سریال پنگوئن (The Penguin) پس از گذشت حدود دو ما نمایش خود در هشت اپیزود، سرانجام هفته گذشته به پایان رسید. اکنون میتوانم سریال را بعد از تماشای قسمت آخر در یک کلمه توصیف کنم. بهطور جدی، مدتها بود که پایانی به این خوبی، پر از پیچ و خم و جذابیت ندیده بودم؛ سریالی که توانست با کالین فارل در قامت شخصیت اصلی از همان قسمت اول به طرز رضایتبخشی داستان خود را روایت کند و البته این قصه را شایستهترین شکل به پایان برساند.
اما برای بررسی این مینی سریال باید از اول شروع کنم نه از آخر. بنابراین سریال «پنگوئن» که بر روی پلتفرم مکس منتشر شد، ادامهای کاملاً تاریک و پر حادثه از ماجراهای آزوالد کابلپات است که به پنگوئن نیز معروف است. پس از اتفاقات فیلم «بتمن» به کارگردانی مت ریوز، گاتهام در هرج و مرج فرو میرود که شرایط عالی را برای ورود ضدقهرمان این قصه به صحنه ایجاد میکند. همچنین باید بدانید که کالین فارل بازهم به این نقش بازگشت و بار دیگر نقش شخصیت پنهان شده در زیر گریم پنگوئن را ایفا کرد؛ اجرای که تنها میتوان آن را احساسی و پیچیده خطاب کرد. بازی که به شیوایی هم جنبههای خوب و هم بد شخصیت آز را به تصویر میکشد.
از همان قسمت اول، میتوانید ببینید که چگونه آزوالد در تلاش است تا میراث خاندان کارمین فالکون را تصاحب کند. اما به طور کلی این سریال ما را در دنیای وحشیانه بازیهای مافیایی غوطهور میکند، جایی که گاتهام پر از تاریکی و رازهای کثیف است. لورن لفرانک، خالق این مجموعه، به طرز ماهرانهای رشتههایی از فرک آثار نوآر را میبافد و ترکیبی از یک داستان هیجانانگیز و یک داستان گانگستری کلاسیک را ایجاد میکند، و از نشان دادن جنبه کثیف دنیای جنایتکاری نمیترسد.
به لطف دوربین عالی و استایل شیک گاتهام، هر فریم سریال شخصیت خاص خود را دارد و بر فضای افول شهر تأکید دارد. با هر اپیزود، ما شخصیت آز یا همان پنگوئن را میبینیم که روز به روز قدرت بیشتری به دست میآورد، لحظهای عقب نشینی میکند، گاهی اوقات به تواناییهای خود اعتقادی ندارد، اما در نهایت برای رسیدن به اوج و رسیدن به چیزی که همیشه آرزویش را داشته دست به هر کاری میزند. در واقع ما با پرتره یک هیولا روبرو هستیم که برای رسیدن به نوک قله قدرت از هیچ شرارتی فرار نمیکند.
صحنه نگاری و فضاسازی
چیزی که از همان ابتدا برای من جذاب آمد، کیفیت تولید و توانایی تیم سازنده در اجرای این سناریو به بهترین شکل بود. برای مثال طراحی صحنه در اینجا نقش کلیدی ایفا میکند و سبک بصری شناخته شده از «بتمن» مت ریوز را ادامه میدهد.
منظور من این است که گاتهام هنوز همان شهر شکسته، پر از جنایت، ساختمانهای فرسوده و کوچههای تاریک است. لورن لفرانک، همراه با تیم تهیهکنندگان اجرایی (از جمله مت ریوز، دیلن کلارک و کریگ زوبل) و بقیه افراد بیشماری که مسئول تولید سریال بودند، زیباییشناسی که قبلاً از فیلم مت ریوز شناخته شده بود را کاملاً به تصویر میکشد و صحنههای خاکستری و همچنین تاریک را به بهترین شکل ارائه میکند.
در این فضاسازی شهر گاتهام نه تنها پس زمینه وقایع است، بلکه تقریباً یک عنصر زنده و نفس گیر است که ظاهر و فضای آن احساس اضطراب را در مخاطب تشدید میکند. پس زمینه بصری و چیدمان حداقل نیمی از لوکیشنها تصور یک کابوس را ایجاد میکند؛ شهری پر از فساد و زوال اخلاقی.
فضاسازی و اتمسفر حاکم در اینجا به طرز ماهرانهای دستکاری شده است تا بیننده بتواند احساس کلاستروفوبیا خاصی کند که برای دنیای جنایی کمی غیرمعمول است. برای مثال صحنههایی که در آن ضدقهرمان داستان با دیگر خانوادههای مافیایی مذاکره میکند، فیلم های کلاسیک گانگستری مانند «پدرخوانده» یا «رفقای خوب» را به ذهن متبادر میکند، اما آنها با سبکی کاملا متفاوت ارائه میشوند. شاید بهتر نباشد، اما بدون شک بدتر از آم آثار هم نیست. این یعنی سریال به سادگی در راه و روش ارائه داستان خود با وجود برخی کلیشههای روایی، کماکان اثری منحصر به فرد است.
تحول بازیگری
کالین فارل قبلاً در «بتمن» ثابت کرد که میتواند به شیوهای منحصربهفرد نقش پنگوئن را بازی کند و شخصیتی پر از لهجههای نامتعارف خلق و آن را توسعه دهد. اما در اینجا باید از شجاعت سازندگان در کشف زوایای تاریک روح شخصیت اصلی قدردانی کرد. این نه تنها داستانی درباره ظهور یک جنایتکار است، بلکه تأملی در ماهیت شر و عواقب انتخابهایی است که او را به اوج میرساند، بلکه به انحطاط اخلاقی نیز میپردازد. و وقتی بی رحمی آز با ظاهر «کمیک» او در تضاد است، نمیتوانید چشم از اجرای تماشایی او بردارید.
کالین فارل شخصیت خود را با جنبهای تهدیدآمیز و گاهی خنده دار به تصویر میکشد و همین شیوه اجرا آز را انسانیتر میکند. و بگذارید ساده به شما بگویم، اجرای او تا مدتها پس از پایان طرح این داستان، به خصوص قسمت آخر، برای بیننده باقی خواهد ماند. اما چرا؟ چون بازیگر سعی میکند بین یک اجرای گروتسک و بی رحمی واقعی تعادل برقرار کند و قهرمانی را خلق کند که در ابتدا نمیتوان به وضوح او را ارزیابی کرد. ولی پنگوئن کالین فارل هم خطرناک است و هم گاهی دست و پا چلفتی.
او در لحظات خاصی احساسات عمیقاً پنهان را نشان میدهد، جایی در ته قلبش که خیلی به چشم نمیآید، اما همین احساسات نیز عمدتاً به سمت مادرش که همیشه سعی میکند از او مراقبت کند دیده میشود. همه اینها آز را به شخصیتی تمام عیار و بسیار پیچیده تبدیل میکند که میتواند با یک نگاه طیف وسیعی از احساسات را منتقل کند. کمتر سریالی وجود دارد که بتواند یک ضدقهرمان را به گونهای معرفی کند که همدردی و هم انزجار را در آن واحد برانگیزد.
از سوی دیگر روابط او با دیگران، به ویژه رقبای قدیمی/جدیدش در گاتهام، به طرز درخشانی نوشته و بازی شده است. اینها بخشی از احساسی ترین لحظات سریال هستند. هر صحنهای که در آن آزوابد کابلپات جنبه دوگانه خود را نشان میدهد، آن لحظات یادآور بهترین بازی آل پاچینو یا رابرت دنیرو است. این یعنی شما به سادگی میبینید که کالین فارل در شرایط خوبی قرار دارد؛ شاید حتی بهترین در سالهای اخیر.
البته لازم به ذکر است که بازیگران بزرگ دیگری نیز در این سریال حضور دارند. برای مثال کریستین میلیوتی در نقش سوفیا فالکون نشان میدهد که او به اندازه پدرش بی رحم است. میلیوتی به طرز درخشانی شخصیتی پیچیده و مبهم را به تصویر میکشد که بین قدرت و انتقام تعادل برقرار میکند. این اجرا به خصوص در صحنههای پرتنش احساسات زیادی را به همراه دارد.
اما به نوبه خود، رنزی فلیز یا همان شخصیت ویکتور، که نقش همراه جوان پنگوئن را بازی میکند، نیز شایسته ذکر است. شخصیت او انرژی جوانی و همچنین ساده لوحی را به این دنیای خشن و جنایتکار اضافه میکند که مخاطب از همان نگاه اول یک سمپاتی یا تعلق خاطر ویژه را با او برقرار میکند. این بازیگر به خوبی رشد شخصیت خود را به تصویر میکشد که به مرور زمان نسبت به سازشهای اخلاقی و خطرات مرتبط با فعالیتهای آز آگاهتر میشود.
ایجاد لحن مناسب با موسیقی!
میک جاکینو مسئولیت موسیقی متن این سریال را بر عهده دارد و ساختههای او کاملاً منعکس کننده دنیای تاریک و تماشایی سریال است. صداهای سنگین، و البته هیاهوی موجود در گوشه کنار گاتهام باعث ایجاد تنش میشوند و به طرز ماهرانهای بر فضای تیره سریال تأکید میکنند. هر صدا، از قدمها تا لحظات دراماتیک سکوت، به شما کمک میکند تا در خود غرق شوید و قسمت تاریک گاتهام را احساس کنید.
از سوی دیگر، صحنههای اکشن نیز به لطف موسیقی عالی، پویا هستند؛ در واقع موسیقی متن سریال در این سکانسها بلندتر میشود و بر شدت آنها تأکید میکند. به طور کلی در تولید موسیقی متن این سریال نه تنها از یک ارکستر استفاده شده، بلکه از آهنگها و موسیقیهای دیگر نیز برای انعکاس پیچیدگی دنیای پنگوئن کمک گرفته شده است. این موسیقی همچنین جنبههای روانی شخصیتها مثل ترس، جاه طلبی و معضلات اخلاقی آنها را کاملاً برجسته میکند.
به طور کلی صدا و موسیقی سریال، گاتهام را به مکانی تبدیل میکند که هرگز نمیتوانید در آن احساس امنیت کنید. حتی در لحظات آرامش ظاهری، موسیقی به ما یادآوری میکند که خطر در گوشه و کنار حاضر است و آز باید همیشه مراقب باشد.
گاتهام هرگز نمیخوابد
«پنگوئن» سریالی است که بیننده را در تعلیق نگه میدارد و در سطوح مختلفی درگیر میشود. بزرگترین نقطه قوت آن کالین فارل است که در نقش آزوالد کوبلپات عملکردی فوق العاده متقاعد کننده و احساسی ارائه میدهد. به نوبه خود، آب و هوای خاص گاتهام، یعنی اتمسفری پر از وحشیگری و فساد، مکانی ایده آل برای چنین ضدقهرمانانی ایجاد میکند.
اگرچه این سریال ایراداتی دارد، برای مثال گاهی اوقات، در برخی قسمتها، ممکن است روند اجرای قصه کند به نظر برسد و برخی رشتههای داستان میتوانستند سریعتر و دور از کلیشه انجام شوند؛ اما پنگوئن همچنان یکی از جالبترین عناوین دنیای دی سی است. این داستانی است که به ریشههای تاریک گاتهام وفادار میماند و در عین حال چیزی تازه و جدید را به ارمغان میآورد؛ تاریکی که چیزی فراتر از شر را در خود دارد.
اکنون شاید بگویید منظور من از کلیشهای بودن سریال چیست؟! خب در دل داستان پنگوئن عصبانی است. پلیسها و سیاستمداران فاسد هستند. کل گاتهام در تاریکی و پوسیدگی پوشیده شده و یافتن یک نکته خوب در اینجا دشوار است. انتقاد کوچک من همین سیاهی برآمده از دل این ژانر است که بدل به کلیشه میشود.
البته من میدانم که سازندگان سریال از زیباییشناسی کتاب کمیک برای خلق چنین فضایی استفاده کردهاند، و بسیاری از موقعیتها به وضوح اغراقآمیز هستند، اما عنصر سیاهی در کل داستان در حد کلیشهای مورد استفاده قرار گرفته است. این یک اثر گانگستری در یک فرمول گانگستری با سس گانگستری اضافه از خون و پول کثیف است.
این دسیسه، دروغ، حیله، شکنجه و گاتهام آنقدر تاریک هستند که من این تصور را دارم که کودکان در مهدکودکها به جای مطالب آموزشی ، فیلمهای دیوید فینچر ، روانی آمریکایی و سوپرانوها را تماشا میکنند.
آیا پنگوئن بهترین سریال ۲۰۲۴ است؟
پنگوئن گاهی اوقات میانبرها را انتخاب میکند، اما ما به لطف قصهگویی روان و زیبایی شناسی اغراق آمیز، ساده سازی خاصی را در فیلمنامه مشاهده میکنیم. این اساسا یک اثر گانگستری است که از عناصر این گونه فیلمها نهایت بهره را میبرد. و میتوان گفت که اینها ترفندهای ثابت و ساده هستند، اما به طرز ماهرانهای استفاده شدهاند.
از سوی دیگر پایان راضی کننده است این یک نتیجه گیری عالی برای داستانی با پتانسیل برای یک دنباله است. با این حال، من متقاعد شدهام که جزئیات زیادی در مورد زندگی آز میدانم که دیگر هیچ استدلالی برای ریشهیابی دوباره او نمی خواهم.
نکات مثبت:
- بازیگری برجسته (کالین فارل و کریستین میلیوتی)
- پرتره روانشناختی عمیق ضدقهرمان که انگیزه ها و درگیری های درونی او را نشان می دهد
- فضای تاریک گاتهام – صحنه نگاری و نماهای عالی فضای بی نظیری از شهر ایجاد می کند
- موسیقی کاملاً با طرح داستان مطابقت دارد و بر تنش و احساسات همراه با صحنه های فردی تأکید می کند
- صحنه های اکشن پویا و جلوه های ویژه، نمایش دنیای جنایتکاری، بررسی ساختارها و تأثیر آن بر جامعه
نکات منفی:
- برخی از توطئه های جانبی داستان زمان کافی برای توسعه کامل ندارند، که می تواند باعث نارضایتی شما شود
- تلاش برای جا دادن بسیاری از موضوعات و مضامین در تعداد محدودی از قسمتها، گاهی بر انسجام روایت تأثیر میگذارد
85
امتیاز ویجیاتو
سریالی تاریک و گیرا که با عمق شخصیتها و فضایش مخاطب خود را شگفت زده میکند. کالین فارل در نقش آز یا همان پنگوئن میدرخشد و پرترهای فراموش نشدنی از دنیای جنایتکاران گاتهام خلق میکند.
source