اکت سوم انیمیشن Arcane، یا به صورت کلی‌تر فصل دوم آن، من را به یاد شب‌های امتحان، فرصت کم و مقدار زیاد جزوه می‌اندازد. آن دانش‌آموز به هر نحوی که بود، شاید حتی بالاترین نمره را هم با خواندن در همان شب‌های امتحان دریافت می‌کرد، اما آیا هیچ وقت درس را آن‌طور که باید و شاید یاد می‌گرفت؟ آیا هیچ‌وقت مطالب و فرمول‌ها چندی بعد در خاطر او می‌ماند؟ این تفاوت فصل اول و دوم انیمیشن Arcane برای من است.

فصل یک پر از صحنه‌های فراموش‌نشدنی است، چون برای رسیدن به آن صحنه فراموش‌نشدنی، از قبل پرداخت و ساختار خوبی صورت گرفته تا نقطه‌ی اوج آن، آن طور که باید و شاید بر روحیات و ذهن مخاطب بنشیند. اما در فصل دوم، یا صحنه‌ی فراموش‌نشدنی اتفاق نمی‌افتد، یا اگر هم بیافتد، پرداخت و ساختار(بیلد-آپ) خوبی برایش صورت نگرفته و آن صحنه به جای این که روی یک ساختمان به خوبی سوار شود، ناگهان از ناکجا سر می‌رسد. برای همین حتی اگر خود صحنه هم بار احساسی زیادی داشته باشد، ماندگار نمی‌شوند، چون بیلد-آپ خوبی برای رسیدن به آن صورت نگرفته است. با تمام این اوصاف، Arcane یکی از بزرگترین دستاوردهای هنرمندانه بشر در عرصه‌ی سرگرمی است. با نقد ویجیاتو همراه باشید.

قسمت اول اکت سوم سریال Arcane، شبیه به قسمت آغازین یک فصل جدید می‌ماند، که می‌خواهد یک خط داستانی جدید را به خطوط داستانی قبلی اضافه کند، انگار نه انگار که تنها دو اپیزود به پایان یکی از پر پیچ و خم‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی مانده است. این موضوع به خودی خود اشکالی ندارد، اما وقتی تنها دو اپیزود برای سریالی با آن شدت هیجان مانده، و به جای پیگیری خط داستانی‌های قبلی ما با چیز جدیدی آشنا می‌شویم، تو ذهنِ منتظر مخاطب می‌خورد. چون ذهن مخاطب بر اساس انتظاری که که از فصل قبل سریال Arcane دارد، چیز هیجان‌انگیزتری طلب می‌کند. حتی اگر از نظر کیفی موارد پرداخت شده در این اپیزود هم شبیه به اکت‌های قبلی این فصل، در بالاترین سطح ممکن باشند، شبیه رابطه اکو و جینکس در دنیای موازی، که با آن موسیقی زیبای فرانسوی جو عاشقانه‌اش کاملاً مخاطب را در خود غرق می‌کند. اما این صرفاً یک کلیپ عاشقانه است نه ادامه‌ای بر خطوط داستانی انیمیشن Arcane.

به همین خاطر در فصل دوم، اکت‌های Arcane تبدیل به مجموعه کلیپ‌های زیبا و هنرمندانه می‌شود، به جای این که هر کدام در امتداد یک خط داستانی باشند و به همان شیوه فصل اول با پرداخت مناسب آن‌ها را پیش ببرد. این کلیپ‌های هنرمندانه، از نظر کیفیت تکنیکی و ترکیب آرت و موسیقی، در بالاترین سطح ممکن و همپای همان فصل اول هستند، اما چون دیگر عمق داستانی فصل اول را نداشته و در پس این کلیپ‌ها غنای داستانی موجود نیست، به من حس مشاهده‌ی ویدئو کلیپ‌هایی دست می‌داد که صرفاً باید از مشاهده‌ی آن لذت ببرم، تا این که آن را ادامه و پرداختی مناسب بر خط‌های داستانی از قبل معرفی شده بدانم.

خواه ناخواه کم‌شدن غنای داستانی، دیالوگ‌ها را هم تضعیف می‌کند. ما می‌دانیم که جینکس در عمیق‌ترین لایه‌های روانش، به هیچ وجه قصد یتیم کردن دختری مث کیتلین را نداشت، و اصولاً با تمام دیوانگی‌هایش، چنین کاری از عمد و مستقیماً از دست او بر نمی‌آمد، اما انتظار داریم برای ارائه چنین مطلبی و نمایش نیات درونی جینکس، سریال آن را به صورت ضریف و هوشمندانه‌ای در طی سکانس‌های منظم یا نامنظم ارائه کند، نه این که مستقیماً با یک دیالوگ آن را بیان کند. این فقط مثالی از این موضوع بود، وگرنه در فصل دوم تمام آن نکاتی که باید با ظرافت و به شکل ناملموس در لحظه‌ی مشخص به بار می‌نشست، تبدیل یک دیالوگ مستقیم از فردی به فرد دیگر شد، و چنین چیزی در سطح انیمیشن Arcane توی ذوق می‌زند.

حقیقتش من از همان اکت اول فهمیدم که در این فصل، نباید انتظار پیش‌برد مناسبی از خطوط داستانی سریال داشته باشم. اگر نقد اکت‌های قبلی را خوانده باشید، اشاره کردم که این موضوع نه از ناتوانی نویسنده‌ها، بلکه از کمبود وقت سریال نشئت می‌گیرد و چنین خطوط داستانی پرپیچ و خمی را امکان ندارد که در دو فصل و هجده اپیزود بشود به اتمام رساند. کمبود وقت هم چه می‌کند؟ امکان پرداخت مناسب را از سازنده می‌گیرد، خیلی چیزها را بی‌خیال می‌شود، و چیزهای دیگر که باید به موقع و با پرداخت خوب در لحظه‌‌ای که باید منتقل شود، توسط یک دیالوگ، عین یک سیمی که از یک شخصیت به شخصیت دیگر وصل کردی، انتقال می‌یابد، به همین شکل ساده و مستقیم!

وقتی که انتظار پیشبرد قصه نداری، تمام فصل تبدیل می‌شود به پرش از یک کلیپ چند دقیقه‌ای، به کلیپ چند دقیقه‌ای دیگر، عین موزیک ویدئو‌های شبکه‌های پخش موسیقی! مثال می‌زنم: ما یک کلیپ از تن‌آمیزی وای و کیتلین داریم که در بدترین زمان ممکن اتفاق می‌افتد، یعنی با اتفاقی که درست تا قبل این کلیپ افتاده، مخاطب باور نمی‌کند که چطور وای می‌تواند اتفاق به این مهمی در لحظه پیش را فراموش کند و وارد تن‌آمیزی با کیتلین شود! از این کلیپ ناگهان به کلیپ عروج ویکتور در بدن واندر می‌رویم و کل این اپیزود، مجموعه‌ای از این کلیپ‌های در کنار هم قرار گرفته است، بدون این که پیش‌برد داستانی در کار باشد. در واقع همان‌طور که گفته شد «امکان» پیش‌برد آن خطوط داستانی در نه اپیزود باقی‌مانده به هیچ وجه وجود ندارد، برای همین سریال نحوه‌ی روایت خود را به صورت کلیپ‌های جدا جدا می‌کند، و متأسفانه آن جادوی فصل یک در این جا از دست می‌رود. در فصل دوم، امکان ندارد شما رابطه‌ای نظیر سیلکو و جینکس پیدا کنید، چون شیوه روایت آن چنین اجازه‌ای را نمی‌دهد.

حالا که اکت سوم سریال Arcane آمده و مجموعه تکمیل شده، می‌توان یک قدم رو به عقب برداشت و تصویر کلی فصل اول با فصل دوم را مقایسه کرد. باید بگویم که فصل دوم در مقابل فصل یک، هیچ حرفی برای گفتن ندارد، و ادامه‌ی آن داستان اسکلت‌دار و قوی، به یک خمیر بازی در فصل دوم تبدیل می‌شود. روابط و دیالوگ‌های به یادماندنی که قطعاً در حافظه‌ی جمعی تاریخ انیمیشن ماندگار خواهد شد، در فصل دوم جایش را به چند سکانس فن سرویس می‌دهد. ضعف پلات Arcane در فصل دوم، از همان اکت اول مشخص بود، اما من به هر حال صبر کرده بودم تا شاید اکت سوم بتواند به شکل شایسته‌تری در یک کل دایره‌وار، تمام خطوط داستانی سریال را پوشش بدهد و حداقل ما را به پاسخ‌های قابل قبولی برساند، اما در اکت سوم قضیه بدتر می‌شود و صرفاً چند کلیپ زیبا و از نظر تکنیکی خلاقانه داشتیم که پشت به پشت هم قرار گرفته، دریغ از این که داستان سریال را پیش ببرند.

یک قضیه‌ی دیگر به عنوان یکی از هواداران انیمیشن Arcane روی دلم یا توی مخم مانده که قبل از جمع‌بندی بهتر است با شما در میان بگذارم. جینکس و وای که برای من بدون شک نماد این سریال بودند (حداقل با توجه به فصل اول)، وهر بیننده‌ای فکر می‌کرد که بالاترین نقطه‌ی اوج داستان مربوط به یک تنش عاطفی در بین مبارزه‌ی نفس‌گیر بین این دو خواهر خواهد بود، چنان در فصل دوم این رابطه و مخصوصاً شخصیت جینکس پاره‌پوره می‌شود که آن نقطه‌ی اوجی که از قبل انتظارش را داشتیم، به یک اتفاق روال در اکت میانی سریال تبدیل می‌شود. در اکت بعدی هم که جینکس و وای انگاری تبدیل به شخصیت‌های فرعی و درجه دو داستان می‌شوند.

هر چه گفتم ذکر نکات منفی سریال بود، اما دقت کنید همه‌ی این‌ها از زبان هوادار پر و پا قرص سریال Arcane می‌آید، کسی که فصل اول این سریال، برای او جزو بالاترین دستاوردهای بشر در حوزه هنرهای نمایشی محسوب می‌شود. در نقد اکت اول فصل دوم هم گفتم، چنین سریالی با چنین پیچیدگی‌های هنری، نقدنشدنی است. اما فصل دوم سریال، به من حس فصول پایانی سریال Game of Thrones را داد، درست در جایی که سریال از کتاب جدا می‌شود. در فصول پایانی سریال تاج و تخت هم، سریال از نظر کیفی و ارزش ساخت در بالاترین حد خود همانند فصول آغازین بود، اما به علت از دست دادن غنای قصه، دیالوگ‌ها و اتفاقات و منطق، به سطح بسیار پایینی نزول پیدا کرد. در مورد انیمیشن Arcane هم همین، از نظر کیفیت تکنیکی و ارزش ساخت، فصل دوم کاملاً هم‌پای فصل اول است، اما به علت فرصت کم برای پرداخت و از دست رفتن غنای قصه، کیفیت کلی اتفاق‌ها و دیالوگ‌ها و منطق داستان، دچار افت می‌شود.

به هر حال من به سازندگان این سریال تبریک می‌گویم، ارزش کلی اثر، ورای نق زدن‌های زیاد است. این سریال به من صحنه‌هایی تقدیم کرد که هیچ گاه از خاطرم نخواهم رفت، شبیه به رابطه‌ی سیلکو و جینکس، که حتی در حال نوشتن این متن هم که به این جا رسیدم، موهای تنم سیخ شد! آن رابطه‌ی خالص و عجیب، بر پایه عشقی ناب، و پرداخت مناسبی که در اپیزود آخر فصل دوم می‌ترکد، این چیزی بود که من در فصل دوم Arcane از دست دادم. امیدوارم مجموعه‌های بیشتری از این دنیا ساخته شود و دیگر کمبود وقت دست و پای‌شان را نگیرد.

source

توسط petese.ir