اگر با دنیای کمیک‌ها و ابرقهرمانان آشنا باشید، شاید بدانید که هم مارول و هم دی‌سی کاراکترهایی دارند که با نام کاپیتان مارول شناخته می‌شوند. احتمالاً از دل این نکته به فکر درگیری‌های حقوقی و قانونی و رقابت‌های تجاری بین این دو غول صنعت سرگرمی بیفتید.

ولی ماجرای دو کاپیتان مارول دی‌سی و مارول به خیلی سال پیش برمی‌گردد؛ زمانی که حتی انتشارات مارول با این نام شناخته نمی‌شد. پیچیدگی این موضوع به اندازه‌ای‌ست که باید پای سوپرمن، آفریننده‌ی اسپاون یعنی تاد مک‌فارلن، قانونی از پادشاهی هم‌پیمان مربوط به سال ۱۹۵۵ به اسم کودکان و افراد جوان و یکی از پژوهشگران قانونی برجسته‌ی ایالات متحده با نام لرند هند را پیش کشید.

سرنوشت این دو کاپیتان مارول داستانی از خود ابرقهرمانان آمریکایی‌ست. پس پیش‌گفتار را کوتاه می‌کنیم تا به این پرسش پاسخ دهیم که «چرا هر دوی مارول ودی‌سی کاپیتان مارول دارند؟»

سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۵۴: نخستین دعوا

انتشار شماره‌ی ۱ کمیک Action Comics در سال ۱۹۳۸ که اولین حضور سوپرمن را در خود جای داده بود باعث شد تا بسیاری از نویسندگان و هنرمندان سعی کنند تا یک مبارز با جرم و جنایت که توانایی‌های شگفت‌انگیز دارد را پدید آورند. خیلی زود این تلاش‌ها میوه داد تا کاراکتر آفریده‌شده‌ی سیگل و شوستر باعث به وجود آمدن بتمن، نیمور ساب-مارینر، سندمن، بلو بیتل، فلش، هاوک‌من و خیلی‌های دیگر شد.

در سال ۱۹۳۹، سی.سی. بک و بیل پارکر هم شخصیتی را برای انتشارات فاست و شماره‌ی ۲ کمیک Whiz Comics آفریدند که کاپیتان مارول نام داشت. بیلی بتسون که یک پسر روزنامه فروش بی‌سرپرست و تنگدست بود از طریق یک قطار جادویی زیرزمینی وارد صخره‌ی ابدیت می‌شود؛ جایی که جادوگری دانا با اسم شزم زندگی می‌کند. شزم به خاطر دل پاک بیلی نیروی نامش را هدیه می‌کند که برگرفته از (خرد) سالامون، (زور) هرکول، (پایداری) اطلس، (نیروی) زئوس، (دلاوری) آشیل و (شتاب) مرکوری بود. زمانی که بیلی «شزم!» را به زبان آورد، یک آذرخش او را تبدیل به کاپیتان مارول، تواناترین فانی دنیا می‌کند. هنگامی که کاپیتان مارول بگوید «شزم!»، یک آذرخش دیگر او را دوباره به شکل بیلی بتسون بازمی‌گرداند.

همان گونه که موفقیت رابین سال‌ها بعد اثبات کرد، این ژانر تازه‌ی ابرقهرمانان شریانی کم داشت تا کودکان خودشان را در داستان ببینند. قابلیت بیلی در به زبان آوردن یک واژه‌ی جادویی و احضار یک قهرمان درستکار دلیل پیوند با کاپیتان مارول بود. این قهرمان شخصیتی بشاش داشت و خیلی زود کاراکترهای مکملی به شکل خودش به دست آورد که با نام خانواده‌ی مارول شناخته می‌شوند که شامل مری مارول، عمو مارول و کاپیتان مارول جونیور هستند و ماجراهایی را دنبال می‌کنند که بیش‌تر شبیه به روایت‌های وینسور مک‌کی به شمار می‌آیند تا باب کین. این گونه بود که فاست و Whiz Comics به موفقیت رسیدند.

کاور شماره‌ی ۲ کمیک Whiz Comics (برای دیدن اندازه‌ی کامل روی تصویر تپ/کلیک کنید)
کاور شماره‌ی ۲ کمیک Whiz Comics (برای دیدن اندازه‌ی کامل روی تصویر تپ/کلیک کنید)

اما انتشارات دی‌سی (که آن زمان با عنوان انتشارات نشنال کامیکز شناخته می‌شد) از موفقیت کاپیتان مارول خوشحال نبودند. خوشحالی‌شان حتی زمانی کم‌تر شد که کمیک‌های این کاراکتر نسبت به کمیک‌های سوپرمن به فروش بیش‌تری دست پیدا کردند.

کاپیتان مارول یک شخصیت با فک مربعی، موهای سیاه با تن‌پوش تنگ و رنگارنگ به نمایش کشیده می‌شد. او به شدت نیرومند بود و می‌توانست پرواز کند و با گلوله‌ها همچون چکه‌های باران رفتار می‌کرد. روی کاور نخستین کمیکش، این قهرمان یک ماشین را همچون یک جعبه‌ی کارتونی پرتاب می‌کند و در پایان اولین ماجراجویی‌اش، بیلی بتسون تبدیل به خبرنگار یک ایستگاه رادیویی می‌شود.

همین شباهت‌ها باعث شد تا نشنال کامیکز در سال ۱۹۴۱ به جرم نقض کپی‌رایت از فاست شکایت کند. این شکایت سال‌ها در سیستم دادگستری آمریکا در جریان بود و در همین زمان نیز کاپیتان مارول بیش‌تر و بیش‌تر گسترش می‌یافت. موفقیت این فرانچایز به اندازه‌ای بود که کمیک‌هایش به شکل دو بار در ماه که در آن زمان انجام نمی‌شد به چاپ می‌رسید.

سرانجام نشنال و فاست در سال ۱۹۴۸ در دادگاه حاضر شدند و قاضی پذیرفت که فاست در خلق کاپیتان مارول از سوپرمن کپی‌برداری کرده است. ولی در یک واکنش دوگانه همچنین اعلام کرد که این همتایی‌ها اهمیتی ندارند. نشنال شماری از استریپ‌های روزنامه‌ای سوپرمن را بر اساس قانون کپی‌رایت ثبت نکرده بود تا دادگاه ناحیه‌ی جنوبی نیویورک به این نتیجه برسد که این شرکت از کپی‌رایت خارج شده است و بنابراین ادعایش علیه فاست معتبر نیست.

جای گفتن ندارد که نشنال درخواست تجدید نظر را به دادگاه استیناف حوزه‌ی دوم ایالات متحده آمریکا تسلیم کرد تا به دستان قاضی بیلینگز لرند هند برسد که از پژوهشگران سرشناس قانونی آمریکا بود. هند بیان کرد که کپی‌رایت نشنال معتبر است و حکم به استحقاق ادعایش دارد؛ کاپیتان مارول ممکن است نقض کپی‌رایت سوپرمن باشد. سپس این پرونده دوباره به یک دادگاه پایین‌تر فرستاده شد تا محاکمه‌ی مجدد انجام شود.

ولی در سال ۱۹۵۱ دو نکته‌ی مهم آشکار شده بودند: نخست این که شانس بالایی وجود داشت یک قاضی سوم اعلام کند که فاست کپی‌رایت نشنال را نقض کرده است. دوم هم فروش ابرقهرمانان نسبت به دوران درخشان دهه‌ی ۴۰ میلادی‌شان افت کرده بود. دیدگاه فراگیر نسبت به آن‌ها عوض شد و سیاستمداران و کارشناسان به دنبال این بودند که آن‌ها را با بزهکاری پس از جنگ نوجوانان مرتبط قلمداد کنند.

برای همین به جای سومین بار به دادگاه رفتن، فاست بیرون از سیستم قضایی پذیرفت که ۴۰۰ هزار دلار به نشنال پرداخت کند. با احتساب تورم، این مبلغ این روزها نزدیک به ۴ میلیون دلار می‌بود. فاست همچنین قبول کرد که دیگر هیچ کمیکی از کاپیتان مارول منتشر نکند. در سال ۱۹۵۳، این شرکت به طور کامل از انتشار کمیک‌ها بیرون کشید.

سوای مسائل حقوقی، این پرسش که آیا آفرینندگان کاپیتان مارول آگاهانه از سوپرمن کپی‌برداری کردند پاسخ واضحی ندارد. شاید این روزها کاپیتان مارول چندان متناقض کپی‌رایت سوپرمن به شمار نیاید؛ روزگاری که ژانر ابرقهرمانی رشد پیدا کرده است و قابلیت‌های پرواز، زور و آسیب‌ناپذیری مرد پولادین عملاً توانایی‌های پایه‌ی اکثر ابرقهرمانان به حساب می‌آیند. در هر صورت، اکنون قرار بود تا کاپیتان مارول وارد یک دوره‌ی تازه شود؛ دوره‌ای از تقلیدها، یک دوره‌ی نو از تاریخ کمیک‌ها و یک کشور کاملاً مجزا.

سال ۱۹۵۴ تا ۱۹۷۲: سررسیدن مار-ول

وقتی که درام کاپیتان مارول در آمریکا به پایان رسید، آن سوی اقیانوس آشوبی در حال برپایی بود. در سال ۱۹۴۵ انتشارات انگلیسی ال. میلر اند سان حقوق بازچاپ کمیک کاپیتان مارول سرخوش و درخشان فاست را در پادشاهی هم‌پیمان به دست آورد تا پذیرای کودکانی باشد که به تازگی جنگ جهانی دوم را تجربه کرده بودند. ۹ سال بعد و پس از چند دعوی قضایی ایالتی، کاپیتان مارول هنوز هم پرفروش‌ترین دارایی این شرکت مانده بود. اما در سال ۱۹۵۴ که فاست به طور کامل از کسب‌وکار کمیک بیرون کشیده بود، ال. میلر اند سان دیگر متریالی برای چاپ نداشت.

برای همین خود لئونارد میلر، میک انگلویِ نویسنده-نگارگر را استخدام کرد تا یک کپی از کاپیتان مارول بیافریند (یک کپی از همان کاراکتری که ۱۰ سال به کپی بودن خودش اتهام وارد می‌شد) و در سری ویژه‌ی خودش قرار بگیرد. انگلو در عصر هسته‌ای، Marvelman را تحویل داد که در آن یک اخترفیزیکدان با استفاده از انرژی اتمی به خبرنگاری جوان به اسم میکی موران توانایی تبدیل شدن به قهرمانی به نام مارولمن را هر بار که عبارت «کیموتا» را به زبان می‌آورد می‌داد. این کلمه وارون «اتمیک« با حرف K بود. در این کمیک‌ها حتی یک مارولمن جونیور یا مارولمن جوان وجود داشت.

برای نزدیک به یک دهه، کمیک Marvelman نقش سنگ محکی را در زندگی کودکان پادشاهی متحد بازی می‌کرد که بخشی از آن را مدیون قانون ۱۹۵۵ کودکان و افراد جوان (انتشارات مضر) بود که مربوط به تب ضدکمیکی خود پادشاهی هم‌پیمان می‌شد. این قانون باعث می‌شد تا واردات کمیک‌های آمریکایی به خاک بریتانیا برای مدتی دراز ممنوع شود تا قهرمانان بومی به مانند مارولمن به شکوفایی برسند. با این حال، چنین چیزی همیشگی نبود.

در سال ۱۹۶۱، تایملی کامیکز که انتشاراتی آمریکایی بود آغاز به بازاریابی سری‌های Journey Into Mystery و Patsy Walker را با عنوان مارول کامیکز کرد. این عنوان بعدها به سری موفق تازه‌ی این کمپانی که Fantastic Four استن لی و جک کربی بود راه پیدا کرد. بدین گونه، انقلاب مارول روی غلطک افتاد.

تا آن زمان تب ضدکمیکی ایالات متحده‌ی آمریکا و پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی فروکش کرد و بازچاپ‌های مارول کامیکز (که توسط بخش بریتانیایی انتشارات به جای دادن حقوقش به یک انتشارات محلی انجام شد) خیلی زود به محبوبیت رسیدند. میلر اند سان که نتوانست با این یورش آمریکایی رقابت کند در سال ۱۹۶۳ به ورشکستگی رسید و Marvelman نیز با آن‌ها غرق شد. با این وجود، این پایان کاپیتان مارول و مقلدانش نبود.

کاور شماره‌ی ۱۲ کمیک Marvel Super-Heroes (برای دیدن اندازه‌ی کامل روی تصویر تپ/کلیک کنید)
کاور شماره‌ی ۱۲ کمیک Marvel Super-Heroes (برای دیدن اندازه‌ی کامل روی تصویر تپ/کلیک کنید)

در سال ۱۹۶۷، مارول کامیکز که نامی تازه برای تایملی کامیکز به حساب می‌آمد، کشف کرد که انتشارات فاست اجازه داده بود تا تریدمارک عنوان «کاپیتان مارول» از دست رود. ۱۶ سال بعد از متوقف شدن انتشار Captain Marvel، مارول کامیکز یک سری کمیک با همان اسم را به چاپ رساند که استن لی و جین کولان به عنوان آفرینندگانش شناخته می‌شوند و ماجرای یک بیگانه که نام مار-ول به خود گرفته است را دنبال می‌کند. برای ساکنان زمین (همان گونه که بعدها کارول دنورز این لقب را به دست می‌آورد) او در جایگاه ابرقهرمانی با اسم کاپیتان مارول شناخته می‌شد.

در این مورد، مارول از تفاوت‌های کلیدی بین یک تریدمارک و کپی‌رایت استفاده کرد. تریدمارک‌ها برای این طراحی شده‌اند تا واژه‌ها، گزاره‌ها، گرافیک‌ها و دیگر نشانه‌های برندها را پوشش دهند. در حالی که کپی‌رایت برای این وجود دارد تا از مالکیت یک دارایی ذهنی (یک داستان، کاراکتر، آهنگ یا دیگر آثار) پاسداری کند. از تریدمارک‌ها باید دفاع شود، گاهی بسیار سخت، و صاحبانشان مجبورند تا نشان دهند که تریدمارکشان به طور مداوم در حال استفاده است و عمومی نشده‌اند؛ وگرنه کسب‌وکارهای دیگر می‌توانند از حق خودشان برای به کار بردنشان دفاع کنند.

فاست هنوز هم کپی‌رایت کاپیتان مارول را در اختیار داشت، از اوریجین و داستانش گرفته تا تن‌پوش و کمیک‌های چاپ‌شده، ولی مارول کامیکز اکنون حق استفاده از «کاپیتان مارول» را برای برندسازی به دست آورد. دو سال پس از رونمایی‌اش که فروش کاهش یافته بود نیز روی توماس و گیل کین حقه‌ی تازه‌ای را پیاده کردند که در آن کاپیتان مارولِ مارول در نگتیو زون گیر افتاده است. تنها روشی که او اکنون می‌توانست از آن طریق با جرم و جنایت در بُعد ما بجنگند این بود که با یک پسر شجاع‌دل که پیراهن قرمز و شلوار آبی به تن می‌کرد جابه‌جا شود؛ چیزی همانند ماجرای اوریجین بیلی بتسون. البته این بار از طریق یکی از اعضای شناخته‌شده‌ی اونجرز به اسم ریک جونز و از طریق تکنولوژی بیگانه به جای جادو.

این ادای احترام بامزه یک برش ژرف از آب درآمد. در سال ۱۹۶۹ تنها هواداران سرسخت Captain Marvel سی.سی. بک آن را به یاد می‌آوردند. نزدیک به ۲۰ سال بود که هیچ داستان تازه‌ای از کاپیتان مارول منتشر نمی‌شد؛ حداقل نه آن کاپیتان مارولی که با رخت سرخ فریاد می‌زد «شزم!». و شاید اگر به خاطر دی‌سی کامیکز نمی‌بود هرگز داستانی تازه از او به چاپ نمی‌رسید. در سال ۱۹۷۲، این غول صنعت کمیک حقوق این شخصیت را از انتشارات فاست به دست آورد و یک سری کمیک از کاراکتری به نام کاپیتان مارول به چاپ رساند که لباس قرمز می‌پوشید و فریاد می‌زد «شزم!».

درست است، همان شرکتی که فاست را ۲۱ سال پیش از دنیای کمیک‌های ابرقهرمانی به دلیل شباهت‌های کاپیتان مارول و سوپرمن بیرون کشیده بود، مسیرش را دگرگون ساخت و با یک قرارداد تصمیم گرفت تا به انتشار ماجراهای کاپیتان مارول بپردازد. اما پروانه‌ی انتشار دی‌سی تنها شامل کپی‌رایت بود و نه تریدمارک. این واگرایی هویت برند چیزی‌ست که برای تقریباً ۴۰ سال روی هر دو کاپیتان مارول تأثیر گذاشت.

سال ۱۹۷۲ تا ۲۰۱۱: دومین دعوا

اولین سری کمیک دی‌سی از کاپیتان مارول با عنوان Shazam! به چاپ می‌رسید تا تداخلی با تریدمارک «کاپیتان مارول» انتشارات مارول نداشته باشد. زمانی که کارماین اینفانتینو که ادیتور دی‌سی بود تصمیم گرفت تا زیرعنوان «کاپیتان مارول اورجینال» را به کمیک بیفزاید، مارول یک نامه‌ی توقف و انصراف به دی‌سی فرستاد تا جای شکی باقی نماند که قرار است یک رقابت سخت آغاز شود. برندینگ این کمیک برای شماره‌ی ۱۵ تبدیل به «تواناترین فانی زمین» تغییر کرد ولی درون صفحات کمیک Shazam!، بیلی بتسون هنوز هم قهرمانی را احضار می‌کرد که کایپتان مارول نامیده می‌شد.

دی‌سی در این قضیه با دردسر کم‌تری روبه‌رو بود. این انتشارات مجوز کپی‌رایت را در اختیار داشت و در سال ۱۹۹۱ به طور کلی همه‌ی حقوق کاپیتان مارول و کاراکترهای مربوط به او را خرید. دفاع از کپی‌رایت‌ها به سختی تریدمارک‌ها نیستند.

دوره‌های بلندی هم بین سال ۱۹۷۲ تا ۲۰۱۱ وجود داشت که در طی آن‌ها کاپیتان مارول یا در بکاپ استوری‌های دیگر کمیک‌ها یا به عنوان عضوی از یک تیم ابرقهرمانی حضور پیدا می‌کرد و البته گاهی هم خبری از او نبود. آفرینندگان اولیه‌ی کاپیتان مارول در تلاش برای یافتن مخاطب برای نگارش کلاسیک او به چالش برخورده بودند و تنها یک سری موفق در این دوره به نامش ثبت شد که The Power of Shazam! جری آردوِی بین سال‌های ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۹ بود. (سریال تلویزیونی کانال سی‌بی‌اس که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۶ پخش می‌شد را نیز نباید از یاد برد.)

خالقان انتشارات دی‌سی (از جمله کیث گیفن، جی. ام. دی‌ماتیس و روی و دن توماس) تغییرات کوچک اما برجسته‌ای را روی این شخصیت پیدا کردند. از سال ۱۹۷۸ به بعد، کاپیتان مارول و بیلی بتسون دیگر دو فرد متفاوت نبودند. کاپیتان مارول به نقطه‌ی نهایی هدف آغازین بیلی بتسون برای جذب خوانندگان کم سن و سال رسیده بود: او اکنون عیناً یک بچه بود که درون بدن یک ابرقهرمان بالغ قرار می‌گرفت.

در سال ۱۹۷۲، وقتی که دی‌سی کامیکز شروع به انتشار Shazam! کرد، تحریریه‌ی مارول کامیکز متوجه شد که وضعیت از چه قرار است: اگر کم بگذارند دی‌سی به سادگی تریدمارک اسم کاراکترشان را پس خواهد گرفت. اگر مارول به دنبال نگه داشتنش بود، می‌بایست که به طور مداوم کمیکی با عنوان Captain Marvel به چاپ برساند؛ بدون توجه به محبوبیتش و شاید برای همیشه. این همان کاری بود که مارول انجام داد.

نخستین سری Captain Marvel در سال ۱۹۷۲ به اتمام رسید. در سال ۱۹۸۲، این انتشارات اولین کمیک از سری ویژه‌ی Marvel Graphic Novel را منتشر کرد که با اسم Death of Captain Marvel مرگ تراژیک مار-ول بر اثر سرطان را نشان می‌داد. این شرکت در سال ‍۱۹۸۵، شماری از داستان‌های کهنه‌ی مار-ول را با عنوان Life of Captain Marvel بازچاپ کرد. در سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۴، مارول داستان‌های وان-شاتی از نخستین جانشین مار-ول به نام مونیکا رمبو به انتشار رساند.

در سال‌های ۱۹۹۵ و ۱۹۹۷، این کمپانی دو سری کوتاه که از گزاره‌ی Captain Marvel بهره می‌بردند را چاپ کرد. پیتر دیوید در سال ۲۰۰۰، توانست برای اولین بار در طی ۲۰ سال گذشته یک کمیک موفق از کاپیتان مارول بنویسد که حول محور جنیس-ول (یک جورهایی) پسر مار-ول و (یک جورهایی) خواهرش فیلا-ول می‌چرخید و برای چهار سال جریان داشت. در سال ۲۰۰۸، مارول یک سری کوتاه دیگر به اسم Captain Marvel منتشر کرد که درباره‌ی یک مأمور تغییرشکل‌دهنده‌ی پنهان اسکرال بود که خودش تصور می‌کرد واقعاً مار-ول است.

حضور کاپیتان مارول در انگلستان نیز به خودی‌خود یک ماجرای متفاوت محسوب می‌شود. در سال ۱۹۸۲، مردی با نام دِرِک «دز» اسکین، سردبیر پیشین بخش پادشاهی متحد مارول، به توافق شفاهی با میک انگلو (آفریننده‌ی مارولمن، تقلیدی از کاپیتان مارول) دست پیدا کرد تا داستان‌های جدیدی از مارولمن خلق کند.

اسکین به دنبال درونمایه برای سری کمیک آنتولوژوی فرضی سیاه و سفید خود با تایتل Warrior بود و به این می‌اندیشید که یک ری‌لانچ مدرن از یک کالت کلاسیک انگلیسی بتواند در فروش تأثیر مثبت بگذارد. سری کمیک‌های سیاه و سفید آنتولوژی رایج‌ترین شکل کمیک‌های بریتانیایی در آن دوره بودند. ۲۶ شماره‌ی Warrior هر چند چندان پرآوازه نشدند ولی توانستند نقشی در تاریخ صنعت کمیک بوک بازی کنند. این سری یکی از اولین آثاری بود که آلن مور و دیوید لوید روی آن کار کردند.

مور جوان سومین نویسنده‌ای بود که اسکین برای کار روی یک ورژن مدرن از Marvelman به سراغش رفت و نخستین کسی بود که نسبت به آن علاقه نشان داد. با نگارگری‌های گری لیچ و آلن دیویس، مور ۲۱ داستان برای کمیک Warrior نوشت که شامل یک میکی موران بالغِ ناراحت بود که رویای پرواز داشت. در طی داستان مور، موران خاطرات خود از مارولمن بودن را باز می‌یابد اما می‌فهمد که این ماجراجویی‌های رنگارنگش توهماتی بودند که در دوران کودکی بر او توسط دانشمندانی تحمیل شدند که می‌خواستند با کمک تکنولوژی فضایی یک بیگانه‌ی بسیار نیرومند را در کنترل انسان‌ها قرار دهند.

بازنویسی تیره‌ی آلن مور از مارولمن دوران طلایی، خود ماهیت افسانه‌های ابرقهرمانی را مورد بررسی قرار داد و چهار سال پس از ترک Warrior اثبات کرد که او با همین اندیشه به دنبال یک پروژه‌ی دیگر است. مور ایده‌ی داستان Who Killed the Peacemaker? که یک بازآفرینی از کاراکترهای دوران طلایی چارلتون کامیکز بود را برای دی‌سی مطرح کرد. این شرکت ایده‌ی او را پذیرفت، البته محصول نهایی چیزی کمی متفاوت بود: Watchmen.

در پایان دز اسکین پروانه‌ی Marvelman آلن مور را برای انتشارات آمریکایی اکلیپس کامیکز صادر کرد تا در سال ۱۹۸۵ اثر این نویسنده‌ی بریتانیایی را در ایالات متحده چاپ کند. با این وجود، ایرادی وجود داشت. همانند کاپیتان مارول دی‌سی کامیکز، اکلیپس نیز نمی‌توانست بدون دردسرهایی که از سوی وکلای مارول کامیکز ایجاد می‌شد از نام مارولمن استفاده کند. برای همین کل سری نام‌گذاری مجدد و رنگ‌آمیزی شد تا با عنوان Miracleman به انتشار برسد.

مور برای انتشارات اکلیپس داستانش (پیش‌تر مارولمن، اکنون میراکلمن) را ادامه داد و در سال ۱۹۸۸ نیل گیمن در جایگاه نویسنده‌ی این سری قرار گرفت و تا سال ۱۹۹۴ سرگرم این کار بود تا که اکلیپس ورشکسته شد. در سال ۱۹۹۶، دارایی‌های اکلیپس که شامل Miracleman می‌شدند توسط تاد مک‌فارلن خریداری شدند که یکی دیگر از نبردهای حقوقی بر سر دارایی‌های خلاقانه‌ی دنیای کمیک‌ها را رقم زد.

گیمن ادعا می‌کرد که مک‌فارلن به درستی پاداش او در خلق سه کاراکتر از سری Spawn را پرداخت نکرده است و برای همین از او برای حقوق آن کاراکترها در کنار Miracleman در سال ۲۰۰۲ شکایت کرد. همه‌ی سودی که نیل گیمن از سری کوتاه Marvel 1602 خود در سال ۲۰۰۳ به دست آورده بود خرج پایه‌گذاری یک کمپانی مسئولیت محدود به اسم مارولز اند میراکلز شد که فقط برای هدف آشکار شدن مالکیت مارولمن/میراکلمن به وجود آمد. پس از این که دادگاه به نفع گیمن رأی داد، مارول کامیکز حقوق مارولمن را از میک انگلو خریداری کرد که نسبت به قرار شفاهی دز اسکین قانونی‌تر بود.

بدین گونه، مارول کامیکز در سال ۲۰۱۴ نسخه‌های بازچاپی از Miracleman را منتشر کرد. به طور کوتاه‌شده باید گفت که مارولمن از ترس وکلای مارول نامش را به میراکلمن تغییر داد در حالی که خودش یک ورژن مدرن‌شده از مارولمن دوران طلایی به حساب می‌آمد که در واقع تقلیدی از کاپیتان مارول به شمار می‌آمد که متعلق به دی‌سی بود (و خود دی‌سی نزدیک به ۲۰ سال جلوی انتشارش را گرفت) ولی اکنون اسم کاپیتان مارول تحت مالکیت مارول بود که خودش با دی‌سی در جنگ سرد تریدمارک/کپی‌رایت کاپیتان مارول برای نزدیک به ۴۰ سال درگیری داشت!

سال ۲۰۱۱ تا کنون: سررسیدن کارول دنورز

در سال ۲۰۱۱، دی‌سی کامیکز اولین ریبوت فراگیر خود در طی ۲۵ سال اخیر را انجام داد که با عنوان نیو ۵۲ شناخته می‌شود. کاپیتان مارول هم در این سری دیده شد… هر چند دیگر با این نام معرفی نمی‌شد. وقتی که بیلی بتسون در داستان‌های بک‌آپ Justice League دوره‌ی نیو ۵۲ حضور پیدا کردند، اسم این شخصیت صرفاً «شزم» بود.

جف جانز در سال ۲۰۱۲ در مصاحبه‌ای از دلایل این تغییر نام گفت که «یکی از آن‌ها این است که همه اکنون گمان می‌کنند نامش از پیش شزم است، بیرون از کمیک‌ها… می‌دانید، هر کمیک بوکی که او الآن درونش است Shazam را روی کاورش دارد».

دقیقاً همان دوره‌ای که کاپیتان مارول سرانجام و رسماً تبدیل به شزم شد، مارول کامیکز به طلای کاپیتان مارول دست یافت. کلی سو دکانیک و دکستر سوی از کارول دنورز در جایگاه کاپیتان مارول تازه در حالی رونمایی کردند که این شخصیت پیش‌تر ابرقهرمانی با اسم میس. مارول بود. سری مربوط به او به موفقیت رسید. در سال ۲۰۱۴ مارول استودیوز تصمیم گرفت تا اعلام کند قرار است فیلم Captain Marvel را بسازند که البته اکرانش تا سال ۲۰۱۸ به درازا کشید.

در سال ۲۰۱۷، برادران وارنر نیز بیان کرد که دیوید اف. سندبرگ کارگردانی Shazam! را بر دوش خواهد داشت تا یکی از ایده‌هایی که خیلی وقت پیش مطرح شده بود بالأخره به مرحله‌ی انجام برسد. در پایان سال ۲۰۱۷ هم انتشارات مارول خبر داد که نیل گیمن و مارک باکینگهام بازمی‌گردند تا دوباره روی Miracleman کار کنند و داستان نیمه‌تمامشان را به پایان برسانند.

همان گونه که از ماجرای دو کاپیتان مارولِ مارول و دی‌سی می‌توان دریافت، نبردهای ابرقهرمانی با مارول استودیوز، سونی پیکچرز و تونیث سنتری فاکس شروع نشدند. صنعت کمیک آمریکایی روی نبردهای حماسی بر سر مالکیت‌های معنوی ساخته شده است.

از همان روزهای نخست صنعت کمیک بوک، بزرگ‌ترین ناشران نشان دادند که هنرمندان کم‌وبیش هیچ مالکیت بر مخلوقات خود ندارند. این استاندارد، تازه در ۳۰ سال گذشته دگرگونی‌هایی به خود دید. ابداع کردن مالکیت فکری بر پایه‌ی اثر سفارشی به طور موازی هم یکی از بزرگ‌ترین موانع صنعت کمیک آمریکا و هم یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوتش به شمار می‌آید.

مدل کار سفارشی باعث شده تا آفرینندگان پشت سر هم فراموش شوند، به ویژه اکنون که امثال راکت راکون، ونوم و آکوامن تبدیل به دارایی‌هایی با ارزش میلیارد دلاری شده‌اند. و در همین حال نیز در کمیک‌های ابرقهرمانی گذر کردن از یک نویسنده به نویسنده‌ی دیگر و از یک هنرمند به هنرمندی دیگر نه تنها ساده‌ترین راه برای عمر طولانی داستان‌هایشان است بلکه بنیادی‌ترین شیوه‌ی تکاملشان محسوب می‌شود. این گونه است که ابرقهرمانان برای چهار نسل بقا داشته‌اند و انگار به این زودی‌ها هم مخاطبانشان را از دست نخواهند داد.

سرگذشت دو کاپیتان مارول از آن مواردی‌ست که نشان می‌دهد جوهره‌ی این مدل آفرینش ابرقهرمانان نه تنها شکست خورد بلکه وارون عمل کرد. شکایت نشنال کامیکز احتمالاً با کنار گذاشتن کاپیتان مارول برای ۲۰ سال لطفی به شزم کرده باشد. انگار که با کهربایی شدن از یک انقلاب محفوظ ماند که باعث شد کمیک‌های ابرقهرمانی تغییرات بزرگ و همیشگی به خود ببیند، از تلاش دوران طلایی برای نزدیک شدن به کودکان فاصله بگیرند و تبدیل به شخصیت‌هایی قابل همذات‌پنداری و دچار چالش شوند تا بیش‌تر مورد علاقه‌ی نوجوانان باشند.

یک یا دو دهه پس از آن انقلاب، هنگامی که نویسندگان تلاش کردند تا خوانندگان دی‌سی را نسبت به شزم علاقه‌مند کنند، کوشش در دگرگونی هویت و اوریجین این کاراکتر چندان موفق نبود. تنها چیزی که از او پذیرفته شد یک توضیح نو از شخصیت‌پردازی او بود: شزم در دنیای مدرن خام و کودک‌وار به چشم می‌آید چون واقعاً یک بچه است.

وقتی که همتایان او درون تاریکی‌های دهه‌های ۸۰ و ۹۰ میلادی فرو رفتند، این کاراکتر هویت سرخوش و رنگارنگ خود را حفظ کرد. در این دوره، او شخصیتی نبود که در فرگشت شکست می‌خورد، بلکه قهرمانی بود که نسبت به هم‌رده‌های خود پارادوکس جالبی را نشان می‌داد. چیزی همچون یک یادآور خوشایند؛ یک نوستالژی از دورانی شاید باشکوه‌تر که اکنون از دست رفته بود.

به جایش در انتشارات مارول، کاپیتان مارول در بازنویسی‌های و بازآفرینی‌های مداوم سرگردان بود. یک زمان او یک مرد بیگانه به نمایش درآمد. یک بار دیگر یک زن انسانی با توانایی‌های انرژیک بود. در مقطعی نیز یک فضایی که به شکل ژنتیکی مهندسی شده است. حتی خواهرش که یک اسکرال بود نیز به عنوان بزرگ‌ترین دشمنش به کار گرفته شد. عملاً مارول نزدیک به ۴۰ سال در تلاش بود تا بتواند به یک هویت درست و حسابی از کاپیتان مارول دست پیدا کند.

باید اشاره کرد که سردرگمی نسبت به دو کاپیتان مارول دی‌سی و مارول همچنان ادامه دارد. در حالی که شماری همچنان شزم را به عنوان کاپیتان مارول می‌شناسند، آن هم در حالی که مارول با فیلم‌های کاپیتان مارول خود که بخشی از دنیای سینمایی‌اش هستند آوازه‌ای جهانی به کارول دنورز با این هویت داده است.

در هر صورت، اگر بار دیگر در هنگام خواندن اوریجین و داستان پس‌زمینه‌ی پیچیده‌ی یک ابرقهرمان با وجود بازنویسی‌ها و ریبوت‌های فراوان گیج شدید، به یاد آورید که احتمالاً این پیچیدگی در دنیای خودمان بسیار بیش‌تر بوده است.

source
کلاس یوس

توسط petese.ir