اختصاصی طرفداری | تقدیم به طرفداران معدود آبیپوشان اورتون؛ زمانیکه به پایانِ نوشتن این متن رسیدم، خبر رسید دیوید مویس پس از ۱۲ سال از ترک اورتون و رفتن به یونایتد بهعنوان اولین جانشین سر الکس فرگوسن در اولدترافورد، به اورتون بازگشته است.
شان دایچ به اعتراف خودش یکی از آن خورهها و علاقهمندان جدی موسیقی است. احتمالاً او خوب میداند فقط یک آهنگ در این وضعیت اسفبار برای این وضعیت وجود دارد: Another One Bites the Dust از Queen.
پایان کار در مرسیساید به معنای باخت و شکست دیگری برای او و شاید اورتون است.
در پرهرجومرجترین دهه تاریخ آبیپوشان مرسیساید، اورتون شاهد سقوط آخرین سرمربی خود بود. دایچ به لیست طویل و اسامی قابلتوجهی میپیوندد که شامل کارلو آنچلوتی، رافا بنیتز، سام آلاردایس، مارکو سیلوا، روبرتو مارتینز، فرانک کومان و فرانک لمپارد میشود. در این دوران، کسانی مانند دیوید آنسورث و دانکن فرگوسن، از بازیکنان معروف و محبوب باشگاه، هم سرپرستی اورتون را برای مدت کوتاهی در دست داشتهاند.
روزی روزگاری، کارلو آنچلوتی هم در گرداب گودیسون اسیر شده بود
برای بسیاری از حامیان اورتون، اولین تصمیم بزرگ روسای جدید، فریدکین گروپ (The Friedkin Group) مبنی بر اخراج دایچ، با استقبال روبهرو شد. در ماههای اخیر، تنش قابلتوجهی در ارتباط هواداران و مربی تیم وجود داشت و شنبه گذشته، زمانی که اورتون ۱-۰ از بورنموث شکست خورد و حتی موفق به زدن یک شوت به سمت دروازه نشد، کاسه صبر همه لبریز شده بود.
فرم اورتون تأسفبار بوده است؛ تنها یک پیروزی ۴-۰ در مقابل وولوز در ۴ دسامبر، طی ۱۱ بازی. در اکتبر، زمان بار دیگر به عقب بازگشت و تاریخ بار دیگر خود را تکرار کرد. این سکانس مشابه مشکلی بود که کومان در اکتبر ۲۰۱۷ گرفتار آن شد و از آن رهایی پیدا نکرد؛ و چیزی شبیه دوران لمپارد (یک برد در ۱۴ بازی) و رافا بنیتز (یک برد در ۱۵ بازی) که قبل از اینکه همه آنها در گرداب گودیسون مکیده شوند، تکرار شده بود. این مورد همیشگی و تکراری اورتون بوده است؛ تیم پرافتخاری با داستانی پیچیده و مشکلاتی حلنشدنی که گویی از غافله عقب مانده است.
بهوضوح قابلتشخیص بود دایچ بهطور قابلتوجهی کم آورده است و در عین حال میتوان به او برای انجام کاری قابلتوجه در شرایطی تقریباً غیرممکن اعتبار داد. بر طبق تمامی شواهد، اورتون میبایست در دو فصل گذشته به چمپیونشیپ سقوط میکرد. اگر این اتفاق روی نداد، بیش از هر چیز و هر کسی، تا حد زیادی فقط به خاطر حضور دایچ بود.
در دوران دایچ، گوش شنوایی وجود نداشت
شاید بسیاری از طرفداران فوتبال انگلستان در مورد این اظهارات تردید به خرج دهند، اما کار دایچ سختتر از کار اریک تن هاخ و روبن آموریم در منچستریونایتد یا حتی پپ گواردیولا در منچسترسیتی بود.
با هیچیک از همدورهایهای او در لیگ برتر چنین برخوردی نشده بود و هیچیک در چنین شرایطی به بند نیامده بودند.
محدودیتهای مالی تحمیلشده، هشت امتیاز کسر شده، و مالک همیشه غایب، فرهاد مشیری که فقط با پیامهای واتساپ مکاتبه میکرد، مردی که مدتها قبل از فروش باشگاه دیگر به هیچچیزی اهمیتی نمیداد، ناگفته نماند با تعداد زیادی خدمه و بازیکن که به سرمربی اعتماد لازم را نداشتند، دایچ تنهای تنها مانده بود.
بهار گذشته او کارش را به «شعبدهبازی با شن» توصیف کرده بود؛ تشبیه زیبا و مناسبی بود.
بهراحتی نمیتوان فراموش کرد زمانی که دایچ برای اولین بار در اواخر ژانویه ۲۰۲۳ وارد مجموعه ورزشی فینچ فارم اورتون شد. خوب به یاد دارم مارسلو بیلسا شانس جانشینی لمپارد را رد کرده بود. وضعیت حساس و خطرناکی بود و تعداد کمی به آنها شانس زنده ماندن در لیگ برتر را میدادند، اما دایچ مسئولیت دشوار را پذیرفت و به هر شکلی که شده بار دیگر اورتون را از باتلاق و فرو رفتن نجات داد.
در گودیسون صدای فریاد شما شنیده نمیشود
دایچ در اولین بازی خود مقابل آرسنال، عملکرد نامتعارفی را به نمایش گذاشت که با همه چیزهایی که پیش از این اتفاق افتاده بود فرق داشت. او در اخبار رسانههای اجتماعی بهعنوان سوپرمن به تصویر کشیده شد. آرسنال بدون هارمونی و بالانس بود و اورتون با ضربه سر جیمز تارکوفسکی ۱-۰ به پیروزی رسید. به هر شکل، بازیکنان تا حد مرگ دویدند و تا جان داشتند تلاش کردند. مبارزهای تمامعیار و تماشایی بود.
دایچ میدانست باید روحیه تیم را تقویت کند و سعی در تغییر بسیاری از برنامههای روزانه تیم کرد، اما در همان ماههای آغازین، او بینشی از زندگی در اورتون به دست آورد که مانند پیشینیان خود هیچگاه پیش از این تجربه نکرده بود.
با تمام احترامی که برای برنلی و واتفورد، تیمهای سابق دایچ قائل هستم، ولی او وارد دنیای جدیدی شده بود و خیلی زود با واقعیتهای قابلانکاری روبهرو شد، مثلاً در آوریل ۲۰۲۳ اخباری مبنی بر اینکه اورتون در یک بازی تمرینی پشت درهای بسته با نتیجه ۱-۰ به تیم چستر از لیگ ملی شمال شکست خورده است، در میان طرفداران پیچید.
دایچ با غرغر و شکایت اظهار کرد: این فقط یک داستان منفی دیگر است که همه به دنبال آن هستند.
مشکل این بود؛ داستانهای منفی مدام میآمدند و میآمدند.
حتی برخی در آکادمی اورتون برخورد گرمی با او نداشتند و معتقد بودند او شانسی برای بازیکنان جوان فراهم نمیکند. و نگرانکنندهتر از هر چیز، عدم احترام برخی از اعضای تیم به او بود.
در خفا و جلسات خصوصی، بازیکنان به تمسخر میگفتند؛ اگر در بازی شکست بخورند او خود را مقصر نمیشمارد، اما پس از پیروزی همه اعتبار متعلق به او خواهد بود. زمزمههای پشت پرده آشکارا مشخص میکرد تا چه حد جو اطراف فینچ فارم ناخوشایند و مسموم برای تیمی قدیمی در سطح لیگ برتر است.
در آوریل گذشته، پس از شکست ۶-۰ مقابل چلسی، یکی از خبرنگاران به او اعلام کرد؛ اگر نگرش و شرایط درونی تیم تغییر نکند، دایره مشکلات و بدبختیهای اورتون هرگز شکسته نخواهد شد.
دایچ بدون پنهانکاری، خالصانه و صریح درپوش مشکلات خود در رختکن را گشود:
این یک سؤال درست و منصفانه است. از بازیکنان پرسیدم: آیا این همان چرخه همیشگی است؟ شما یک مربی جدید میخواهید. مربی جدید وارد میشود، و همه میگویند: “هورا! سپس، شش ماه بعد: “هو” میکنید و خواستار اخراج او هستید!
شما دائماً به این کار ادامه میدهید؟ آیا ما در چنین شرایطی قرار داریم؟ مشکلی ندارم این را به شما (خبرنگاران) بگویم، مردم حقیقت را میخواهند.
پس از آن دیگر جای شگفتی نبود وقتی کار به رسانهها کشید. دیگر از عکسالعمل بازیکنان تعجبی نکردیم وقتی اعضای تیم از این موضوع باخبر شدند. دایچ و دستیارانش به کوه یخ برخورد کردند. یک تغییر فوری و مثبت لازم بود، ولی با این روند تغییرات هیچگاه با دل و جان و از ته دل از راه نرسید. مطمئناً روزی این گروه به گذشته نگاه خواهند کرد و متوجه نقشی که در سرنوشت دایچ بازی کردند، خواهند شد.
فوتبال در سطوح بالا همیشه بیرحمیهای خصمانه خود را داشته است. سرکشیها آشوب به همراه میآورد و اتحاد که لازمه و از اصول اولیه باقی ماندن و بقا است، محو و نابود میشود و همه چیز به بیراهه کشیده میشود. درهای بسته و کوچههای بنبست.
با این شرایط و با مشکلات عدیده مختلف از رأس تا قعر باشگاه، واقعاً زمان بدی برای «اورتونی بودن» و حمایت از این تیم است. شاید، ترک استادیوم قدیمی گودیسون پارک دقیقاً همان چیزی است که آنها برای آغازی دوباره و شروع پیشرفت به آن نیاز دارند. آن استادیوم باورنکردنی ۵۲,۸۸۸ نفری «برملی مور داک» در ساحل مرسی که به زیبایی در خط افق شهر میدرخشد.
چیزی که هواداران خواهان آن هستند، رفتن به مسابقه و لذت بردن از آن است و متأسفانه دایچ با نمایشهای تیم هواداران را هم در پشت خود نداشت. او هرگز به سرمربی تبدیل نشد که با آنها ارتباط برقرار کند و در دل آنها جای بگیرد. بسیاری از آبیها بهسادگی نمیتوانستند برند و استایل فوتبال او را تماشا یا تحمل کنند. آمار حقیقتاً بد و افتضاح بود.
از شروع فصل گذشته تا به امروز، اورتون تنها ۲۶ گل از بازی آزاد، در موقعیتی که توپ مرده نبود، به ثمر رسانده است. حقیقتاً وحشتناک است و ازاینرو تعجب نمیکنیم آنها در لیگ کبریت بیخطری به حساب میآیند، بدون چنگال یا دندانهای تیزی که گاهی برنده عمل کند، خراش دهد و زخمی کند.
اورتون روملو لوکاکو را در سال ۲۰۱۷ فروخت و از آن زمان تاکنون ۱۸۳ میلیون پوند برای ۱۲ مهاجم خرج کرده است. رک و پوستکنده، خریدهای آنها مایه شرمساری و خجالت بوده است. تا زمانی که این تصمیمات و خریدهای غلط تغییر نکند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد.
اورتون با بازیکنانی که ساز خود را میزنند
بهترین شب شون دایچ در آوریل گذشته و شکست ۰-۲ لیورپول بود. مالکان جدید اورتون، با نگاهی به جدول لیگ برتر، شون دایچ را اخراج کردند. اگر آنها رکورد و مهارت خاص او را مدنظر میگرفتند، ممکن بود لحظهای مکث کنند.
نتایج این فصل به اندازه کافی خوب نبوده است، بحثی نیست. دایچ خودش این هفته اعتراف کرده بود و اورتون در بالای منطقه سقوط شناور است؛ دقیقاً همانطور که زمانی که دایچ در ژانویه ۲۰۲۳ پا به باشگاه گذاشت. ازاینرو بهراحتی میتوان دید، دلایل مشکلات سابقهای قدیمی دارد که در تار و پود باشگاه ریشه دوانده است.
همه تیمها در لیگ برتر قصد دارند رو به جلو حرکت کنند، اگر مربیان و مسئولان بخواهند، ولی در اورتون هرگز اینطور نبوده است. اورتون برای مدتی طولانی در چرخه استخدامهای بد و بیمفهوم و نوسان مالکیت گیر کرده و دائماً از نظر مالی در تنگنا به سر برده است. بهسختی میتوان زمانی را به خاطر آورد که آنها از این موارد رنج نبردهاند.
ازاینرو سخت است که تصور کنیم دایچ تافته جدا بافتهای در این مجموعه بوده است. این مربی ۵۳ساله در برنلی ترفندهای پرجاذبهای در لیگ برتر برای بقا انجام داد، اما دوران او در اورتون با دورههای سختی همراه شد. با نتایج غیرمترقبهای که فقط فضای تنفسی را فراهم میکرد، به یاد خواهد ماند. ولی اگر مالکان اورتون اعصاب خود را حفظ کرده بودند، این احتمال وجود داشت تا بقای دوباره تیم تضمین شود.
این را میدانیم؛ با انتقال قریبالوقوع به زمین جدید خود در براملی مور داک، اورتون به معنای واقعی کلمه نمیتواند فصل آینده را خارج از لیگ برتر شروع کند. اورتون از سال ۱۹۵۴ یک تیم دستهیک بوده است و اکنون زمان فاجعهباری برای پایان این سکانس خیرهکننده خواهد بود و اگر فریدکینز در پی شکست شنبه گذشته خود در بورنموث احساس اضطراب شدیدی کرده، قابلدرک به نظر میرسد.
بااینوجود، اخراج دایچ تنها خطر را افزایش داده است. تیم اورتون بلاتکلیف و بیثباتتر از همیشه به نظر میرسد، و انگار مانند فصل گذشته نیاز به کسر امتیاز دیگری دارد تا انگیزهای پیدا کند و خود را تکانی بدهد، اما این با اخراج دایچ چیزی است که اکنون با آن مواجه است. من فکر میکنم این حرکت مسلماً بهجای مسدود کردن و بسته شدن، درهای سقوط را بیشتر باز کرده است.
وستهم، خولن لوپتگی را به دلیل شکستهای سنگین کنار گذاشت. در وولوز گری اونیل هم همینطور بود. در یونایتد، زیر نظر اریک تن هاخ هم حکایت مشابهی جریان داشت اما اورتون دایچ بازیها را با اختلاف کمی از دست میداد و شکست را پذیرا میشد، و این تفاوت بزرگی بود. درست است، نتایج بهاندازه کافی خوب نبوده است، اما سوالی که پیش روی سرمربی جدید قرار خواهد گرفت این است؛ چقدر زمینه برای بهتر کردن اوضاع وحشتناک اورتون وجود دارد؟
باشگاههایی مانند برنتفورد، برایتون و بورنموث از نظر قد و قامت و تاریخ خیلی کوچکتر از اورتون هستند، اما در سالهای اخیر با مدلسازیهای هوشمندانه، تفکرات مشترک امروزی و تصمیمات درست، بسیار جلوتر از اورتون قرار گرفتهاند. در آن باشگاهها، مربی تنها یکی از عوامل موفقیت آنهاست، نه همه آن.
در سالهای اخیر در گودیسون پارک، سرمربی مجبور بوده تمام بارهای سنگین را بهتنهایی به دوش کشد و این کار در سطح فوتبال امروزه نمیتواند برای مدت طولانی کارساز باشد. ازاینرو مردانی مانند دایچ، فرانک لمپارد، رونالد کومان و حتی کارلو آنچلوتی در آن سرگردان و وامانده شدند.
اورتون هنوز برای عملکرد خوب در زمین یا خارج از آن آماده نیست. نمیشود، همه چیز مانند اداره شهر و کشوری چون زنجیره به هم گره خورده است. با حلقههای گمشده هیچچیزی کاربرد و عملکرد درستی نخواهد داشت.
شاید مالکیت جدید و یک استادیوم مدرن این را تغییر دهد. اما الان نه. هنوز نه. بااینحال، یک چهره جدید ممکن است کمی تازگی ایجاد کند، و اگر بتوانند راهی برای کسب امتیاز بیشتر پیدا کنند، در میان سه رتبه پایین لعنتی جای نخواهند گرفت.
اخراج دایچ در کوتاهمدت تنها تصمیم و راه آشکار به نظر میرسید، درحالیکه باید به او اجازه میدادند تا اورتون را حفظ کند. سپس در پایان فصل دست او را میفشاردند و با تشکر و خداحافظی او را راهی میکردند. بههرحال قرارداد او در پایان فصل تمام میشد. این یک فراخوان و تصمیم بزرگ ولی بیموقعی بود و اورتون را تا حدی از جاده منحرف کرد.
حالا آنها دست به دامن مربیای شدند که در گذشته ثباتی به اورتون داده بود ولی در کار خود بعد از ترک وستهم به پایان دوران مربیگری خود رسیده بود. بازگشت دیوید مویس به اورتون، بازگشت این تیم به گذشته است. مویس هم مرد دیروز است و نه آینده. حتم داشته باشید در صورت ماندن در لیگ برتر، فریدکین گروپ بعد از ترک گودیسون و مهاجرت به استادیوم جدید، مربی دیگری را به خدمت خواهد گرفت. مویس هم دوای درد اورتون نیست.
دیوید مویس و بازگشت اورتون به گذشته
دایچ، مربی واقعگرا و سنتی بود. او برخلاف صدای خشدار و گرفته و اندامی و چهره مردانه و جدی که همیشه مبارز به چشم میآمد، در هفتههای اخیر توخالی، سرد و بیروح به نظر میرسید. از منفیگرایی خسته شده بود و شدیداً سعی میکرد برای معماهای غیرقابلحل و بیجواب در اورتون پاسخی بیابد. خوب، نشد، نمیشد، نگذاشتند.
معروف است که میگویند مربیگری در تیم ملی انگلیس کار غیرممکنی است. در مقایسه با مربیگری اورتون، هدایت انگلیس مانند پیادهروی در پارک و نوشیدن لیوان آبی به نظر میرسد.
احتمالاً شون دایچ حالا در میان صفحههای موسیقی خود در خانه، اولین آلبوم ایگلز (Eagles) را روی گرامافون گذاشته است و فارغ از همه چیز به ترانه «سخت نگیر» گوش سپرده است:
«Got a world of trouble on my mind
Take it easy، take it easy…
یه دنیا دردسر در ذهن دارم
سخت نگیر، راحت باش…»
source