Maria یک درام روانشناختی در قالب بیوگرافی، محصول مشترک سال ۲۰۲۴ کشورهای آلمان، امریکا و ایتالیا، به کارگردانی پابلو لارائین (Pablo Larraín) و نویسندگی استیون نایت (Steven Knight) میباشد که زندگی هنری و عاطفی ماریا یک خواننده مشهور اپرا را تصویر میکند. این اثر، بعد از فیلم جکی و اسپانسر، سومین فیلم از سه گانه لارائین از زنان مهم قرن بیستم است. در این فیلم آنجلینا جولی (Angelina Jolie) در نقش اصلی ماریا کالاس به همراه پیرفرانچسکو فاوینو (Pierfrancesco Favino)، آلبا رورواچر (Alba Rohrwacher)، هالوک بیلگینر (Haluk Bilginer) و کودی اسمیت مک فی (Kodi Smit-McPhee) به هنرنمایی میپردازند. این اثر در جشنواره فیلم ونیز ۲۰۲۴ برای نخستین بار به اکران درآمده است.
داستان فیلم در دهه ۱۹۷۰ و در پاریس میگذرد؛ جایی که ماریا کالاس در آپارتمان مجلل خود، دوران پایانی زندگیاش را همراه با دو خدمتگذار وفادارش سپری میکند. او با مرور گذشته پرفراز و نشیب خود، به یاد عشقها و موفقیتهای هنریاش میافتد؛ از جمله رابطهاش با آریستوتل اوناسیس و اجراهای درخشانش در دنیای اپرا. این خاطرات همچون آوازی در ذهن او طنینانداز میشوند.
روایتی صادق!
کارگردان در Maria از جنبههای دراماتیک و هنری برای روایت زندگی ماریا کالاس استفاده میکند، اما مانند بسیاری از آثار بیوگرافیک، تماماً به واقعیتهای تاریخی پایبند نیست و برخی جزئیات برای ایجاد جذابیت سینمایی تغییر کرده یا برجسته شدهاند. برای مثال، فیلم به شکل برجستهای به رابطه عاشقانه ماریا کالاس و آریستوتل اوناسیس میپردازد. این رابطه واقعی بود و تأثیر عمیقی بر زندگی شخصی و حرفهای کالاس داشت. با این حال، جزئیات دقیق این رابطه و تأثیرات آن ممکن است در فیلم برای درامسازی تغییر داده شده باشد.
با این حال، ماریا کالاس واقعاً در سالهای پایانی زندگیاش در پاریس تنها بود و از افسردگی رنج میبرد. این بخش از فیلم بهخوبی با واقعیت تاریخی منطبق است. فیلم به درخشش او در دنیای اپرا و نقشآفرینیهای برجستهاش در آثاری مانند مدهآ و نورما اشاره میکند. این جنبه بهطور دقیق بازتاب دهنده شهرت واقعی او است. ماریا کالاس در اواخر عمرش با مشکلات صوتی مواجه شد که بر اجراهایش تأثیر منفی گذاشت. این چالش نیز به درستی در فیلم نشان داده شده است. اما پیشینهای دقیق برای این از دست رفتن صدا ارائه نکرده.
فیلم بیشتر به جنبههای احساسی و روانشناختی زندگی کالاس پرداخته و از برخی جزئیات تاریخی صرف نظر کرده است. برای مثال، روایت ذهنی کالاس در فیلم ممکن است شامل برداشتهای هنری باشد که با واقعیت مطابقت کامل ندارد. اما فضای زندگی او در فیلم بازآفرینیشده و بهطور کلی به واقعیت نزدیک است، اما جزئیات، کمی اغراقآمیز به نظر میرسند. فیلم ماریا بهعنوان یک اثر هنری، بیشتر بر درک عاطفی و روانشناسی شخصیت ماریا کالاس تمرکز دارد و کمتر به بازسازی دقیق تاریخی پایبند است. با این حال، بخشهای کلیدی زندگی او، مانند عشق، شهرت و تنهایی، با واقعیت منطبق هستند. برای اطلاعات دقیقتر درباره زندگی او، مطالعه بیوگرافیهای معتبر یا آرشیوهای تاریخی توصیه میشود.
دارو، راهحل تنهایی ماریا
در Maria یکی از جنبههای پیچیده زندگی ماریا کالاس، یعنی رابطه او با داروها و تأثیرات آن بر زندگی و حرفهاش، بهطور هنری و استعاری بازنمایی شده است. این رابطه بهصورت غیرمستقیم و در قالب تعامل او با یک خبرنگار خیالی به نمایش درمیآید. در فیلم، خبرنگار به عنوان شخصیتی استعاری ظاهر میشود که نماد وابستگی ماریا به داروها و تنهایی او میباشد. این خبرنگار به نوعی نماینده فشارهای بیرونی و درونی است که کالاس در زندگیاش تجربه کرده. در واقع خبرنگار در گفتوگوهایش با ماریا، یادآور انتظارات سنگین جامعه از او بهعنوان یک اسطوره است. این بازنمایی نشان میدهد که چگونه ماریا برای مقابله با این فشارها به داروها متوسل شده است.
خبرنگار با اشاره به روابط عاطفی ناکام ماریا، او را به مرور گذشته وادار میکند. این تعاملها به وابستگی او به داروها برای تسکین دردهای روحی و جسمیاش اشاره دارند. ماریا کالاس در زندگی واقعی در سالهای پایانیاش به برخی داروها وابسته شد. فیلم با ظرافت نشان میدهد که این داروها برای او ابزاری برای فراموشی دردهای عاطفی، فشارهای حرفهای و حس تنهایی بودهاند. خبرنگار در صحنههای مختلف از ماریا سوالاتی میپرسد که مانند آینهای برای بازتاب خودآگاهی او عمل میکند.
در برخی صحنهها، وقتی ماریا احساس ضعف میکند، نشان داده میشود که این خبرنگار به او راهحلهایی پیشنهاد میکند که میتوان آنها را نمادی از داروها دانست. لارائین بهجای پرداخت مستقیم به موضوع مصرف داروها، از ابزارهای هنری مانند شخصیت خبرنگار برای عمقبخشی به شخصیت کالاس استفاده کرده است. این انتخاب به مخاطب اجازه میدهد تا رابطه پیچیده ماریا با داروها را از دیدگاه درونیتر درک کند.
فضاسازی تاریک و خلوت آپارتمان ماریا و حضور دائمی خبرنگار در کنار او، حس تسلیم و انزوا را به تصویر میکشد. این فضاسازی استعاری تأثیر عاطفی وابستگی ماریا به داروها را نشان میدهد. سوالات خبرنگار گاهی به نظر ساده، اما عمیق هستند و ماریا را به چالش میکشند. این گفتوگوها نیز بازتاب دهنده درگیریهای درونی او و وابستگیاش به راهحلهای موقتی مانند داروها میباشند. این فیلم نمایان میکند که چگونه افراد بزرگ و مشهور نیز میتوانند قربانی فشارهای روانی و جسمی شوند و برای رهایی از آنها به ابزارهای نادرست روی آورند.
خبرنگار در این فیلم، نهتنها صدای جامعه، بلکه نماینده خود ماریا نیز هست که با گذشتهاش دستوپنجه نرم میکند. در نتیجه پابلو لارائین بهجای نمایش مستقیم وابستگی ماریا کالاس به داروها، از روایتی غیرمستقیم و استعاری بهره برده است. این انتخاب هنری، عمق بیشتری به شخصیت او داده و مخاطب را به درک عاطفی عمیقتری از زندگی او دعوت میکند. استفاده از خبرنگار بهعنوان نمادی از داروها، نهتنها خلاقانه است، بلکه تأثیرات روانی و عاطفی وابستگی را نیز بهخوبی به تصویر کشیده است.
بازی آنجلینا جولی
بازی آنجلینا جولی در فیلم Maria یکی از برجستهترین و چالشبرانگیزترین اجراهای او است. جولی با ایفای نقش ماریا کالاس، خواننده مشهور اپرا، توانسته لایههای پیچیده شخصیت او را به نمایش بگذارد. آنجلینا جولی برای ایفای نقش کالاس تغییرات ظاهری چشمگیری ایجاد کرد، از جمله استفاده از گریم دقیق برای بازسازی چهره و حالات ماریا کالاس. جولی حتی نحوه حرکت و ژستهای بدن کالاس را مطالعه کرده و با دقت بازآفرینی کرده است. اگرچه جولی بهعنوان یک بازیگر، سابقهای در موسیقی اپرا ندارد، اما توانست با تمرینات گسترده، حس تسلط کالاس بر صحنه و حرکات ظریف او را بازسازی کند. زبان بدن او در صحنههای اجرا، اعتمادبهنفس و در عین حال شکنندگی درونی کالاس را بهخوبی منتقل میکند.
جولی بهطرزی مؤثر، تنهایی و ناامیدی کالاس در سالهای پایانی عمرش را نمایش میدهد. نگاههای طولانی، حرکات کند و لحظات سکوت او در فیلم، بهوضوح حس خستگی روحی و شکستهای عاطفی را بازتاب میدهند. در صحنههایی که کالاس به گذشته پرفراز و نشیب خود فکر میکند، جولی با تغییرات ظریف در حالت چهره و چشمها، حسرت و اندوه عمیقی را منتقل میکند. این توانایی در انتقال احساسات بدون دیالوگ، نقطه قوت اجرای او است. جولی توانسته شخصیت هنری کالاس را بهگونهای به تصویر بکشد که مخاطب حس کند او یک خواننده واقعی است. از حرکات دست تا نحوه ایستادن روی صحنه، جولی بهطور کامل به جزئیات رفتاری کالاس توجه کرده است.
ماریا کالاس در عین حال که یک اسطوره بود، شخصیتی شکننده داشت. جولی این تضاد را با استفاده از تن صدای متغیر، حالات چهره و رفتارهای ناگهانی به تصویر کشیده است. آنجلینا جولی در این فیلم با کارگردانی همکاری کرده که مهارت خاصی در پرداختن به زندگی شخصیتهای پیچیده دارد. به نظر میرسد لارائین آزادی خلاقانهای به جولی داده تا لایههای شخصیتی کالاس را کشف کند. نتیجه این همکاری، اجرای بینظیری است که همزمان ظرافت و قدرت را در خود دارد. بنابراین، جولی توانسته به شخصیت کالاس جان ببخشد و احساسات عمیق او را به تصویر بکشد. توجه به نحوه صحبت کردن، ژستها و حتی نگاههای ماریا کالاس باعث شده اجرا بسیار طبیعی و باورپذیر باشد. توانایی جولی در نمایش طیف گستردهای از احساسات، از عشق و شور تا اندوه و ناامیدی، قابلتحسین است.
اگرچه جولی تمرینات زیادی برای تقلید صدای کالاس انجام داده، اما تفاوت در لحن و عمق صدا در برخی صحنهها مشهود است. با وجود تلاش فراوان، برخی منتقدان معتقدند زبان بدن جولی در صحنههای مربوط به اجراهای اپرا کاملاً با استانداردهای حرفهای اپرا منطبق نیست. در نهایت باید گفت که آنجلینا جولی در فیلم ماریا توانسته با اجرای خود، هم وجه انسانی و هم جنبه اسطورهای ماریا کالاس را به تصویر بکشد. بازی او از نظر احساسی عمیق، از نظر فیزیکی دقیق و از نظر هنری بسیار تأثیرگذار است. اگرچه در برخی جزئیات محدودیتهایی وجود دارد، اما عملکرد کلی جولی این نقش را به یکی از برجستهترین اجراهای دوران حرفهای او تبدیل کرده است.
شکننده و ناامید
کاراکتر ماریا در فیلم Maria نمونهای از یک شخصیت عمیقاً انسانی و شکننده است که با تنشهای درونی و احساساتی چون ناامیدی و پوچی دست و پنجه نرم میکند. این جنبه از شخصیتپردازی ماریا کالاس در فیلم با ظرافت و جزئیات پرداخت شده است. ماریا کالاس بهعنوان یک شخصیت دوگانه معرفی میشود که میان موفقیتهای حرفهای و شکستهای شخصی گرفتار است. این تنشها در فیلم از دو زاویه اصلی بررسی میشوند یکی فشارهای حرفهای و دیگری شکستهای عاطفی! کالاس بهعنوان یک اسطوره موسیقی اپرا، درگیر انتظارات بالای جامعه است. این فشارها باعث میشوند او حس کند باید همواره کامل و بینقص باشد، در حالی که در سالهای پایانی عمرش از نظر فیزیکی و روحی افت کرده است. این تناقض باعث ایجاد تنشی مداوم در شخصیت او میشود. همچنین ناکامی در روابط شخصی، بهویژه رابطه پیچیده و پرتنشش با آریستوتل اوناسیس، زخمهای عاطفی عمیقی در کالاس به جا گذاشته است. این تنشهای عاطفی بهطور مستقیم به حس پوچی و ناامیدی او دامن میزند.
زبان بدن و حالات چهره ماریا در نمایان کردن سرخوردگی او مؤثر هستند. ناامیدی ماریا از طریق حرکات آهسته، نگاههای خیره و سکوتهای طولانی او به تصویر کشیده شده است. پابلو لارائین از این ابزارها برای ایجاد فضای احساسی سنگین استفاده میکند. دیالوگهای کوتاه و درونگرایانه ماریا، بازتاب دهنده حس درماندگی او هستند. او اغلب به گذشته پناه میبرد و با مرور خاطرات، عمیقتر در افسردگی فرو میرود. صحنههای متعددی از فیلم ماریا را در آپارتمانش تنها نشان میدهند. این تنهایی نمادی از انزوای درونی او است که نه تنها از دیگران، بلکه از خودش نیز فاصله گرفته است.
از دست دادن معنا نیز به حس پوچی در ماریا اضافه میکند. ماریا کالاس که زمانی بر قله موفقیت ایستاده بود، در سالهای پایانی زندگیاش با حس بیمعنایی مواجه است. فیلم این حس پوچی را از طریق بازتابهای او در آینه و لحظات خلوتش بهخوبی نشان میدهد. عدم توانایی در بازگشت به صحنه به دلیل مشکلات صوتی، حس بیارزشی را در ماریا تشدید کرده و زندگیاش را بیشتر به سمت پوچی سوق داده است. داروها نیز در فیلم به عنوان نماد به کار میروند. مصرف داروها در فیلم نمادی از تلاش ماریا برای پر کردن خلأ درونیاش است. این وابستگی به داروها بهنوعی نشان دهنده تسلیم او در برابر پوچی است.
بهطور کل، فضاسازی تاریک و غمانگیز فیلم بهخوبی احساس ناامیدی و پوچی ماریا را منعکس میکند. همچنین پابلو لارائین توانسته تضاد میان غرور حرفهای ماریا و حس ناامیدی او را بهطرزی مؤثر به تصویر بکشد. حس پوچی هم در شخصیت ماریا بهجای آنکه صرفاً از طریق دیالوگها منتقل شود، بهصورت استعاری و از طریق تصاویر و حرکات نشان داده شده است. با این وجود، در برخی صحنهها، تکرار مکرر حس ناامیدی و پوچی باعث کند شدن ریتم فیلم میشود. در این فیلم شخصیت ماریا به شدت درگیر ناامیدی است و لایههای مثبتی که میتوانست تضادی جذاب ایجاد کند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
حس ناامیدی و پوچی در شخصیت ماریا، یادآور این نکته است که حتی افراد بسیار موفق نیز ممکن است با مشکلات عمیق روانی و احساسی مواجه شوند. این فیلم نهتنها یک بیوگرافی، بلکه یک مطالعه روانشناختی درباره اثرات شهرت، عشق ناکام و تنهایی است. شخصیت ماریا کالاس در فیلم ماریا بهگونهای ساخته و پرداخته شده که مخاطب به عمق ناامیدی و پوچی او پی میبرد. پابلو لارائین با استفاده از ابزارهای بصری، استعارههای هنری و بازی درخشان آنجلینا جولی، توانسته این احساسات را بهشکلی ملموس و تأثیرگذار به نمایش بگذارد. با این حال، تعادل میان ناامیدی و جنبههای مثبت شخصیت ماریا میتوانست فیلم را غنیتر کند.
غم و جنون
کارگردان در Maria، با تلفیق استعارههای بصری، روایت ذهنی و بازیگری درخشان آنجلینا جولی، توانسته توهم و جنون آمیخته با غم ماریا کالاس را به تصویر بکشد. او از ابزارهای سینمایی و هنری برای نشان دادن این جنون و توهم استفاده کرده و مرز میان واقعیت و خیال را در زندگی ماریا محو کرده است. این بخش از فیلم یکی از قویترین لایههای شخصیتپردازی را تشکیل میدهد که نیازمند تحلیل دقیق است. مثل واشکافی بازتابهای ذهنی ماریا. کارگردان با استفاده از تکنیکهایی مانند مرور خاطرات و گفتوگوهای درونی، نشان میدهد که ماریا به شکلی عمیق در گذشته زندگی میکند.
او اغلب میان خاطرات شاد و تلخ خود نوسان دارد و این نوسانات حالتی توهمی و غیرواقعی به صحنهها میبخشند. علاوه بر این، لارائین از تصاویر محو و نامشخص استفاده میکند تا نشان دهد ماریا دیگر نمیتواند مرز میان گذشته و حال را تشخیص دهد. برای مثال، صحنههایی که در آن ماریا به اجرایهای گذشته خود فکر میکند، حالتی رویایی دارند و واقعیت با خیال آمیخته میشود.
سازنده، شخصیت خبرنگار را به عنوان استعاره به کار میبرد. خبرنگار خیالی در فیلم نمادی از ذهن آشفته ماریا است. این شخصیت که به بازخواستهای مداوم از ماریا میپردازد، بازتابی از احساس گناه، شکست و فشارهای روانی او است. این گفتوگوهای توهمی حالتی نیمهواقعی به فیلم میبخشند. نشانههای جنون آمیخته با غم ماریا کالاس در لحظات تنهاییاش نیز به خوبی تجسم شده است. ماریا خود را با گذشته و صحنههای موفقیتهای هنری یا شکستهای عاطفیاش مواجه میبیند. این خاطرات، بهخصوص مربوط به رابطهاش با آریستوتل اوناسیس، حالتی جنونآمیز به او میدهند.
او گاهی با اشیاء بیجان یا انعکاس خود در آینه صحبت میکند، که نشان دهنده غرق شدن او در جهان ذهنی و جداییاش از واقعیت است. باید دانست که جنون ماریا از دل غم و ناامیدی او برمیخیزد. غم او نه تنها ناشی از شکستهای عاطفی و حرفهای است، بلکه از این واقعیت سرچشمه میگیرد که او نمیتواند گذشتهاش را رها کند. این غم، جنون او را تشدید میکند و باعث میشود به دنیای توهم پناه ببرد.
ابزارهای کارگردان نیز برای نمایان کردن احوالات کاراکتر اصلی بسیار دخیل بودند. لارائین از نورپردازی کمنور، سایهها و تضادهای روشنایی استفاده میکند تا حس عدم تعادل روانی و غم ماریا را منتقل کند. فضای تاریک آپارتمان او به نمادی از ذهن بسته و آشفته او تبدیل شده است. رنگبندی صحنهها نیز اغلب سرد و خنثی است، که حالتی غمانگیز و بیروح به فیلم میدهد. حرکتهای دوربین بهصورت آرام و گاهی ناگهانی تغییر میکنند تا مخاطب حس بیثباتی روانی ماریا را تجربه کند. دوربین گاهی بهصورت مستقیم به چهره او نزدیک میشود و گاهی او را از زاویههای دور نشان میدهد، تا حس انزوای او تقویت شود. تدوین فیلم بهگونهای است که زمان و واقعیت در ذهن ماریا در هم میآمیزند. صحنههای گذشته و حال بدون مقدمه به یکدیگر متصل میشوند و این تکنیک حس توهم و گمگشتگی را القا میکند.
به طور کل، فیلم بهخوبی توانسته حس غم و جنون ماریا را به مخاطب منتقل کند. این جنون بهجای آنکه تنها یک رفتار غیرمنطقی باشد، بهعنوان نتیجهای از تنهایی و شکستهای او نمایش داده شده است. تصاویر و فضاسازیهای استعاری فیلم، حس ذهن آشفته ماریا را بهشکلی هنری و تأثیرگذار بازتاب میدهند. جولی با حرکات ظریف، تغییرات چهره و لحن صدای متغیر، جنون و توهم ماریا را بهخوبی به تصویر کشیده است. با این وجود در برخی صحنهها، جنون ماریا به صورت تکراری نمایش داده شده و این موضوع مخاطب را از درگیری عاطفی با شخصیت دور میکند. همچنین در برخی بخشها، مرز میان واقعیت و خیال به قدری محو شده که مخاطب ممکن است دچار سردرگمی شود.
این ابهام و جزیئات میتوانست بیشتر کاهش یابد. لارائین با تصویرسازی جنون و توهم ماریا، پیام عمیقی درباره تأثیر انزوا، شکستهای عاطفی و از دست دادن معنا در زندگی ارائه میدهد. او نشان میدهد که چگونه یک فرد بزرگ و موفق میتواند در تنهایی خود گرفتار شود و در دنیای ذهنیاش فرو برود. پابلو لارائین با رویکرد هنری و روانشناختی، توانسته توهم و جنون آمیخته با غم ماریا را بهطور مؤثر و تأثیرگذار به تصویر بکشد. استفاده از نمادهای بصری، روایت ناخودآگاه ذهن ماریا و بازی آنجلینا جولی، این بخش از فیلم را به یکی از قویترین و عاطفیترین جنبههای آن تبدیل کرده است. با این حال، تعادل بیشتر میان وضوح و ابهام میتوانست ارتباط مخاطب با داستان را تقویت کند.
میزانسن و گریم
میزانسن، طراحی لباس و گریم در Maria، از نقاط قوت فیلم است که بهطور مستقیم در خلق فضای درونی و بیرونی شخصیت ماریا کالاس و همچنین بازسازی تاریخی زندگی او نقش مهمی را ایفا میکند. این عناصر هنری بهخوبی در خدمت روایت فیلم قرار گرفتهاند و در انتقال احساسات و تنشهای شخصیت اصلی بسیار تأثیرگذارند. مثلا آپارتمان ماریا فضایی تاریک، خلوت و پر از جزئیات است. استفاده از نورپردازی ملایم و سایهها، حس انزوا و درونگرایی شخصیت ماریا را تقویت میکند. فضای داخلی با اشیایی مانند آینههای بزرگ، مبلمان کلاسیک و اشیای قدیمی پر شده که نوستالژی و وابستگی ماریا به گذشته را نشان میدهد. در صحنههای خارجی، مانند خیابانهای پاریس، اغلب حالتی مهآلود و آرام دارند که حس تنهایی و جدایی ماریا از دنیای اطرافش را منعکس میکنند. میزانسن این صحنهها به شکلی طراحی شده که شخصیت ماریا همیشه بهنوعی از محیط خود جدا به نظر میرسد.
همچنین، در بیشتر صحنهها، ماریا در مرکز قاب قرار دارد، اما اغلب با فضای خالی اطراف احاطه شده است. این ترکیببندی بصری حس انزوا و فاصله او از دیگران را بهخوبی منتقل میکند. آینهها نیز بهعنوان نمادی از درونگرایی و خوداندیشی ماریا بارها در فیلم به کار رفتهاند. صحنههایی که ماریا در آینه به خود نگاه میکند، بهخوبی درگیری درونی و شکاف میان هویت واقعی و تصویر عمومی او را نمایش میدهد. علاوه بر این، طراحی لباسهای ماریا بازتاب دهنده جایگاه او بهعنوان یک اسطوره اپرا است. لباسهای او اغلب از پارچههای لوکس مانند ساتن و ابریشم دوخته شده و دارای طراحیهای کلاسیک و ظریف هستند. این لباسها نشان دهنده گذشته باشکوه او در صحنههای اپرا و همچنین علاقه او به ظاهری بینقص هستند.
با این وجود، در صحنههای شخصیتر، لباسهای ماریا سادهتر هستند و از رنگهای تیره یا خنثی استفاده شده است. این لباسها بیانگر وضعیت روحی او و فاصلهاش از دوران اوج میباشند. در این صحنهها، لباسها عمداً کمرنگتر و بیروحتر طراحی شدهاند. استفاده از رنگهای تیره مانند مشکی و سرمهای در لباسهای ماریا، حس اندوه، ناامیدی و درونگرایی او را تقویت میکند. در فلشبکها و صحنههایی که گذشته پرافتخار او به تصویر کشیده میشود، لباسهای ماریا با رنگهای روشنتر یا شفاف طراحی شدهاند که بیانگر شور و انرژی دوران جوانی او هستند.
علاوه بر این، گریم شخصیت ماریا کالاس با دقت بسیار بالایی انجام شده است تا شباهت آنجلینا جولی به خواننده واقعی را افزایش دهد. این سبک آرایش چشم که برای ماریا کالاس نمادین به شمار میرود، بهخوبی بازآفرینی شده و تأثیرگذاری چشمان او را در صحنههای مختلف تقویت کرده است. گریم صورت، بهویژه تأکید بر استخوانهای گونه، چهرهای شبیه به ماریا کالاس را به وجود آورده است. این جزئیات بهوضوح نشان دهنده تحقیق دقیق تیم گریم است. در صحنههای مربوط به سالهای پایانی زندگی ماریا، گریم او بهگونهای طراحی شده که چهرهاش خسته و پژمرده به نظر برسد. خطوط ریز اطراف چشمها و دهان و رنگپریدگی پوست، حس افسردگی و انزوای او را منعکس میکند. در صحنههای مربوط به گذشته، گریم ماریا روشنتر و شادابتر است تا شور و انرژی دوران جوانی او را نمایش دهد.
میزانسن، طراحی لباس و گریم همگی در خدمت روایت داستان و شخصیتپردازی ماریا هستند. این عناصر بهخوبی حس انزوا، غم و نوستالژی ماریا را تقویت میکنند. لباسها و گریم بهطور دقیق به سبک و سیاق دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ وفادار ماندهاند و فضای تاریخی داستان را بهخوبی منتقل میکنند. همچنین رنگبندی لباسها و صحنهها بهخوبی با وضعیت روحی ماریا هماهنگ است و پیامهای احساسی فیلم را تقویت میکند. در برخی صحنهها، گریم و لباسها ممکن است کمی بیش از حد اشرافی به نظر برسند، که این موضوع گاهی از واقعگرایی فیلم میکاهد.
اگرچه فضای داخلی آپارتمان ماریا بسیار دقیق طراحی شده، اما تکرار مداوم همین فضا باعث یکنواختی میشود. در انتهای این بخش باید گفت که، میزانسن، طراحی لباس و گریم در فیلم ماریا بهخوبی توانستهاند جنبههای روانشناختی و تاریخی شخصیت ماریا کالاس را برجسته کنند. این عناصر با هماهنگی دقیق، حس اندوه، نوستالژی و انزوای ماریا را به مخاطب منتقل میکنند. با این حال، پرداخت متعادلتر برخی جزئیات میتوانست بر تأثیرگذاری بصری فیلم بیفزاید.
نقدهای منفی فیلم Maria
Maria به کارگردانی پابلو لارائین، اگرچه از لحاظ بصری و بازیگری درخشان است، اما نقدهای منفی مختلفی بر این فیلم وارد است. این نقدها بیشتر به جنبههای روایت، ریتم، شخصیتپردازی و رویکرد هنری فیلم اشاره دارند، مثلا روایت پراکنده و غیرخطی Maria نتوانست آن سردرگمی را به خوبی تصویر کند. در واقع به نظر میرسد که کارگردان به جای نمایان کردن سردرگمی ماریا، مخاطب را گیج و بیحس رها کرده است! فیلم از طریق فلشبکها و صحنههای ذهنی ماریا پیش میرود، اما این روایت اکثرا فاقد انسجام است. عدم وجود یک خط داستانی مشخص، باعث شده است که برخی صحنهها بیش از حد استعاری یا بیهدف به نظر برسند. اگرچه روایت غیرخطی میتواند احساسات شخصیت را بهتر منتقل کند، اما در این فیلم گاهی منجر به افت ریتم و کاهش درگیری عاطفی مخاطب نیز میشود.
داستان ماریا کالاس که بهخودیخود پیچیده و غنی است، به دلیل این سبک روایت گاهی گیج کننده یا بیتأثیر به نظر میرسد. لارائین بهجای تمرکز بر وقایع مهم زندگی ماریا، بیشتر به نمایش حس و حال درونی او پرداخته است. این تصمیم باعث میشود که مخاطب احساس کند بخشی از داستان ماریا نادیده گرفته شده است.
همچنین ریتم کند فیلم، بهویژه در نیمه دوم، باعث شده است که بیننده احساس کند این فیلم بیش از حد طولانی، در برخی لحظات تکراری به نظر میرسد. صحنههایی که ماریا تنها در آپارتمانش سپری میکند، به دلیل تکرار، گاهی از تأثیرگذاری اولیه خود میکاهد. کندی ریتم میتواند ابزار مؤثری برای نشان دادن انزوای ماریا باشد، اما در این فیلم، این کندی بیشتر به قیمت از دست رفتن توجه مخاطب تمام شده است. بسیاری از صحنهها میتوانستند کوتاهتر یا پرجزئیاتتر باشند تا از تکرار و یکنواختی جلوگیری شود. تمرکز بیش از حد بر لحظات ساکن، اگرچه به عمق شخصیت کمک میکند، اما برای مخاطبان صبور هم خسته کننده به نظر میرسد و بیشتر از آن برای بینندههایی که به روایت پرشتابتر عادت دارند! علاوه بر این، شخصیت ماریا کالاس در فیلم عمدتاً بهعنوان فردی ناامید، تنها و غمزده نشان داده شده است. این تصویر از یک زن معروف کلیشهای به نظر میرسد و عمق بیشتری را که در شخصیت واقعی او وجود دارد، نادیده میگیرد.
شخصیتهای فرعی نیز، مانند خبرنگار، نقش عمیقی در پیشبرد داستان ندارند و بیشتر بهعنوان ابزارهایی برای نشان دادن درگیریهای درونی ماریا استفاده شدهاند، در صورتی که با بال و پر دادن به این کاراکترها، داستان میتوانست جاذبه بیشتری ایجاد کند. باید دانست که، استفاده از شخصیت خبرنگار بهعنوان استعاره، اگرچه خلاقانه است، اما به دلیل عدم توسعه کافی این شخصیت، اکثرا سطحی به نظر میرسد و تأثیرگذاری آن کاهش مییابد. بهطور کل باید گفت که، فیلم بیشتر بر وجه تراژیک زندگی ماریا تمرکز دارد و جنبههای دیگر زیست و شخصیت او، مانند استعداد، هوش و عزم راسخش، کمتر نمایش داده میشود. این تمرکز یکجانبه باعث شده است که تصویر ارائهشده از ماریا کمتر جامع و واقعی به نظر برسد.
همچنین، فیلم بهشدت به سبک بصری و هنری وابسته است و این موضوع باعث شده است که گاهی محتوا و داستان در پس زمینه قرار بگیرد. استفاده از تصاویر استعاری و قاببندیهای اشرافی، گاهی به قیمت از دست رفتن سادگی و ارتباط عاطفی مستقیم با مخاطب تمام شده است. پابلو لارائین بهعنوان یک کارگردان هنری شناخته میشود، اما در این فیلم، گاهی سبک هنری او بر داستان غلبه کرده است. برخی از صحنهها بهقدری با جزیئات طراحی شدهاند که مخاطب گاها ارتباط خود را با داستان از دست میدهد. در واقع، تأکید بیش از حد بر زیبایی بصری میتواند باعث شود که فیلم از نظر احساسی و روایی تأثیر کمتری داشته باشد.
باید ذکر کرد که، فیلم بهجای ارائه جزئیات بیوگرافیک و اطلاعات تاریخی درباره زندگی ماریا کالاس، بیشتر به حس و حال او پرداخته است. این رویکرد باعث شده است که مخاطبانی که با زندگی ماریا آشنا نیستند، نتوانند بهخوبی با فیلم ارتباط برقرار کنند. یا به طور کل احساس شناخت مخاطب با شخصیت حقیقی فیلم از بین میرود؛ مثلا رویدادهای کلیدی زندگی ماریا، مانند تأثیر او بر دنیای اپرا یا رابطههای مهم زندگیاش، بهصورت گذرا یا کاملاً حذف شده روایت شدهاند.
بنابراین، حذف یا کمرنگ کردن برخی وقایع مهم زندگی ماریا باعث شده است که شخصیت او برای مخاطبانی که به زندگی او آشنا نیستند، کاملا گنگ به نظر برسد. بهطور کل فیلم میتوانست با حفظ رویکرد هنری خود، جزئیات بیشتری از دستاوردهای حرفهای و اجتماعی ماریا را نمایش دهد تا تصویر کاملتری از او ارائه کند. ایجاد تعادل میان فرم هنری و روایت داستان، پرداخت جامعتر به شخصیت ماریا و نمایش جنبههای مثبت و الهامبخش این کاراکتر، استفاده بهتر از شخصیتهای فرعی برای پیشبرد داستان و عمقبخشیدن به روایت و در نهایت کاهش صحنههای تکراری و افزودن لحظات متنوعتر به داستان میتوانست این اثر را کمی جذاب رقم بزند که موفق نشد.
سکانس پایانی
سکانس پایانی فیلم ماریا یکی از درخشانترین و شکوهمندترین لحظات فیلم است که عمق تراژدی شخصیت ماریا کالاس را بهخوبی به تصویر میکشد. این سکانس، با ترکیبی از هنر بصری، موسیقی تأثیرگذار و بازی بینظیر آنجلینا جولی، لحظهای ماندگار خلق میکند که احساسات متناقضی مانند اندوه، حسرت و نوعی آرامش تلخ را به مخاطب منتقل میکند. جولی در سکانس پایانی با حرکاتی آرام و نگاههایی عمیق، تمام درگیریهای درونی ماریا را بدون نیاز به دیالوگ آشکار میکند. حس تنهایی، دلشکستگی و نوعی پذیرش تلخ در چهره او موج میزند. در این لحظات، ماریا کالاس همزمان بهعنوان یک اسطوره و یک انسان شکسته به تصویر کشیده میشود. جولی با تلفیق این دو جنبه، تصویری واقعی و احساسی از لحظات پایانی زندگی ماریا خلق میکند.
محیط اطراف ماریا، چه داخل آپارتمانش باشد یا صحنهای خیالی، بهگونهای طراحی شده که شکوه و عظمت گذشته او را در تضاد با انزوای حال حاضرش قرار میدهد. این تضاد، درخشش دوران اوج او و سقوط تدریجیاش را در ذهن مخاطب تداعی میکند. نورپردازی نیز در سکانس پایانی اغلب ملایم و کمنور است و حالتی شاعرانه به صحنه میدهد. استفاده از نور طبیعی یا نورهای گرم، حس پایان یافتن زندگی و آرامش پس از آشفتگی را منتقل میکند. استفاده از صدای ماریا کالاس در پسزمینه این سکانس (احتمالاً یکی از اثار مشهور او) بهشدت تأثیرگذار است. موسیقی، بهعنوان یکی از اصلیترین جنبههای زندگی ماریا، در لحظه پایانی نهتنها یادآور موفقیتهای گذشته او است، بلکه عمق غم و اندوه او را نیز بازتاب میدهد. علاوه بر این، موسیقی به گونهای انتخاب شده که حس وداعی آرام و در عین حال دردناک را در مخاطب ایجاد کند. انگار ماریا با صدای خود از دنیا خداحافظی میکند. مخاطب در این لحظه عمق درد و حسرت ماریا را درک میکند. این حس که او باوجود موفقیتهای بینظیرش، در زندگی شخصی به آرامش نرسیده، قلب مخاطب را به درد میآورد.
در عین حال، سکانس پایانی حسی از آرامش و رهایی نیز دارد. ماریا بهنوعی با سرنوشت خود کنار آمده است. این تعادل میان اندوه و آرامش، پایانی تأثیرگذار و عاطفی خلق میکند. سکانس پایانی تأکیدی بر این نکته است که در نهایت، تنها هنر و صدای ماریا باقی میماند. این لحظه یادآوری میکند که اگرچه زندگی او پر از درد و تنهایی بود، اما صدای او جاودانه است. این سکانس مخاطب را با پرسشهایی درباره معنای موفقیت، تنهایی و ارزشهای زندگی مواجه میکند. ترکیب غم و شکوه در این لحظه، احساسی عمیق و ماندگار ایجاد میکند. در نهایت باید گفت که سکانس پایانی فیلم ماریا نهتنها نقطه اوج داستان، بلکه یک پایانبندی احساسی و فلسفی است که شخصیت ماریا کالاس را در تمام شکوه و شکنندگیاش خلاصه میکند. این لحظه، با استفاده از عناصر بصری، موسیقی و بازیگری قوی، توانسته اثری ماندگار و تأثیرگذار خلق کند که مخاطب را تا مدتها پس از پایان فیلم درگیر خود نگه میدارد.
60
امتیاز ویجیاتو
source
کلاس یوس