پدیده‌های آسمانی خورشید گرفتگی (کسوف) و ماه گرفتگی (خسوف)، از دیرباز در جوامع بشری با شگفتی و اغلب ترس و وهم نگریسته شده‌اند. در حالی که دانش بشری به تبیین علمی این رویدادها دست یافته است، در اعصار گذشته، این پدیده‌ها بستری برای شکل‌گیری باورها، افسانه‌ها و آیین‌های گوناگون در فرهنگ‌های مختلف بوده‌اند. این مقاله به بررسی این باورهای اسطوره‌ای در ایران و سایر نقاط جهان می‌پردازد و چگونگی نگرش اقوام مختلف به این پدیده‌های طبیعی را مورد کاوش قرار می‌دهد.

تصور اژدها به عنوان عامل گرفتگی در ایران باستان

از دوران گذشته، مردم نسبت به خورشید و ماه گرفتگی یا خسوف و کسوف اعتقادات ویژه‌ای داشته‌اند. ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم» تلاش کرد تا در آن زمان چنین پدیده‌ای را از نظر علمی مورد بررسی قرار دهد؛ اما اکثر مردم بر این باور بودند که اژدهایی آن‌ها را می‌بلعد، چنان که در کتاب «ویس و رامین» نیز از این باور که اژدهایی ماه را می‌بلعد یاد شده است: «همیدون مادرم را مژدگان خواه که رسته شد از دست اژدها ماه». در ازمنه گذشته، بر مبنای باورداشت مردم ایران باستان، آناهیتا علاوه بر آنکه افزون‌دهنده گله و رمه، توان‌بخش گیاهان و رستنی‌ها، فزاینده گیتی و دارایی و فزاینده کشور بوده، خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی را برطرف و تیرگی را از ستارگان و اختران را از بین می‌برده است.

در کتاب «پیکرگردانی» درباره موضوع مورد بحث چنین عنوان شده است: «در افسانه‌پردازی جهان بجز چین اژدها نمودار نیروهای پلید و ناپاک است. اژدها آب را از بارور کردن باز می‌دارد و می‌خواهد خورشید و ماه را فرو برد»

تبیین اسطوره‌ای خسوف و کسوف در اساطیر ایرانی از منظر استاد بهار

استاد بهار در کتاب «پژوهشی در اساطیر ایران»، فرگرد نخست آفرینش، بخش ششم، بندهای (۲۳) و (۲۴) درباره دشمنی دومینو، توضیحاتی درباره خسوف و کسوف داده است که ابتدا از آن متن یاد می‌کنیم: «در سپهر نیز مهر تاریک بر خورشید، ماه تاریک بر ماه گوسفند تخمه آمدند. ایشان را خورشید و ماه به هم پیمانگی بر گردونه خویش بستند». توضیحات استاد در یادداشت‌های بخش ششم در مورد این بند چنین است: «پیشینیان ما گمان می‌کردند که خسوف و کسوف بر اثر آن است که ماه سیاه و خورشید با مهر سیاه خود را میان خورشید و ماه از یک سو و زمین از سوی دیگر قرار می‌دهند و این سبب می‌شود که مهر و ماه دیده نشوند». ایشان در فرگرد نخست، بخش هفتم، درباره زیج کیهان که چگونه اتفاق افتاد، از خسوف و کسوف نیز چنین نوشته‌اند: «هنگام تازش اهریمن در روز هرمزد از ماه فروردین اباختران یعنی سیارات که اهریمنی‌اند به آسمان درآمدند و به مقابله با اختران که هرمزدی‌اند گردش را آغاز نهادند. ماه و خورشید شهریار روشنان‌اند و به مقابله آنان ماه و خورشیدی تاریک هست که هنگام خسوف و کسوف پدیدار می‌شوند».

آیین‌های عامیانه برای رهایی خورشید و ماه در ایران

مردم ایل ممسنی در هنگام خسوف و کسوف بر این باورند که «از ما بهتران» ماه و خورشید را گرفته‌اند و برای رهایی آن‌ها نقاره می‌زنند، تیر شلیک می‌کنند و گل و گاله می‌زنند. عبدالحسین سعیدیان در این مورد گرفتن ماه یا خورشید نوشته است: «برای این است که اژدها آن را در دهن خویش می‌گیرد. برای اینکه اژدها بترسد و آن را رها کند باید آتش‌بازی کنند، ساز بزنند، تیر خالی کنند و تشت بزنند آن وقت اژدها می‌ترسد و آن را رها می‌کند. اگر در موقع خوف یا کسوف ماه یا خورشید سرخ یا ارغوانی بشوند در آن سال خون خواهد آمد». علی صادقی در مورد خوف و کسوف در مازندران نوشته است: «کسوف و خسوف از جمله پدیده‌های زیبای طبیعت است. باورها و اعتقادات، افسانه‌ها و آیین‌های مربوط به گرفتگی خورشید و ماه در مازندران به سه گروه تقسیم می‌شوند: چرایی، چاره‌جویی و آثار آن. مردم بر این باورند خورشید و ماه گرفتگی برای این است که اژدها آن را در کام خود می‌نهد و برای آنکه اژدها بترسد و خورشید و ماه را رها سازد باید ساز بزنند، تیر شلیک کنند و بر تشت بکوبند. اگر موقع کسوف، خورشید و یا ماه سرخ یا ارغوانی شوند در آن سال جنگ و ستیز روی داد. اهالی مکارود کلاردشت باور دارند اژدها آفتاب را در دهانش گرفته می‌خواهد آن را بخورد. آن‌ها اژدها را نفرین می‌کنند و برخی نیز با صدای بلند اذان می‌گویند. اهالی دودانگه زمان خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی ظرف آبی را در کنار خویش قرار می‌دهند و به روی تشتی که از مادر به ارث رسیده (ماری) می‌کوبند. گاهی نیز برخی از مردم کنار رودخانه رفته، همین آیین را انجام می‌دهند». علی ملک‌پور در کتاب «کلاردشت» نوشته است: «مردم کلاردشت کسوف و خسوف را ناشی از رفتار و اعمال بد و گناهان خلق می‌دانند و باور دارند «زحل» که همچون اژدهاست درصدد خفه کردن خورشید یا ماه بر می‌آید. در آن زمان مردم متأثر شده استغفار می‌کنند. گاه بر تشت می‌گویند تا زحل ماه و خورشید را رها سازند. مردم باور دارند اگر زن حامله خورشید گرفتگی یا ماه گرفتگی را تماشا کند بر صورت چنین او خالی زشت خواهد روئید. مردم قائم شهر مانند دیگران گاه کسوف و خسوف علاوه بر ایجاد سروصدا، کوبیدن روی تاس و تشت و تیراندازی به سوی خورشید و ماه با تفنگ‌های قدیمی سرپر نماز آیات می‌خوانند. باور بر این است اگر زن حامله به کسوف یا خسوف نگاه کند و در آن حال به نقطه‌ای از بدنش دست بکشد همان نقطه در بدن جنین لکه‌ای زشت خواهد افتاد افرادی که این لکه‌ها روی بدنشان باشد در اصطلاح «اله بزه – ale baze» می‌نامند»

باورهای جهانی درباره علت و مقابله با گرفتگی

در باورداشت مردم جهان در مورد علت خوف یا خسوف روایت‌های گوناگونی گفته شده است که در ایران گیرنده اصلی اژدها بود که نوشته شد؛ در میان مردم اسکاندیناوی این موجود به صورت گرگ، در ویتنام قورباغه و در میان پوموهای کالیفرنیای شمالی به صورت خرسی گفته شده که ماه و خورشید را می‌خورد. در میان مردم کشور کره این روایت به صورت سنگ‌های آتشینی است که خورشید را می‌ربایند. در باورداشت مردم مصر در هنگام پاییز و کوتاه شدن تدریجی روزها مراسمی خاص انجام می‌گرفت انگار که می‌خواستند به دست پیرمرد یا پیرزنی عصایی بدهند تا از پا نیفتند که به آن «ولادت چوبدستی خورشید» می‌گفتند زیرا آن‌ها بر این گمان بودند که در آن احوال می‌بایست به کمک خورشید شتافت چون او به چوبدستی نیاز مبرم دارد تا به آن تکیه دهد که اجرای این مراسم پس از انقلاب پاییزی انجام می‌شد. هنگامی که خورشید گرفتگی در چین دیده می‌شد، مردم آنجا بر این باور بودند که امپراتورشان تحت تسلط امپراتوریس خویش قرار گرفته که نمادی از ماه یا بین بود یا خورشید گرفتگی را نشانه سلامتی و کامیابی امپراتور می‌دانستند. در یونان باستان کسوف یا تاریکی را نشانی از خشم زئوس بر انسان‌ها تلقی می‌کردند. در اساطیر هندوستان از شیطانی به نام «راهو» یاد می‌شود که برای دزدیدن جرعه آب جاودانگی بر آن شد تا خود را در هیئت خداوندگاری درآورد؛ اما توطئه او توسط خورشید و ماه برملا شد و به ویشنو اطلاع می‌دهند. او سر راهو را از تن جدا کرد در نتیجه سر آن شیطان از روی کینه گاهی اوقات عواملی که باعث برملا شدن راز او شده بودند (خورشید و ماه را می‌خورد؛ اما سر بی‌تن و جدا شده او باعث می‌شود که آن‌ها دوباره آزاد شوند.

در هنگام خورشید گرفتگی مردم هند اگر رودخانه‌ای در کنارشان قرار داشت تا گردن به درون آب فرو می‌رفتند و بر این باور بودند که با این عملکرد به ماه و خورشید کمک می‌کنند تا در برابر خورنده‌شان مقاومت کنند. مغولان در هنگام کسوف طبل‌ها را به صدا در می‌آوردند تا نیروی شیطانی را تارومار کنند و نوشابه‌های گوناگون نثار خدایان می‌کردند؛ بدین معنی که ظرف‌های پر از نوشابه را با ادای ورد به هوا پرتاب می‌کردند. شوالیه در مورد وجود پتکی در لیتوانی و ارتباط آن با خورشید گرفتگی یا دزدیدن خورشید از دیدگاه اسطوره‌ای نوشته است: «در لیتوانی آثاری بازمانده از مذهبی پیدا شده که در آن پتک آهنی بزرگ با اندازه‌ای خارق‌العاده ستایش می‌شد روحانیان این مذهب در جواب به سؤال ارمیای پراگی در مورد معنای این پتک گفتند: سابق بر این خورشید را برای چند ماه نمی‌دیدیم زیرا شاه مقتدری خورشید را اسیر می‌کرد و آن را در قلعه‌ای تسخیرناپذیر زندانی می‌کرد اما ستارگان منطقه البروج به یاری خورشید می‌شتافتند و برج را با پتکی عظیم می‌شکستند و خورشید را آزاد می‌کردند و آن را به انسان بر می‌گرداندند. از این رو باید این پتک را ستایش کرد که به وسیله آن نور به انسان باز پس داده شده است. در این اسطوره پتک نماد تندر است که در آن میان لایه‌های ضخیم ابر نمره می‌زند قبل از اینکه باران و بوران از امسان صادر شوند و دوباره خورشیدی ظاهر شود…». دلاواله در مورد خسوف و نزدیک بودن رفتار مردم کشورهای همجوار ایران نوشته است: «در شب شانزدهم و هفدهم اوت گذشته دو ساعت قبل از نیمه شب شروع شد و به مدت سه ساعت ادامه یافت طی این مدت من استنباط کردم که در اینجا رفتار مسلمانان در موقع خسوف عیناً مانند رفتار مردم حلب واقع در خاک عثمانی است…. در موقع خسوف تمام مردم به بام خانه‌ها می‌روند و با صدای بلند آواز می‌خوانند و طشت می‌کوبند و از اصطحکاک ظرف فلزی سروصدای فراوان به راه می‌اندازند… که مردم عامی تصور می‌کنند که مقصود از این سروصداها مرعوب کردن حیوانی است که می‌خواهد ماه را ببلعد یا گمان می‌کنند به این ترتیب ماه بهتر خواهد توانست از درب تنگ یا راه باریکی که ظاهراً مدار آن را به این نحو پیش خود مجسم می‌کنند بگذرد».

source

توسط petese.ir