سوپر من بندهای زنجیر اسارت را پاره می‌کند… این تصویری است که دنیای جدید DC در سریال Creature Commandos با آن آغاز می‌شود، صحنه‌ای که دوست دارد بگوید دنیای DC از اسارت آزاد شده و حالا نوبت رهایی و شکوفایی آن است، آن هم توسط جیمز گان، فردی خبره در خلق دنیای ابرقهرمانی، اما این بار در قالب انیمیشن، انیمیشنی که قرار است دروازه ورود به دنیای جدید DC باشد. اما آیا سریال کماندوهای هیولایی توانسته قدم اول این دنیای جدید را به خوبی بردارد؟ بله. از پس این کار بر آمده. با نقد سریال انیمیشینی Creature Commandos همراه ویجیاتو باشید.

سریال با استفاده از تیتراژ ابتدایی می‌خواهد نمونه کیفیت خود را به رخ مخاطب بکشد و شبیه به یک پیش‌ارائه، کیفیت نهایی سریال را برای او پیشگویی کند، آخر به جرأت می‌توان گفت تیتراژ ابتدایی سریال Creature Commandos یکی از بهترین چیزهایی است که تا به حال دیده‌اید و بدون شک بعدها به عنوان یک تیتراژ کلاسیک در دنیای ابرقهرمانی، به پرونده این دنیا پیوست خواهد شد. احتمال این که به علت تکراری شدن تیتراژ ابتدایی را در اپیزودهای بعدی جلو بزنید، تقریباً صفر است و هر سری تا انتها آن را مشاهده خواهید کرد، چون شبیه نرمش قبل از ورزش می‌ماند، وقتی یک بار مزه‌اش را گرفتید، بدون دیدن آن آمادگی محتوای اصلی اپیزود را نخواهید داشت.

حتی با کمی اغراق می‌توان گفت تیتراژ ابتدایی این سریال، برجسته‌ترین ویژگی آن است. البته سریال با این کار هدف خاص خود را دارد. وقتی که انیمیشن Creature Commandos وظیفه‌اش دروازه ورود به دنیای جدید دی سی است، پس باید در همان اولین لحظاتش آس خود را رو کند، تا مخاطب متوجه شود که قرار است پای تماشای کار سطح بالایی بنشیند. اما آیا کیفیت محتوای سریال با تیتراژ ابتدایی آن همخوانی دارد؟ بگذارید ببینیم.

سریال Creature Commandos نه تنها یک انیمیشن خوب، بلکه یک اثر کمیک بوکی عالی است و به خوبی توانسته ذات و چیستی هنر کمیک بوک را بر صفحه‌ نمایش تلویزیون بیاورد، از انتقادهای سیاسی گرفته، تا خوانشی از وضعیت جامعه معاصر آمریکا، تا طنز ابزورد، تاریک و تلخ، عاشقانه‌های موجز اما تأثیرگذار و دوستی‌های عجیب و غریب.

البته این بار جنبه طنز سریال، تم اصلی اثر است و به عنوان بستر گسترده‌ای عمل می‌کند تا مابقی المان‌های انیمیشن، اعم از اکشن، جنبه‌های تاریک روان آدمی، درام‌ها و عاشقانه‌ها، همه در زمین بازی طنز اجرا شوند، با این حال وقتی کار به لحظه‌ای، هر چقدر هم کوتاه، می‌رسد که این المان‌های به خصوص باید در این زمین قد علم کنند، تمام المان‌های دیگر به کناری رانده می‌شوند، آن لحظه اگر عاشقانه باشد، واقعا عاشقانه باکیفیتی است و اگر قرار است جنبه‌ی تاریک روانشناسی انسان را به نمایش بگذارد، واقعاً ضربه‌ی کاری خود را خواهد زد. با وجود این، سریال سریع دنده را عوض کرده و باز هم به روند طنز خود برمی‌گردد، بدون این که دست‌اندازی در ریتم مناسب سریال ایجاد شود.

پس از وقایع فیلم جوخه انتحار، آماندا والر دیگر نمی‌تواند از نیروهای انسانی برای عملیات خود استفاده کند. حالا کشور پوکولستان و جریانات سیاسی آن، احتمال دارد سمت و سویی بر ضد سیاست‌های ایالات متحده بگیرد. آماندا والر باید جلوی سرسی را بگیرد، زن جادوگری که به پوکولستان حمله کرده و می‌خواهد ایلانا، شاهدخت این سرزمین را بکشد و کنترل پوکولستان را به دست گیرد. والر باید به هر طریقی شده جلوی این کار را بگیرد، اما او دیگر نمی‌تواند از منابع انسانی خود استفاده کند، به همین دلیل دوباره به سراغ ریچارد فلگ رفته و این بار جوخه‌ای تحویل فلگ می‌دهد که از افرادی غیر انسان تشکیل شده است، از «عروس»، که از اتصال جنازه‌های مختلف به هم دوباره زنده شده، جی.آی. ربات، رباتی که برای کشتن نازی‌ها برنامه‌ریزی شده، ویزل راسو، دکتر فسفروس و نینا مازورسکی، جهش‌یافته‌ای که می‌تواند در زیر آب نفس بکشد.

این هسته داستانی سریال و روند خطی آن است، که در خلال آن و در هر اپیزود مجزا، سریال به گذشته‌ی هر یک از اعضای گروه و شکل‌دهی شخصیت‌ آن‌ها می‌پردازد. به علت این که هر اپیزود به صورت مجزا به گذشته یکی از این اعضا اختصاص دارد، و این شخصیت‌ها هم از نظر عمق و اهمیت با یکدیگر برابر نیستند، کیفیت اپیزودهای سریال با یکدیگر نه از نظر کیفیت فنی، بلکه از نظر کیفیت محتوا متفاوت است، چون خواه ناخواه برخی از این شخصت‌ها باحال‌تر از دیگری و برخی سرنوشت‌شان برای بیننده مهم‌تر از دیگری است.

سریال با یک تدوین مناسب گذشته‌ی شخصیت‌ها را به خوبی و در لحظه‌ی مناسب به زمان حال و روند اتفاقات پیوند می‌زند، اما داستان اصلی که در زمان حال می‌گذرد، بعد از سه اپیزود اول حالتی از تکرار به خود می‌گیرد، هر چند در سناریو و بر اساس هسته‌ی داستان، این تکراری بودن لوکیشن‌ها و رفت و برگشت شخصیت‌ها دلیل داشته باشد و منطقی جلوه نماید. با این حال باز هم به علت رفت و برگشت شخصیت‌ها به لوکیشن‌های تکراری و پیچش‌های داستانی متعدد و چند باره فقط در یک نقطه‌ی به خصوص، حسی از تکراری بودن به مخاطب می‌دهد، شبیه به یک بازی که تا انتهای یک مرحله رفتید و آیتم مورد نظر را به دست آورید، اما دوباره بازی شما را با دلایلی که از نظر خود بازی منطقی است، وادار به رفت و برگشت در همان منطقه کند. حتی اگر از نظر داستانی این قضیه موجه باشد، نمی‌تواند جلوی حس تکراری بودن و کلافگی مخاطب را بگیرد.

بهتر بگویم، در سریال Creature Commandos، وقتی که دیالوگ‌ها در جریان است و قصه به شکلی آرام جلو می‌رود، به دنبال کیفیت نگردید، چون دقیقاً ضعیف‌ترین جاهای سریال و کسل‌کننده‌ترین آن‌هاست، اما به وقتش سریال این ضعف را با صحنه‌های اکشن خود جبران می‌کند، جبرانی که باعث می‌شود شما کاملاً کیفیت پایین صحنه‌های قبلی را فراموش کنید. صحنه‌های اکشن سریال Creature Commandos فقط زد و خورد و کشت و کشتار صرف نیستند، بلکه به شکلی جالب هسته‌ی اصلی داستان هم بیشتر در همین سکانس‌های اکشن پیش می‌رود تا سکانس‌های ماقبل اکشن.

در واقع سکانس‌های اکشن سریال Creature Commandos که تقریباً نصف هر اپیزود را در بر می‌گیرد، به عنوان زمین حاصل‌خیزی عمل می‌کند که در خاک آن، گل‌های رنگارنگ و متنوع دیگر المان‌های سریال، به شکلی هنرمندانه رشد می‌کنند، به همین خاطر صحنه‌های اکشن سریال Creature Commandos را می‌توان به دشتی از گل‌های رنگارنگ تشبیه کرد، دشتی که گل‌های به رنگ خون لاله در آن کم نیستند.

با شروع صحنه‌های اکشن، سریال کیفیت کاملاً متفاوت پیدا می‌کند، انگاری خود سازنده‌ها هر چه زودتر منتظرند تا این سکانس‌ها از راه برسند تا بتوانند موسیقی‌های متنوع را به پیش‌زمینه‌ی داستانی و نیات شخصیت‌ها گره زده و در لحظه‌ حال، جشنی از خشونت و مرگ و میر زیباشده راه بیاندازد. با توجه به این که حتی اغلب خط داستانی سریال هم در سکانس‌های اکشن روایت و به جلو برده می‌شود، مابقی سکانس‌های سریال را فقط می‌توان به عنوان تنفسی برای رسیدن به سکانس اکشن بعدی در نظر گرفت، وگرنه کاربردی که ندارد هیچ، جزو نقاط ضعف سریال محسوب می‌شود.

برخی شخصیت‌‌های سریال Creature Commandos نسبت به دیگری آن‌قدرها مهم نیستند و سریال فقط از آن‌ها برای سوخت آتش هنرمندی خود استفاده می‌کند. برای برخی از شخصیت‌ها تا انتها منتظر می‌مانید تا شاید سریال دلیلی برای اهمیت نیاتش و مهم بودن سرنوشتش به شما بدهد، اما تا لحظه‌ی مرگ آن‌ها هم چنین اتفاقی نمی‌افتد. شخصیت دیگر باعث می‌شود حد مناسب انتقادهای سیاسی و اجتماعی به سمت پروپاگاندا تمایل پیدا کند، حتی اگر پروپاگاندای به جایی باشد، باز هم فزونی آن در سریالی که هر اپیزود آن تنها بیست دقیقه زمان دارد، توی ذوق می‌زند.

البته این ضعف به پرداخت خود شخصیت‌ها برنمی‌گردد و اتفاقاً هر کدام پرداخت خوبی دارند، فقط این که خود شخصیت به خودی خود آن‌قدرها مهم نیست، در عوض دیگر شخصیت‌ها هم گذشته‌ی جالبی دارند و هم پرداخت آنها در زمان گذشته و پیوندش به زمان حال، لحظه‌های هیجانی و احساسی بسیار تأثیرگذاری را رقم می‌زند، تأثیری که می‌توان آن را همپای بهترین آثار عاشقانه تاریک یا ابزورد دانست، که با توجه به تم کلی طنز سریال، چنین دستاوردی جای تحسین دارد.

در کل وظیفه‌ی سریال Creature Commandos چیست؟ وظیفه‌اش این است که یک اثر شایسته و البته هیجان‌انگیزی ارائه کند تا به مخاطب نشان دهد که دنیای جدیدی دی سی، حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد و می‌تواند به انتظارات‌تان پاسخ دهد. حالا جدا از این که خود اثر به صورت مستقل باید با کیفیت باشد، آیا سریال Creature Commandos توانسته چنین چیزی را به اذهان تداعی کند؟ آیا توانسته دروازه ورودی مجللی برای ورود مخاطبین به دنیای جدید دی سی باشد؟ البته که بله. چون با تماشای این اثر، متوجه می‌شوید از ویژگی‌هایی بهره می‌برد که اگر بعداً روی این ویژگی‌ها با بودجه بیشتر سرمایه‌گذاری و مانور بیشتری داده شود، آثار بسیار با کیفیتی عرضه خواهد شد، و Creature Commandos این کار را کرده است.

ما با هم منتظر قدم بعدی دنیای جدید دی سی می‌مانیم. اولین قدمش، دروازه ورودیش، دست‌گرمیش که سریال Creature Commandos باشد، کاملاً توانست آن چیز که وظیفه‌اش بوده را به نحوی احسنت انجام دهد، به حدی که شما در انتها خود به خود منتظر فصل بعدی همین سریال خواهید ماند، چه برسد به آثار سینمایی اصلی این دنیا، شبیه به فیلم سوپر من که توسط خود جیمز گان کارگردانی و همین امسال اکران خواهد شد. روند قصه‌گویی‌ای که سریال پیش گرفته، آن قدر جای کار دارد که حتی می‌توان آن را برای دو فصل دیگر هم بسط داد. من که به آینده‌ی این دنیا امیدوارم.

75

امتیاز ویجیاتو

وظیفه‌ی سریال Creature Commandos چیست؟ به مخاطب نشان دهد دنیای جدیدی دی سی، حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد و می‌تواند به انتظارات‌تان پاسخ دهد. جدا از این که خود اثر به صورت مستقل باید با کیفیت باشد، آیا سریال Creature Commandos توانسته چنین چیزی را به اذهان تداعی کند؟ آیا توانسته دروازه ورودی مجللی برای ورود مخاطبین به دنیای جدید دی سی باشد؟ البته که بله. با تماشای این اثر، متوجه می‌شوید از ویژگی‌هایی بهره می‌برد که اگر بعداً روی آن‌ها با بودجه‌ای گزاف سرمایه‌گذاری و مانور بیشتری داده شود، آثار بسیار با کیفیتی عرضه خواهد شد، که خود Creature Commandos یکی از آن‌هاست.

source
کلاس یوس

توسط petese.ir