آورد.
در هر صورت چه توماس پدر خوبی بود و چه بد، پیش از این که پسرش به خوبی او را بشناسند کشته شد. درک انسانها از پدر و مادرشان در طی زمان تکامل مییابد و هر چه بزرگتر شوند والدینشان نیز به شکل انسانیتری به چشم آنها میآیند.
اکنون تصور کنید که این تکامل هنگامی که انسان کودک است متوقف شود. توماس خیلی پیش از این که پسرش بتواند او را به عنوان یک انسان واقعی بشناسد از دنیا رفت. بروس به اندازهی کافی رشد نکرده بود تا درکی از رویاها، چالشها و تردیدهای پدرش داشته باشد. چنین چیزی تأثیری سنگین روی درک بروس وین از پدر بودن داشت.
پس از مرگ توماس، میتوان پذیرفت که آلفرد پنیورث در جایگاه پدری برای بروس قرار گرفت. با این که مسلماً میتوان گفت آلفرد در جایگاه پدری شگفتانگیز است ولی یک پدر نامتعارف به شمار میآید؛ البته از دیدگاه مثبت. در هر صورت، خود بروس هم یک بچهی متعارف نبود.
بروس جوان به دنبال داستانهای هنگام خواب، کول شدن یا رفتن به شهربازی نبود. او میخواست تاریکی درونش را مهار کند و از آن برای آماده شدن در تبدیلش به بتمن بهره ببرد. بستگی دارد دربارهی کدام نگارش از آلفرد سخن بگوییم؛ چرا که برخی از نسخههای این کاراکتر به او در تبدیل و آموزشش کمک کردند و شماری دیگر تلاش کردند تا مسیرش را عوض کنند. در هر حال، آلفرد همچون یک پدرِ پشتیبان در کنار بروس قرار داشت.
هنوز هم این پرسش برجسته پیش میآید: آیا آلفرد باید جلوی بروس را در تبدیل شدن به بتمن میگرفت؟ شاید نیاز به یک کتاب برای پاسخ دادن به این پرسش داشته باشیم ولی اگر واقعگرایانه به موضوع نگاه کنیم احتمالاً آلفرد چه میخواست و چه نمیخواست هرگز نمیتوانست جلوی بروس را بگیرد.
بتمن در جایگاه یک پدر
پیوند بروس با دیک گریسون یک روایت جالب محسوب میشود. دیک نخستین فرزندی به شمار میآید که بروس سرپرستیاش را پذیرفت و بنابراین در جایگاه پدر چیزهای فراوانی را در این دوره یاد گرفت. شاید هواداران سرسخت بتمن نیز با فهمیدن این حقیقت شگفتزده شوند اما در اوریجین ابتدایی رابین (شمارهی ۳۸ کمیک Detective Comics) شوالیهی تاریکی تنها میخواست از پسر شگفتانگیز برای یک مأموریت استفاده کند و پس از آن او را به سیرک بازگرداند. البته بازرواییهای آتی این طور بازگو کردند که بروس میخواست تا به دیک گریسون یک خانه و خانواده بدهد.
در شمارهی ۲۰ کمیک Batman، عموی بدکار دیک با نام جرج برای دورهی کوتاهی سرپرستیاش را به دست گرفت تا بروس برای قاضیای که مسئول رسیدگی به پرونده شده بود چنین سخنرانیای کند:
دیک مثل پسر خودمه! وصیتنامهم رو تغییر دادم تا در صورت مرگم، دیک همهی دارایی رو به دست بیاره! عالیجناب، من… من عاشق این پسر هستم! خواهش میکنم اون رو از من نگیرید.
این یکی از نخستین بارهایی بود که پیوند پدر-پسری داینامیک دو مورد اشاره قرار گرفت در حالی که بیشتر داستانهای ابتدایی آنها را به عنوان «قیم و صغیر»، «بهترین دوستان» و «برادران» معرفی میکردند.
بررسی از هم پاشیده شدن پیوند بروس و دیک موضوع ژرفیست اما میتوان گفت یکی از بزرگترین شکافها در رابطهی این دو به حساب میآید. نگارشهای فراوانی از این سوا شدن در پیوستگیهای دیسی وجود دارد ولی المان مشترکشان این است که هنگامی که دیک دیگر رابین نیست، پیوندش با بروس ترک برمیدارد. دلیلش این است که بیشتر درک بروس از خودش مربوط به هویت بتمن است تا کم و بیش جایی برای بروس وین نباشد. بدین گونه، اگر دیک دیگر رابین نباشد، چه جایگاهی در زندگی بروس دارد؟
رابین بودن و فرزند بروس بودن در یک راستا قرار دارند و برای همین زمانی که دیک، جیسن تاد را با تنپوش کهنهی خود دید واکنش احساسی شدیدی نشان داد. انگار که به عنوان پسر بروس وین جایگزین شده بود. دیک در شمارهی ۴۱۶ کمیک Batman با بروس رو در رو شد اما شوالیهی تاریکی نتوانست نشان دهد که واقعاً چه احساسی دارد. دیکِ سرخورده به او فشار وارد کرد تا بروس از دیدگاه احساسی از هم بپاشد و اقرار کند که به خاطر دلتنگی نسبت به دیک، جیسن را پیش خودش آورد. این رونمایی همچون یک میدان مین بود که هیچ کدام از این دو کاراکتر نمیدانستند چگونه با آن برخورد کنند.
در شمارهی ۵۰ کمیک Tales of the Teen Titans، دیک از بروس پرسید که چرا در حال پذیرفتن سرپرستی جیسن به شکل رسمی است ولی هرگز تلاشی برای قبول کردن سرپرستی او نداشت. پاسخ بروس به این شکل بود:
شاید خیلی جوون و وسواسی تو ابتدای کارم به عنوان بتمن بودم. به گمونم اون زمان هرگز چندان بهش فکر نکردم. و بعدش، قبل از این که بدونم، پسر شگفتانگیز یه مرد شد و فهمیدم که چه میزان زمان از دستم در رفته بود. ولی باور کن، نمیتونستم هیچ پسری رو بیشتر دوست بدارم.
برای سالها، بروس برای درک دیکی که اکنون یک انسان بالغ شده بود به چالش خورد. او میدانست که چگونه یک قهرمان را آموزش دهد و چگونه دیک را به عنوان شریک جوانش درک کند اما بروس اشتباهات زیادی در یافتن پیوندش با او به عنوان »پسر بزرگشده» داشت. زمانی که بروس، ژان پل ولی را به عنوان جایگزینش در جایگاه بتمن در طی خط داستانی Knightquest برگزید، دیک آسیب دید.
این دو در پایان در شمارهی ۱۳ کمیک Robin به بیان احساسات خود پرداختند و چیزی را کم نگذاشتند. بروس به دیک اقرار کرد که اشتباهاتی را انجام داده و به درستی تبدیلش به یک انسان بالغ را مدیریت نکرده بود.
یک فاصله بین ما رشد کرد. من خیلی چیزها رو نگفتم. کاملاً اشتباه مدیریتش کردم. ولی همیشه همینطوره، نه؟ بین پدرها و پسرها.
با گذر زمان، بروس فهمید که چگونه یک پدر بهتر باشد و در نهایت همهچیز را رسمی کند. در شمارهی ۱۷ کمیک Batman: Gotham Knights بروس در نهایت و به شکلی عجیب برگههای سرپرستی را به دیک داد. شوالیهی تاریکی همیشه در بیان احساساتش دردسر داشت اما این جا احتمالاً با چیزی طرف هستیم که بیشتر پدرها با آن به چالش برمیخورند.
وقتی که بروس سرپرستی جیسن را پذیرفت، انتظار تجربهی همسانی با دیک داشت. با این حال، خیلی زود قهمید که جیسن همان دیک نیست. دومین رابین با خشمی کنترلنشدنی شناخته میشود که بتمن در تبدیلش به چیزی کارآمد مشکل داشت. در شمارهی ۴۲۵ کمیک Batman بروس فهمید که نمیتواند اجازه دهد جیسن به عنوان رابین کارش را ادامه دهد. سپس در شمارهی آتی کمیک به شکل خصوصی به آلفرد دربارهی تردید خود گفت: «به گمونم یه اشتباه وحشتناک انجام دادم».
هر پدر و مادری لحظات شک خود را دارند و به سادگی میتواند تصور کرد که هنگام سر و کله زدن با یک نوجوان سرکش به دردسری غیرقابلحل برخورد میکنند. برای بدتر شدن اوضاع، بالانس کردن وظایف بروس به عنوان پدرِ جایگزین با مسئولیتهایش در جایگاه بتمن هم اصلاً ساده نبود.
اگر بگوییم مرگ جیسن در داستان Batman: A Death in the Family مایهی نابودی بتمن شد کم گفتهایم. بروس احساس میکرد که هم به عنوان یک قهرمان و مهمتر از آن هم در جایگاه یک پدر شکست خورده است. سالها بعد و در شمارههای ۴۲ تا ۴۵ کمیک Batman: Gotham Knights، سرویس نگهداری از کودکان به بررسی شرایط مرگ جیسن پرداخت و بروس در گفتگو با مسئولان صادقانه دربارهی احساس گناهی که میکرد گفت.
من همون چیزی که هر پدری برای پسرش میخواد رو میخواستم. امید. شادی. آیندهای که هرگز نسبت به چیزی که میخواست یا از چیزی که دیگه نمیتونست داشته باشه احساس پشیمونی کنه. من اشتباه عمل کردم. اجازه دادم امید داشته باشه و باعث مرگش شد.
برای سالها، بروس به جیسن به چشم بزرگترین شکست خودش نگاه میکرد؛ حتی پس از این که پسر سابقش به عنوان رد هود به زندگی بازگشت. جیسن به سرزنش بروس برای نکشتن جوکر پرداخت و چندین سال پیوند آنها مخدوش بود. از دیدگاه بروس، اقدامات جیسن در جایگاه رد هود نشانی زنده از این بودند که او به عنوان یک پدر شکست خورد؛ چه چنین چیزی درست باشد و چه نه. در سالهای گذشته، رد هود از میزان استفاده از روشهای مرگبار کم کرده و در آغازِ راه به صلح رسیدن با بتمن قرار گرفته است. البته این پروسهای کوتاه یا ساده نخواهد بود.
سر رسیدن دیمین وین به این معنا بود که بروس میبایست به پدر بودن به شکلی دیگر بنگرد. بروس بیشتر دورهی زندگی دیمین را از دست داده بود و اکنون پسری را بزرگ میکرد که ارزشهایی همانند خودش نداشت. دیک و تیم کم و بیش با بروس هماهنگ بودند اما شوالیهی تاریکی در فهمیدن پسر بیولوژیکی خودش به دردسر خورد.
سری Batman and Robin پیتر جی. توماسی و پاتریک گلیسون به شکلی شگفتانگیز به کند و کاو این داینامیک تازه پرداختند. بروس چه میزان فضا باید به پسرش بدهد و کی باید دخالت کند؟ چگونه پسرت را در مسیر بهترین نسخه از خودش قرار میدهی در حالی که به مرزهای او احترام میگذاری؟ از آن جایی که دیمین پسر بیولوژیکی بروس بود، نحوهی برخورد سخت به حساب میآمد. با این وجود، بروس پس از جیسن جایگاه پدری را کنار نگذاشته بود.
در طی زمان، بتمن سرپرستی شخصیتهایی همانند تیم دریک، کاساندرا کین و حتی یک جوان پردردسر با نام لنس برونر را نیز پذیرفت. وقتی که بروس یک بچهی بیسرپرست میبیند که به اندازهی خودش پس از مرگ والدینش سرگشته به نظر میآید، غرایزش این است که آنها را به سرپرستی بگیرد و به راهنماییشان بپردازد. او درد یتیم بودن را میداند و نمیخواهد کسی تنها آن را تجربه کند.
و به این بیندیشید که فرزندان بتمن کجا میبودند اگر او پا پیش نمیگذاشت. دیمین وین و کاساندرا کین به عنوان ماشینهای کشتار بزرگ شده بودند اما به لطف تأثیر بتمن به جای نابود کردن مایهی نجات جانهای فراوانی شدند. جیسن تاد که یک بچهی خیابانی بود احتمالاً اگر سر و کلهی بروس پیدا نمیشد در بهترین حالت راهش به زندان میافتاد. اثرگذاری بروس وین فرای بچههایی میرود که سرپرستی آنها را قبول کرد. او همچنین همچون یک پدر برای ویجلنتیهای جوان دیگر مثل استفانی براون و دوک توماس ایفای نقش کرد.
آیا بتمن یک پدر نامتعارف است؟ یقیناً، ولی بیشتر فرزندان او هم نامتعارف هستند تا با یکدیگر جور باشند. زمانهایی هست که او نسبت به بچههایش بیش از اندازه سخت میگیرد و وقتهایی هم شوالیهی تاریکی مایهی ناامیدیشان میشود. اما بتمن همچنین آنها را توانمند ساخته، بهشان محبت کرده و آنها را به بهترین نسخهشان رسانده است. بتمن یک پدر بینقص نیست ولی هر روز یاد میگیرد و بهتر میشود. اما آیا همین تعریف پدر بودن نیست؟
source
کلاس یوس