در هفته‌های اخیر شنیده شد که زک اسنایدر و استودیو‌های مشتاق کار با او به دنبال ادامه دادن فیلم ۳۰۰ هستند؛ اما 300 با مضامین بیگانه هراسی و البته ایران هراسی (شما بخوانید اسلام هراسی) که تاریخ را نادرست معرفی می‌کند، اثری بسیار مضر برای هر مخاطبی است. این فیلم با به تصویر کشیدن اسپارتی‌ها و ایرانی‌ها، کلیشه‌ها را بهانه می‌کند و خیال پردازی‌های موهوم را به مخاطب هدف جهانی‌اش ترویج می‌دهد. بنابراین، بازگشت احتمالی زک اسنایدر به سری فیلم 300 نباید با سکوت جامعه فرهنگی ایران روبرو شود. به همین اساس ما در این مقاله ویجیاتو می‌خواهیم با منطق چرایی این خواسته را بررسی کنیم.

زک اسنایدر و داستان عشق و نفرت مخاطب

فیلم ۳۰۰ و دروغی که نباید تکرار شود!

به جرات می‌توان گفت که امروزه فیلمساز دیگری در بدنه سینمای جریان اصلی هالیوود کار نمی‌کند که آثارش به اندازه زک اسنایدر دو قطبی باشد. در حالی که برخی او را به‌عنوان نویسنده‌ای جسور که مفاهیم سنتی داستان‌سرایی را به چالش می‌کشد، ستایش می‌کنند، اما برخی ترفندهای فیزیکی بیش از حد استفاده شده و نوشته‌های بی‌مزه او در پروژه‌هایی مانند Rebel Moon و Justice League به شدت مورد انتقاد دیگران قرار گرفته است. بحث در مورد سبک اسنایدر هر زمانی که او فرصتی برای کار در آثار بلاک‌باستری معتبر داشته است تقویت شده است.

در حالی که برخی افراد میانه‌رو در واقع تحت تأثیر بازسازی او از فیلم زامبی محور و کلاسیک «طلوع مردگان» جورج رومرو قرار گرفتند، ولی واکنش‌ها به مجموعه فیلم‌های کسل‌کننده و ضعیف او در DCEU کمتر مشتاقی را در بخش کارشناسان سینما به خود جذب کرد. اما بدون شک، هیچ یک از پروژه‌های اسنایدر تاکنون به اندازه اقتباس او از رمان گرافیکی فرانک میلر یعنی 300 در سال 2007 بحث برانگیز‌تر نبوده است.

علیرغم ایراداتش به عنوان یک اثر داستانی تاریخی، 300 تأثیری فوری بر حرفه اسنایدر گذاشت. تمجید از سبک بصری منحصر به فرد او، که با موفقیت غافلگیرکننده فیلم در باکس آفیس مطابقت داشت، به او اجازه داد تا روی پروژه‌های جاه طلبانه تری مانند Watchmen و Sucker Punch کار کند. اگرچه ممکن است 300 فیلمی باشد که اسنایدر کار حرفه‌ای خود را مدیون آن است، اما دقیقاً ملکی نیست که ارزش بازبینی دوباره را داشته باشد.

درآمد ناامیدکننده فیلم پیش درآمد 300 با عنوان Rise of an Empire نشان داد که رویاهای برادران وارنر برای شروع یک فرنچایز در هم شکسته شده است. با این وجود، اعلام این که اسنایدر در حال مذاکره برای کارگردانی و تولید یک سری پیش درآمد از فیلم 300 برای اچ‌بی‌او مکس است، برای من مخاطب ایرانی کمی نگران کننده است. اما چرا؟ چون 300 فیلمی به شدت مضر است که نیازی به ادامه داد آن وجود ندارد.

فیلم «300» و مضامین عمیق در باب بیگانه‌هراسی و اسلام‌هراسی

فیلم ۳۰۰ و دروغی که نباید تکرار شود!

در رویدادهای منتهی به نبرد ترموپیل در روایت فیلم 300 مرکز توجه داستان تمرکز بر ظهور ارتش اسپارت و رهبر کاریزماتیک آنها، پادشاه لئونیداس اول (جرارد باتلر) است. لئونیداس مطمئناً موقعیت رهبری خود را از طریق یک خانواده به دست نیاورد. او سال‌ها در برنامه آموزشی وحشیانه اسپارتا جنگید تا ثابت کند که وحشی ترین فرزند نسل خود است. وحشی به معنی خاص در نابود کردن هر انسانی!

اما همین ابتدا باید بگویم که فیلم 300 ذره‌ای دقت تاریخی ندارد، زیرا پویایی بین ارتش اسپارت و متحدان یونانی آنها را که برای دفاع از دولت شهرهای خود در برابر خشایارشا اول (رودریگو سانتورو) که یک دیکتاتور ایرانی نشان داده می‌شود، کاملاً نادرست به نمایش می‌گذارد. با این وجود، به خاطر تنش دراماتیک، مهم ترین جزئیات نبرد را به میل کارگردان و تفکرش به تصویر می‌کشد.

این یعنی ارتش اسپارت متشکل از تنها 300 نفر در شکست توسط تعداد قریب به اتفاق امپراتوری ایران درهم شکسته می‌شود. در حالی که «نبرد ترموپیل» یک جنگ بزرگ بود. نبرد ترموپیل در ۴۸۰ پیش از میلاد نام اولین جنگ از دومین دورهٔ جنگ‌های ایران و یونان در زمان خشایارشا است که بین ارتش دولت‌شهرهای متحد شدهٔ یونان به فرماندهی لئونیداس، پادشاه اسپارت و شاهنشاهی هخامنشی به فرماندهی خشایارشا به وقوع پیوست. این جنگ در اوت یا سپتامبر سال ۴۸۰ قبل از میلاد مسیح در گذرگاه ساحلی و باریک ترموپیل به وقوع پیوست.

ترموپیل تنگه‌ای‌ است در تسالی بین کوه آنوپه و خلیج مالیاک که به معنای بنادر گرم می‌باشد و دلیل نامگذاری این تنگه، وجود چشمه‌های آب گرم در این مکان ذکر شده است. در این نبرد، ارتش شاهنشاهی هخامنشی پاسخی به پیروزی آتنی‌ها در نبرد ماراتون، در طول نخستین تهاجم ایرانیان به یونان، در سال ۴۹۰ قبل از میلاد داد. خشایارشا ارتش زمینی و دریایی عظیمی برای فتح تمام یونان تدارک دید، لئونیداس پادشاه اسپارت نیز با سیصد تن از گارد پادشاهی اسپارت و چهار یا پنج هزار نفر یونانی با سپاهیان خشایار‌شا روبه‌رو و خود نیز کشته شد.

زک اسنایدر به میل خود جنگی را روایت می‌کند و آن را با اصول خاص سینمای خود به تصویر می‌کشد؛ سینمایی که در آن ایرانی‌های باستان دست کمی از هیولا ندارند! حتی پوشش برخی‌ از ایرانی‌ها نیز هیچ شباهاتی با آن دوران باستان ندارد و در عوض پوشش آن‌ها به دوره اسلام نزدیک است.

فیلم ۳۰۰ و دروغی که نباید تکرار شود!

فیلم 300 ساخته زک اسنایدر برای به تصویر کشیدن وارونه نبرد ترموپیل و نمایش فرهنگ‌های اشتباه نقد‌های فراوانی را دریافت کرده است، اما چند نکته وجود دارد که باید در این مدت به خاطر بسپارید: اول اینکه، این فیلم در اصل بر اساس رمان گرافیکی فرانک میلر بود، نه تاریخ واقعی. ثانیاً، کل فیلم توسط دیلیوس، یک راوی غیرقابل اعتماد، که بدون شک با اعداد و ارقام و حقایقِ اتفاقات رخ داده، آشنایی چندانی نداشته، روایت می‌شود. این نبرد قطعا یکی از یک‌طرفه ترین تلاش‌های ثبت شده در تاریخ است، هر چند نه در مقیاسی که فیلم به شما نشان می‌دهد.

جالب است بدانید 300 اسپارتی نتوانستند با دشمن خود مقابله کنند و با دیگر دولت شهرهای یونان اتحاد تشکیل دادند و صفوف خود را به حدود 7000 نیرو رساندند. و در حالی که لباس آنها در فیلم شکم‌های تراش خورده را نشان می‌داد که جلوی دوربین عالی به نظر می‌رسید (این لباس منبع الهام بخشی برای لباس‌های هالووین در سراسر جهان در آن سال بود) اما اسپارتی‌ها به جای لباس‌های بدن نمای شکوهمند نمایش داده شده در فیلم، زره واقعی می پوشیدند.

امپراتوری ایران نیز به صورت نادرست در فیلم نمایش داده شد. خشایارشاه مطمئناً غول عجیب و طاس با صدایی عمیق و ظاهری زنانه نبود و امپراتوری ایران در واقع به دلیل اعتقادات زرتشتی خود برده داری را نیز ممنوع کرده بود. در واقع این اسپارتی‌ها بوند که خود یکی از بزرگترین صاحبان بردگان در یونان بودند. در 300 زک اسنایدر ایرانیان و همچنین خشایارشاه را هیولاهای بد شکلی به تصویر می‌کشد که چیزی جز نبرد وحشی نمی‌خواهند. در حقیقت، ایرانی‌ها سربازانی با تحصیلات عالی و آموزش دیده با «احترام فراوان برای فرهنگ و تمدن یونان» بودند. یکی دیگر از موارد عجیب فیلم این است که اسپارتی‌ها آتنی‌ها را به‌خاطر «گرایش جنسی» مورد سرزنش و شماتت قرار می‌دهند، و این در حالی است که خود اسپارتی‌ها آن‌قدرها هم از همجنس‌گرایی خود خجالتی نبودند.

در مجموع حقایقی در فیلم وجود دارد، مانند اینکه چگونه اسپارتی‌ها فرزندان نامناسب خود را دور ریختند و چگونه کودکان اسپارتی در هفت سالگی خانه را ترک کردند تا برای جنگجو شدن آموزش ببینند. و شاه لئونیداس در واقع قبل از رفتن به نبرد با امپراتوری ایران (تاریخ در مقابل هالیوود) با یک اوراکل مشورت کرد، اما اکثر فیلم تخیلی است. در فیلم، یک سرباز اسپارت می‌گوید که می‌بیند میلیون‌ها ایرانی آماده جنگ هستند. با این حال، در واقع نزدیک به 300000 سرباز ایرانی روبروی اسپارتها ایستاده بودند. بنابراین این اثر مصداق بارز نمایش دروغ، یا شگرد وارونه‌سازی به سبک هالیوود است.

اما عدم دقت تاریخی 300 لزوماً مشکل اصلی آن نیست. بسیاری از فیلم‌های زندگی‌نامه‌ای تاریخی دوست‌داشتنی وجود دارند که جنبه‌هایی از داستان واقعی را برای ساختن فیلمی سرگرم‌کننده‌تر تخیلی می‌کنند. با این حال، 300 با کلیشه‌های عمیقا بیگانه هراسانه در مورد شخصیت‌های پارسی کدگذاری شده است. اگرچه اسلام در زمان وقایع تاریخی فیلم 300 دین توسعه یافته‌ای نبود (چرا که هنوز نیامده بود)، ولی می‌توان چندین شباهت بصری و فرهنگی بین شخصیت‌های ایرانی و جوامع تاریخی مسلمانان را در این فیلم ترسیم کرد. ماهیت نژادپرستانه این درگیری در طول اکران 300 جنجال برانگیخت و ایران رسماً فیلم را محکوم کرد و حتی قرار بود جوابی به آن داده شود که تا امروز خبری از آن نبوده است.

فیلم 300 کلیشه‌های مضر را بهانه می‌کند

فیلم ۳۰۰ و دروغی که نباید تکرار شود!

اما شاید حتی نگران‌کننده‌تر از انکار واقعیت‌های تاریخی فیلم، تشابه‌هایی باشد که این اثر سینمایی با دوران مدرن ترسیم می‌کند. برای مثال ارتش اسپارت، که از نظر میلر و اسنایدر قهرمانانه است، جامعه‌ای فاشیستی است که همه مسائل را از طریق خشونت حل می‌کند. این حتی خشونتی نیست که از چشم انداز روایت انتقام جویی ترسیم شود، زیرا به نظر می‌رسد اسپارتی‌ها خود را بر ایرانی‌ها برتر می‌دانند و فیلم آنها را از نظر ظاهری پر‌زرق و برق و از نظر فرهنگی لیبرال نشان می‌دهد.

بنابراین، پیام فیلم 300 ساده است؛ وحشیگری نیروهای اسپارتی اگر بخواهند از شیوه زندگی خود در برابر «متجاوزان خارجی» دفاع کند، ابزاری کاملاً موجه است. فیلم 300 همچنین توصیفات توهین آمیز بسیاری از اقلیت‌ها دارد که باعث پوچ بودن عمق نگاه فیلم می‌شود. همچنین نباید از این گذشت که شخصیت‌ها نیز در این فیلم دارای پس‌زمینه قابل دفاعی نیستند. برای مثال در حالی که لنا هیدی در پروژه‌هایی مانند بازی تاج و تخت و Dredd به ایفای نقش شخصیت‌های زن قوی ادامه داد، شخصیت او در 300، یعنی ملکه گورگو یک همسر کم عمق و مطیع است که کاری جز دلجویی از شوهرش لئونیداس انجام نمی‌دهد.

این فیلم همچنین دارای مفاهیم تندی پیرامون انسان‌های دارای نقص ظاهری است، زیرا لئونوئیداس در یک نقطه به طور علنی یک اسپارتی گوژپشت را شرمنده می‌کند و ادعا می‌کند که او جایی در ارتش ندارد. در فیلمی که تماماً درباره قدرت قیام جامعه علیه یک ستمگر است، کاملاً واضح است که 300 فقط برای یک بیننده خاص یک فانتزی است و نه نوع فیلم جنگی که برای توانمندسازی همه مخاطبان ساخته شده است، صرف نظر از اینکه نژاد، جنسیت یا عقیده چه چیزی باشد! بنابراین فیلم 300 اثری سراسر اهانت به انسان و هویت انسانی و ملی است.

بازگشت اسنایدر به 300 یک قدم رو به عقب است

فیلم ۳۰۰ و دروغی که نباید تکرار شود!

فیلم 300 ممکن است در میان منتقدان محبوب نبوده باشد، اما مطمئناً برای جریان اصلی هالیوود الهام بخش تولید تعدادی از حماسه‌های تاریخی بود که سعی کردند ترکیب خاص سینمای اسنایدر از اسلوموشن و خشونت تصادفی را به تصویر بکشند. متأسفانه، این در نهایت به یک روند مضر تبدیل شد که منجر به ناامیدی‌هایی مانند هرکول و پمپئی در میان دیگران شد و عملاً پایان رنسانس این ژانر را نشان داد.

وقتی این آثار و به ویژه اکشن موجود در فیلم 300 به کارگردانی زک اسنایدر با سکانس‌های اکشن دیدنی در کلاسیک‌های مدرن مانند Mad Max: Fury Road و فرنچایز محبوب John Wick مقایسه می‌شود، به سادگی می‌توان گفت که دیگر اکشن و فرم بصری 300 کاملاً غیر قابل لمس به نظر می‌رسد. از قضا، اسنایدر یکی از معدود فیلمسازانی است که هنوز از این سبک بدون هیچ حس کنایه‌ای استفاده می کند.

بنابراین، مشکل پیش درآمد 300 در نهایت در خود اسنایدر و نبود فرم او نهفته بود. این فیلمساز به طور مداوم تمایلش را برای پایبندی به دیدگاه خود، صرف نظر از هرگونه نقد معتبر نشان داده است. اسنایدر علیرغم انتقادهای مشروع درباره شخصیت پردازی بتمن، همچنان برای انتشار و دفاع از نسخه بتمن خود در Justice League تلاش می‌کرد. و این نشان از نقد ناپذیری او دارد.

در حالی که فرنچایز Rebel Moon نقدهای فاجعه‌باری به‌دست آورد، به نظر نمی‌رسد که این موضوع بر فرصت‌های آینده اسنایدر تأثیری داشته باشد. بازگشت احتمالی او به دنیای 300 نشان نمی‌دهد که اسنایدر چیزی را در مورد سبک بحث برانگیز خود تغییر خواهد داد. اما امیدوارم مدیران فرهنگی ایران از خواب زمستانی خود بیدار شوند و یک پاسخ مناسب به این دست آثار ضد هویت ملی ما ایرانیان را به عموم مخاطبان سینمای جهان نشان دهند.

source
کلاس یوس

توسط petese.ir