جهان ورتیگوی کمیکهای DC و کمیک جان کنستانتین در سری کمیکهای Hellblazer را میتوان یکی از غنیترین منابع ادبی دانست که اگرچه در قالب کمیک حسابی درخشیدهاند، اما متاسفانه آنطور که باید و شاید نتوانستهاند در سینما و خصوصا جهان بازیهای ویدیویی جایگاه خود را پیدا کنند. در طول این مطلب، با هم نگاهی به این جهان و خصوصا شخصیت جان کنستانتین خواهیم انداخت و از پتانسیل این دنیا برای داستانگویی خواهیم گفت، پس با ویجیاتو همراه باشید.
ورتیگو و کنستانتین؛ دو گنجینهی پنهان در دل دنیای تاریکی

این روزها به شکل عمیقی دنیای ورتیگو را دنبال میکنم. از کمیکهای هلبلیزر و سریال متوقف شده کنستانتین (تلفظ درست این کلمه در کمیکهای اورجینال به صورت «جان کانستنتاین» است) گرفته، تا سریالهای متوقف شده دیگری مثل سوامپ تینگ (Swamp Thing) و حتی آثاری مثل سندمن و غیره که تا حد خوبی این جهان را به تصویر کشیدهاند. اما متاسفانه حتی داخل این بند کوتاه هم حداقل دو بار کلمه متوقف شده تکرار شد و اگر قرار باشد تا تمام سریالها و فیلمها و حتی بازیهای لغو شده از جهان ورتیگو را نام ببریم، به لیست بلندی از آثار بدشانس این دنیا خواهیم رسید.
راستش تا حدی درک میکنم که چرا این سری بدشانس است. عمده سریالها و فیلمهای ابرقهرمانی محبوب در تلاشاند تا یک ماجراجویی جذاب و سرگرمکننده با المانهای کمیکی را به تصویر بکشند و حتی سریهای تاریکتری مثل بتمن و دردویل هم این مسئله را به خوبی در روایت خود حفظ میکنند و صرفا میزان آن را کم یا زیاد میکنند. اما ورتیگو اینطور نیست. در این سری قرار است با کلی مفاهیم جادویی و عرفانی روبهرو باشیم و از سوی دیگر با رویدادهای انسانی و موضوعاتی مثل خودشناسی، ترس، علت زندگی و حتی فلسفهها و ادیان مختلف دست و پنجه نرم کنیم.
از آنجا که این مفاهیم عمدتا مخاطب بزرگسال و علاقهمندان را هدف گرفتهاند، کمتر استودیویی ریسک میکند تا به صورت مستقیم چنین موضوعاتی را به تصویر بکشد و محصولات اقتباس شده از این جهانها یا با سرنوشتی مثل سریال لوسیفر روبهرو میشوند و ماهیت اورجینال خود را از دست میدهند یا مانند سریال کنستانتین شبکه CW یا حتی سریال Swamp Thing به دلیل بودجه بالا و تعداد کم بینندهها کنسل میشوند. در کل این جهان صرفا معدود آثاری مثل Doom Patrol، آن هم با در نظر گرفتن ملاحظات لازم، تا حدی موفق میشوند و طرفداران معدود خود را راضی نگه میدارند.
با وجود تمام این چالشها، شرکتی مثل وارنر برادرز را هم در نظر بگیرید که در سالهای اخیر بیش از هرچیزی به دنبال کسب درآمد است و پس از شکست آثاری مثل گاتهام نایتز و سویساید اسکواد در جهان بازیهای ویدیویی، تعدادی از استودیوهای خود را تعطیل و بسیاری از کارمندانش را تعدیل کرده و به سمت ساخت آثار امنتری در سینما، تلویزیون و بازیهای ویدیویی رفته است. اما نکته مهم آنجاست که این جهانها، آنقدر غنی هستند که بتوانند حداقل در یک بازی ویدیویی بدرخشند و جان کانستنتین بهترین شخصیت برای انجام این کار است.
فرشتهها، شیاطین و انسانهای خسته

مگر چند شخصیت کمیکی داریم که زیرک و آب زیرکاه باشند که نه بهشت و نه جهنم بعد از مرگ او را نپذیرند؟ کسی که فرشتهها و شیاطین از او میترسند و بزرگترین ترسش خودش است؟ کسی که روحش سرشار از عذاب وجدان و مشکلات مختلف و فشار است و با این وجود همیشه روحیه خودش را حفظ میکند، لبخند میزند و با شوخیهای تلخ اطرافیانش را شاد نگه میدارد، دریغ از این که ممکن است آخرین باری باشد که آنها را میبیند. به کانستنتین القاب زیادی نسبت میدهند، اما در نهایت یک ویژگی مشترک با بتمن دارد و آن این است که کانستنتین نه قدرت فرابشری دارد و نه یک موجود فرازمینی است. او انسان است، درد را خوب میفهمد، از مردن میترسد و مهمتر از همه آنکه به اطرافیانش، خصوصا اشخاصی مثل چز (Chas) توجه میکند و از ورود تاریکی به جهان آنها جلوگیری میکند.
ماموریتهایی که جان در آنها شرکت میکند هم عمدتا حس و حال متفاوتی دارند. عروسک شما حرکت میکند؟ عزیزتان جنزده شده است؟ ارواح با شما صحبت میکنند؟ فرقی نمیکند، کافی است تا با جان تماس بگیرید تا خیلی سریع به همراه دوست و همراهش یعنی چز چندلر (Chas Chandler) از راه برسد و مشکل شما را حل کند. البته که اینها ماموریتهای ساده است و در صورتی که در نظم بهشت و جهنم، دنیاهای ماورایی و غیره مشکلی پیش بیاید، فرشتهها و شیاطین از شما کمک میخواهند و گاهی وظیفه نجات نهتنها یک دنیا، بلکه چندین بُعد از دنیا از شر موجودات تاریک به شما محول میشود. اگرچه که عمده این ماجراها کاملا شخصی به نظر میرسند و به قولی اکثر داستانها بستری برای تکاپوی جان با خود درونش است.
پس میتوان گفت که المانهای موجود در شخصیتپردازی جان پتانسیل بسیار بالایی دارد که از او یک مخاطب دوستداشتنی برای گیمرهای بزرگسال بسازد و این اولین نکته مهم در ارائه یک ماجرای جذاب است. اما این تمام ماجرا نیست و جهان ورتیگو و ویژگیهای آن باعث شده تا یک محیط عالی برای استفاده از این شخصیت داشته باشیم. دنیایی تاریک با المانهای ماوراءالطبیعی که قصد دارند به مخاطب یک پیام برسانند و از وحشت برای تاکید بیشتر روی مفاهیمی مثل افسردگی و یا احساس گناه استفاده کنند. جهانهایی که لزوما وجود ندارند تا بازیکن را بترسانند و در پس داستان خود، مفاهیم عمیقی جای دادهاند که بازیکن را مدام به تفکر در رابطه با دنیای پیرامون خود تشویق میکند.
کنستانتین؛ کلید طلایی ساخت یک بازی متفاوت از دنیای کمیک

بیشتر از این که جهانسازی ورتیگو و خصوصا کانستنتین شبیه آثار ترسناکی مثل Outlast باشد، فضاسازی آن را میتوان ترکیبی از آثار رمدی مثل الن ویک و سایلنت هیل و بازیهای اینچنینی دانست. اگرچه که جامعه مخاطبین این بازیها خیلی بزرگ نیست، اما وفاداری آنها اثبات شده است و نمرات بسیار خوب مردم و منتقدها به این آثار را میتوان دلیل محکمی بر این موضوع دانست. از سوی دیگر بد نیست به بازی کنستانتین سال 2005 اشاره کنیم که بر مبنای این جهان ساخته شده بود و به هیچ عنوان نمیتوان آن را یک بازی بد دانست.
اگرچه بسیاری از پتانسیلهای این بازی به دلیل بودجه بسیار پایین آن نابود شد و سازندهها با حداقلیترین تجهیزات ممکن به ساخت این محصول پرداختند، اما در نهایت ویژگیهای بسیار جالبی در بازی دیده میشد که همگی خبر از جذابیت بالای این جهان در ساخت یک بازی ویدیویی میدهند. برای مثال بازی به شما اجازه میداد که بین بعد فانی و جهنم جابهجا شوید و یک سری معما را با استفاده از تکنیکهای مختلف جان حل کنید. تمام این ایدهها جالب بود و متاسفانه تیراندازی نهچندان سرگرمکننده بازی باعث شد تا این المانها آنطور که باید و شاید بهدرستی نمایش داده نشود.
حال فرض کنید که استودیویی با تجربه رمدی، بلوپوینت یا حتی راکاستدی روی ساخت اثری از این سری کار کند و با بودجهای مناسب، پتانسیلهای از دسترفته این سری را احیا کرده و آن را با منبع اصلی یعنی کامیکها تلفیق کند. نتیجه، اثری وحشت نوآر با المانهای ماورالطبیعه خواهد بود که با وجود حفظ المانهای کمیکگونه خود، فضای جدی و تاریکی در حد و اندازه آثاری مثل الن ویک را به مخاطب القا خواهد کرد.
تجربهای که به بازیکن اجازه میدهد تا در نقش جان به خانههای جنزده، جهان ارواح، ابعاد دیگر مثل بهشت و جهنم و نهایتا مکانهای ممنوعه جهان سفر کند و به حل معماهای مختلف پرداخته و در مقیاسی بزرگتر، با تاریکیهای دنیا و عذاب وجدان درونش مبارزه کند و یک داستان شخصی و احساسی تاریک با المانهای طنز تلخ را روایت کند. ترکیب چنین فضاسازی با مکانیزمهای کاراگاهی بازیهایی مثل آرکام اوریجینز، مبارزات کنترلشدهای در حد بازی الن ویک و البته پازلهای پیچیدهای در حد و اندازه ایندیانا جونز ایکسباکس میتواند همان ترکیب طلایی و جذابی باشد که هر بازیکنی برای تجربه آن لحظه شماری میکند.
حضور شخصیتهایی مثل چز چندلر که نقش دوست نامیرای جان را ایفا میکند، خبیثهای ترسناکی مثل فاوست که سالیان سال است که به نقشههای شیطانی خود ادامه دادهاند و کاراکترهای مرموزی مثل پاپا میدنایت که یک مذهبی خاکستری و از راهبان فرقه وودو بوده و استفاده از فرشتههایی مثل گبریل و حتی مهمانهایی مثل Swamp Thing در طول این داستان هم میتواند به گسترش جهان آن و البته غنیشدن جهان آن کمک کند و یک داستان منحصربهفرد که احتمالا هرگز مشابه آن را در دنیای گیم ندیدهاید خلق کند.
جادوی کنستانتین در زنجیر سرمایهداری وارنر

با وجود تمامی این موارد، هنوز هم سد بزرگی به اسم شرکت برادران وارنر وجود دارد که نه تنها بارها آثار مختلفی از این جهان را متوقف کرده، بلکه حتی تا ساخت یک بازی از سری کنستانتین هم پیش رفته و پس از سپردن وظیفه ساخت آن به وارنر مونترال، آن را کنسل کرده است. بنابراین میتوان گفت که تا زمانی که شرکتها سعی در ارائه آثار همهپسندانه و نه چندان عمیق کنند و از گنجینههای کلاسیک خود استفاده نکنند، اوضاع به همین صورت که میبینید پیش خواهد رفت و چنین آثاری زیر سایه شرکتهای خود خاک خواهند خورد. اما نظر شما چیست؟ در صورت انتشار یک بازی از جهان ورتیگو و جان کنستانتین حاضر به تجربه آن خواهید بود؟
source