تصور کن برای بچه‌دار شدن مجبور باشی از دولت مجوز بگیری و یه غریبه هفت روز رفتارت رو زیر نظر بگیره! این هستهٔ اصلی فیلمِ The Assessment است که در ادامه روی میز نقد ویجیاتو به صورت کامل بررسی خواهد شد.

فیلم The Assessment محصول مشترک بریتانیا، آلمان و ایالات متحده است که در سال ۲۰۲۴ ساخته شد و در مارس ۲۰۲۵ در آمریکا اکران شد. این فیلم نخستین تجربه کارگردانی بلند فلور فورتونه (Fleur Fortuné) است و فیلمنامه آن را دیو توماس (Dave Thomas)، نل گارفاث-کاکس (Nell Garfath-Cox) و جان دانلی (John Donnelly) نوشته‌اند. بازیگران اصلی شامل الیزابت اولسن (Elizabeth Olsen) در نقش میا، هیمش پاتل (Himesh Patel) در نقش آریِن و آلیسیا ویکاندر (Alicia Vikander) در نقش ویرجینیا هستند. موسیقی فیلم نیز توسط امیلی لوینیز فاروخ (Emilie Levienaise-Farrouch) ساخته شده است.

در آینده‌ای نزدیک و پس از فروپاشی زیست‌محیطی، جامعه‌ای کنترل‌ شده شکل گرفته که در آن فرزندآوری تنها از طریق رحم‌های مصنوعی ممکن است و زوج‌ها باید برای دریافت مجوز والدینی، یک ارزیابی هفت‌ روزه را پشت سر بگذارند. میا، گیاه‌شناس و آریِن، طراح حیوانات مجازی، در خانه‌ای پیشرفته زیر گنبد محافظ حکومت زندگی می‌کنند و مشتاق داشتن فرزند هستند. ورود ویرجینیا، ارزیاب دولتی، زندگی آن‌ها را دگرگون می‌کند. او با ایفای نقش‌های مختلف، از جمله کودک پرخاشگر، زوج را در موقعیت‌های چالش‌برانگیز قرار می‌دهد تا واکنش‌های آن‌ها را بسنجد. این ارزیابی به تدریج به کابوسی روانی تبدیل می‌شود که نه تنها رابطه آن‌ها را تحت فشار قرار می‌دهد، بلکه پرسش‌هایی اساسی درباره آزادی، کنترل دولتی و معنای واقعی والدینی را مطرح می‌کند.

عاشقان این ژانر در ویجیاتو بخوانند: تحلیل فصل هفتم Black Mirror: از دیجیتالی شدن عشق تا انتقام خونین

نظم هندسی در برابر آشوب انسانی

نقد فیلم The Assessment

استفاده مکرر از نقاشی معروفِ ترکیب با قرمز، آبی و زرد (Composition with Red, Blue and Yellow) اثر پیت موندریان (Piet Mondrian) در فیلم The Assessment را می‌توان به عنوان یک مولفه فرمی و مفهومی مرکزی تحلیل کرد که کارگردان، فلور فورتونه، با هوشمندی از آن برای بازتاب تم‌های اصلی فیلم بهره گرفته است. این نقاشی که نمایانگر مدرنیسم ناب، نظم هندسی و مینیمالیسم است، در فیلم به صورت‌های مختلف بازنمایی می‌شود، از معماری داخلی خانه گرفته تا لباس‌ها، الگوهای نورپردازی و حتی نحوه قاب‌بندی کاراکترها. چنین بازنمایی‌هایی هدفمندند و منعکس‌ کننده فضای ذهنی، اجتماعی و اخلاقی‌ هستند که شخصیت‌ها در آن محبوس شده‌اند.

نقاشی موندریان نمادی از تلاش انسان برای نظم‌بخشی به جهان است. شبکه‌ای از خطوط صاف و رنگ‌های اصلی که با تعادل بصری خود حس کنترل، ثبات و زیبایی عقلانی را منتقل می‌کند. در فیلم، این نظم هندسی بازتابی از جامعه پسااقلیمی‌ است که در آن زندگی انسان‌ها بر اساس قواعد و ارزیابی‌های سخت‌گیرانه طراحی شده است؛ جایی که حتی احساساتی‌ترین جنبه زندگی، یعنی فرزندآوری، تحت کنترل دقیق قرار گرفته. خانه‌ای که میا و آریِن در آن زندگی می‌کنند شبیه به یک اثر موندریان است، مینیمال، بدون انحراف، بدون آشوب. اما زیر این نظم ظاهری، احساسات انسانی، ترس، شک و عشق در حال فوران‌ است.

رنگ‌های اولیه در نقاشی موندریان به ساده‌ترین عناصر تجسمی ارجاع می‌دهند، قرمز، آبی، زرد، که می‌توانند نمادی از عناصر بنیادین شخصیت انسان باشند. در فیلم، شخصیت‌ها نیز به نوعی از این اصول پیروی می‌کنند؛ میا، با ارتباطی عمیق با طبیعت، نمایانگر جنبه‌ی احساسی و غریزی؛ آریِن، طراح دیجیتال، نماد منطق و تکنولوژی؛ و ویرجینیا، ارزیاب بی‌طرف، تجلی قدرت و کنترل دولتی است. همان‌طور که موندریان در آثارش هیچ عنصری را تصادفی قرار نمی‌دهد، در جامعه فیلم نیز هیچ کنشی بدون ارزیابی و کنترل نیست.

با پیشرفت داستان، نظم بصری و روانی محیط شروع به فروپاشی می‌کند، دقیقا مانند حالتی که اگر در نقاشی موندریان اختلالی ایجاد شود، تمام تعادل آن به هم می‌ریزد. این فروپاشی نمایشی از بحران ساختاری است؛ کاراکترها دیگر درون مرزهای تعادل هندسی نمی‌گنجند و رفتارهایشان از الگوی پیش‌بینی‌پذیر خارج می‌شود. بدین ترتیب، بازنمایی مکرر نقاشی موندریان نه‌ فقط یک ارجاع زیبایی‌شناختی، بلکه ساختاری استعاری است برای نشان دادن تقابل میان نظم تحمیلی جامعه و هرج‌ومرج درونی انسان.

نقد فیلم The Assessment

در نهایت، فورتونه با بهره‌گیری از زبان بصری موندریان، جامعه‌ای را تصویر می‌کند که در آن رنگ، فضا و فرم نه‌ فقط زیبایی‌شناسانه بلکه ایدئولوژیک هستند و دقیقا در این نقطه است که زندگی کاراکترها با این نقاشی درگیر می‌شود؛ چون آن‌ها ناگزیرند در چارچوب‌هایی زندگی کنند که پیش‌تر برایشان کشیده شده است. این سوال پیش می‌آید که، آیا موندریان ستایشگر نظم است یا منتقد آن؟ فورتونه با الهام از این ابهام نقاش، سینمایی می‌سازد که هم چشم را مسحور می‌کند و هم ذهن را به چالش می‌کشد.

در طراحی صحنه و لباس فیلم The Assessment نیز تاثیر نقاشی Composition with Red, Blue and Yellow اثر پیت موندریان نه‌ فقط به‌ عنوان یک ارجاع بصری بلکه به‌ مثابه یک زبان معنایی کاملا مشهود است. فلور فورتونه، به کمک طراح صحنه و طراح لباس، از الگوی رنگ و ساختار هندسی موندریان برای بیان ایده‌هایی درباره نظم، کنترل، بی‌طرفی، و بحران فردیت استفاده می‌کند. این تاثیرگذاری نه صرفا تزئینی، بلکه در خدمت روایت و شخصیت‌پردازی است.

طراحی صحنه در این فیلم معماری یک جامعه پیش‌فرض است. یعنی فضای خانه‌ای که زوج در آن زندگی می‌کنند بسیار شبیه به یک کادر نقاشی موندریان است، خطوط عمودی و افقی با دقت، پنجره‌هایی با قاب‌های سیاه، سطوح سفید خنثی که گاه با رنگ‌های قرمز، زرد یا آبی تاکید شده‌اند. این فضا حس نظم کامل را القا می‌کند، اما همین نظم باعث می‌شود که فضا غریبه و بی‌احساس به نظر برسد و همچنین بی‌نهایت کنترل‌ شده، بدون هیچ فضای خصوصی یا بی‌نظمی ارگانیک. در واقع این خانه نمادی است از جامعه‌ای که همه‌چیز را دسته‌بندی، رنگ‌بندی و مرزبندی کرده؛ اما برای احساسات و آزادی انسان جایی نگذاشته.

مثلا در یکی از صحنه‌ها که بین شخصیت‌ها تنش ایجاد می‌شود، نورپردازی، خطوط رنگی را از طریق سایه به دیوار می‌تاباند و این نشان از آن دارد که ساختار نظم، حتی در خلوت آن‌ها، سایه انداخته و ذهنشان را کنترل می‌کند. این بازی با رنگ و نور در راستای القای فشاری است که از بیرون بر زندگی درونی آن‌ها تحمیل شده است. علاوه بر این، طراحی لباس هم‌زمان همگونی و هویت‌زدایی دارد. در لباس‌ها نیز شاهد همان پالت رنگی هستیم. ترکیبی از سفید، سیاه و خاکستری‌ها که با نور نقاشی و محیط رنگ می‌گیرند. اما بدون آزادی در فرم یا جزئیات. لباس‌ها اغلب مینیمالیستی، بدون تزئینات و با خطوط واضح‌اند.

این ظاهر استاندارد بیانگر هویت‌زدایی در جامعه‌ای است که افراد را به الگوهایی قابل ارزیابی تبدیل کرده است. به‌ ویژه شخصیت ویرجینیا، به عنوان ارزیاب، همواره لباسی به تن دارد که مانند خطوط شبکه‌ای موندریان است انگار خود او بخشی از ساختار بصری و ایدئولوژیک سیستم است. لباس‌های میا و آریِن در آغاز فیلم از نظر رنگ و فرم به شدت با هم هماهنگ‌اند، و این نشان‌ دهنده پذیرش کامل نظم تحمیل‌شده است.

اما با پیشرفت بحران، این لباس‌ها یا از نظر رنگی متمایز می‌شوند یا در بافت و حالت افتاده‌تر و بی‌نظم‌تر می‌شوند که نشانه‌ای از فروپاشی نظم ذهنی و اجتماعی‌ این زوج است. در مجموع، استفاده از زیبایی‌شناسی موندریان در صحنه و لباس فیلم The Assessment به‌صورت یک ساختار دیداری روایی عمل می‌کند که مخاطب را هم از نظر بصری درگیر می‌کند و هم از نظر مفهومی، لایه‌های پنهان روایت و شخصیت‌ها را آشکار می‌سازد.

اضطراب زندگی زیر نگاه بی‌طرف

نقد فیلم The Assessment

یکی از موثرترین ابزارهای روایی فیلم The Assessment در ساختن تنش روانی، ورود تدریجی اما عمیق شخصیت ویرجینیا است. زن ارزیابی‌کننده‌ای با چهره‌ آرام، صدایی ملایم و رفتاری بی‌حاشیه که درست به همین دلیل، منشا اصلی استرس و تهدید برای کاراکترها و حتی مخاطب می‌شود. این تضاد بنیادین بین ظاهر معصوم و عملکرد تهدیدآمیز، فیلم را وارد لایه‌ای روان‌شناختی و حتی فلسفی می‌کند. حضور خاموش اما سلطه‌گر او ارزش تحلیل مفصل دارد.

در بسیاری از آثار کلاسیک و مدرن، تهدید زمانی بیشترین تاثیر را دارد که مرئی اما خاموش باشد. ویرجینیا در ابتدا بدون خشونت، بدون فریاد یا زور فیزیکی وارد خانه می‌شود؛ او از مرزهای شخصی عبور نمی‌کند. حداقل در ظاهر. اما قدرت مطلق او از جایگاهی می‌آید که در نگاه اول پنهان است. او تجسم نظم ایدئولوژیک است، نیرویی که قرار نیست صرفا نظاره‌گر باشد بلکه قرار است قضاوت کند، جهت دهد، مجازات کند. همه این‌ها با لبخندی آرام و چهره‌ای بی‌خطر.

بیننده از همان ابتدا حس می‌کند چیزی درست نیست. ویرجینیا بیش از حد آرام است، بیش از حد بی‌تفاوت، و بیش از حد انسان‌نما ولی نه کاملا انسان. در واقع، همین فقدان آشکار از عواطف انسانی است که کاراکتر او را تهدیدآمیزتر می‌کند؛ او با لبخند وارد آشپزخانه می‌شود اما در حال امتیازدهی به تعامل بین زوج است؛ با لحنی صمیمی سوال می‌پرسد اما در حال جمع‌آوری داده‌های روان‌شناختی است. این تهدید نه در رفتارهای اغراق‌آمیز بلکه در دقت سرد و خنثی نهفته است.

نقد فیلم The Assessment

یکی از دلایل اساسی استرس بین شخصیت‌ها (و در نتیجه بینندگان) آن است که ارزیابی ویرجینیا به ظاهر عینی است اما در واقع، هر کنش و واکنش از طرف او معناگذاری می‌شود. این نوع از نظارت، روان شخصیت‌ها را فرسایش می‌دهد. میا و آریِن دیگر نه خودِ واقعی، بلکه نسخه‌ای بهینه‌ شده از خویش را ارائه می‌دهند. اما این بازی همیشگی برای خوب بودن، خود به شکنجه‌ای روانی تبدیل می‌شود که تماشاگر نیز به‌خاطر زاویه دوربین‌ها، نورپردازی تخت و قاب‌های بسته، کاملاً آن را حس می‌کند.

چهره‌ی معصوم و آرام ویرجینیا، با چشمانی همیشه بیدار، به‌تدریج جای خود را به تصویری ناامن و حتی کابوس‌وار می‌دهد. این پارادوکس، به‌ویژه وقتی که او نقش کودک را بازی می‌کند (در یکی از تست‌های ارزیابی)، به اوج خود می‌رسد. کودکی که باید نماد معصومیت باشد، حالا وسیله‌ای برای آزمایش روانی است. این نقش‌آفرینی‌ها مخاطب را هم‌زمان گیج و نگران می‌کند؛ چون خطوط بین واقعیت، نقش، و تظاهر از هم فرو می‌پاشند.

اضطرابی که ویرجینیا ایجاد می‌کند فراتر از استرس روزمره است. این اضطراب ماهیتی اگزیستانسیال دارد. یعنی کاراکترها دائما در حال بازنگری در خود هستند که آیا شایستگی والد بودن را دارند؟ این پرسش نه‌ فقط احساسی بلکه هستی‌شناختی است؛ گویی حق ادامه نسل بشر دیگر به انسان‌ها تعلق ندارد مگر آنکه از نظر ساختار قدرت حاکم، تایید شوند. ویرجینیا تجسم این ساختار است و اضطراب ناشی از آن، چیزی نیست که به‌سادگی از بین برود.

کارگردان در شخصیت‌پردازی ویرجینیا با مهارتی تحسین‌برانگیز از تکنیک تضاد بین ظاهر و عملکرد استفاده می‌کند. او نه با فریاد و خشونت بلکه با آرامشی بی‌احساس، زندگی و هویت شخصیت‌ها را فرو می‌ریزد. حضور این کاراکتر، مثل نگاه خیره‌ی یک دوربین امنیتی که قضاوت هم می‌کند، مخاطب را از نظر روانی در وضعیت اضطراب دائمی قرار می‌دهد تا جایی که حتی سکوت‌های فیلم هم دیگر آرام‌بخش نیستند، بلکه نشانه‌ای از تهدید در کمین‌اند.

تربیت والد مهم‌تر از تربیت فرزند

نقد فیلم The Assessment

جایی که کنترل و نظارت بر پیش‌شرط‌های فرزندآوری به نقطه‌ای فراتر از تربیت خود فرزند می‌رسد، در قلب انتقادات سیاسی، روان‌شناختی و اگزیستانسیالیستی فیلم قرار دارد. فیلم عمدا این پارادوکس را به‌عنوان تم اصلی خود برمی‌گزیند. یعنی جامعه‌ای که می‌خواهد کامل‌ترین والدین را بسازد، آن‌قدر درگیر ارزیابی‌های صوری و سیستماتیک می‌شود که خود مفهوم والد بودن را تهی و بی‌معنا می‌کند. این تناقض با پیشروی فیلم، جنبه‌ای احمقانه، خشن و در نهایت غیرقابل توصیف پیدا می‌کند که باید آن را نه‌فقط به‌عنوان خط داستانی، بلکه به‌مثابه نقدی رادیکال بر نظام‌های مدرن کنترل فهمید.

فیلم جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که حق زیستی (حق طبیعی برای پدر یا مادر شدن) را منوط به شایستگی‌ای می‌داند که در قالب آزمون‌های ارزیابی، ایفای نقش و بازخوردهای رفتاری سنجیده می‌شود. این جامعه با شعار عقلانیت و امنیت زیستی، جایگزینی برای وظیفه واقعی والدگری ارائه می‌دهد. نه آموزش مهر، نه حمایت هیجانی، نه آموزش ارزش‌ها؛ بلکه کنترل پاسخ‌ها، نمره‌گذاری احساسات، و طراحی واکنش‌ها بر مبنای الگوریتم‌ها. این فرآیند، با اینکه در ظاهر علمی و منطقی جلوه می‌کند، در واقع با حذف عنصر انسانی، خود را به مرز احمقانه بودن می‌کشاند؛ احمقانه، چون با ابزارهای کمی‌سازی، کیفی‌ترین روابط انسانی را می‌سنجند.

همین ارزیابی‌ها به‌تدریج وارد حوزه‌ی ترور اخلاقی می‌شوند؛ شخصیت‌ها زیر بار نگاه ویرجینیا، احساس گناه، شرم، اضطراب و بی‌هویتی می‌کنند. و این همان‌جایی‌ است که فیلم به شدت ترسناک می‌شود. نه به شیوه یک فیلم وحشت کلاسیک، بلکه به سبک کابوس‌های کوبنده اگزیستانسیالیستی. والد بودن دیگر نه یک کنش زیستی و عاطفی، بلکه یک پروژه‌ی دولتی و تکنوکراتیک است، که در آن خود فرزند صرفا یک محصول جانبی است و نه مرکز توجه. این جابه‌جایی، که در ابتدا شاید منطقی جلوه کند، کم‌کم چهره‌ی دیوانه‌وار خود را آشکار می‌کند.

فیلم هوشمندانه با پیشروی داستان، کاری می‌کند که کنترل دیگر قابل تعریف نباشد. نمی‌دانیم دقیقا چه چیزی سنجیده می‌شود، چه زمانی آزمون آغاز یا پایان می‌یابد، یا آیا اصلا آزمونی در کار هست یا نه. این بی‌تعریفی، بازتاب دقیق وضعیت سوژه در عصر نظارت دیجیتال و بایومتریک است؛ جایی که افراد بدون دانستن مکانیزم‌ها، تحت ارزیابی دائمی‌اند. این حالت، آنگونه که ژیژک می‌گوید، اضطراب را به مرحله‌ای بی‌مفهوم می‌رساند. ما می‌ترسیم، ولی نمی‌دانیم از چه. همین‌جا است که فیلم، از یک درام اجتماعی به یک تراژدی فلسفی تبدیل می‌شود.

در نهایت، فیلم نشان می‌دهد که هر نظام عقل‌گرایانه‌ای که بخواهد جای اخلاق، مهر و انتخاب آزاد را بگیرد، دیر یا زود به یک کاریکاتور از خود تبدیل می‌شود. سیستمی که قرار است فرزند بهتری پرورش دهد، به‌جای آن زوج‌هایی تولید می‌کند که فلج روانی‌اند، در نقش بازی کردن گیر کرده‌اند، و هیچ‌گاه فرصتی برای واقعی بودن نداشته‌اند. ترسناک بودن این وضعیت در همین‌جاست، نه آنکه خشونتی خونین در جریان باشد؛ همه چیز کاملا منطقی و در عین حال، عمیقا غیرانسانی است.‌

نقد فیلم The Assessment

70

امتیاز ویجیاتو

امیر پریمی: آه‌های عمیقِ آینده‌ای نزدیک! «ارزیابی» اثر فلور فورچونه، مثل یک کابوسِ زیبایِ علمی‌تخیلی است که بیشتر از آن‌که با لیزر و فضانوردی سرگرمت کند، با چنگال‌هایش روانت را می‌خراشد. فیلمی که درست مثل یک مهمان ناخوانده‌ی ناجور، وسطِ جمعِ گرمِ سینمای معمولی‌ می‌نشیند و با صدای بلند از «بچه‌دار شدن در روزگار آخرالزمان» حرف می‌زند. الیزابت اولسن و هیمش پاتل در نقش زوجی مرفه بازی می‌کنند که می‌خواهند ثابت کنند لیاقتِ پرورشِ یک فرشته‌ی کوچک را دارند، البته در دنیایی که طبیعت دیگر تحملِ هیچ موجودِ دوپایی را ندارد. اما مشکل اینجاست که آلیشا ویکاندر، به‌عنوانِ یک مأمورِ سادیستِ ارزیابی، مثلِ ترکیبی از مدیر مدرسه‌ی دورانِ کودکی‌ات و یک بازیگرِ شرورِ تئاتر، واردِ زندگی‌شان می‌شود و شروع می‌کند به زیر ذره‌بین گذاشتنِ هر لحظه‌ی رابطه‌شان. از آزمایش‌های عجیب‌وغریب گرفته تا شام‌های ناخوشایند با خانواده و حتی بازی‌های روانیِ خطرناک، همه‌چیز طوری طراحی شده که انگار میشائل هانکه یک روز صبح بیدار شده و تصمیم گرفته یک درامِ خانوادگیِ آخرالزمانی بسازد! فیلم گاهی کند می‌شود و گاهی آن‌قدر در پیچ‌وخمِ روان‌کاویِ شخصیت‌ها گم می‌شود که بیننده ممکن است فراموش کند دارد یک فیلمِ علمی‌تخیلی تماشا می‌کند، نه یک تئاترِ تجربیِ طولانی. اما بازیِ درخشانِ ویکاندر و فضای مُرده‌ ولی‌زننده‌ی داستان، کمابیش تو را تا آخر نگه می‌دارد. در نهایت، ارزیابی بیشتر از آن‌که یک اثرِ کامل باشد، یک سؤالِ بزرگ است: آیا واقعاً می‌خواهیم در دنیایی که خودمان آن را به ویرانه تبدیل کرده‌ایم، فرزندانمان را بزرگ کنیم؟ امتیاز: ★★★☆☆ (۶ از ۱۰) (مناسب برای کسانی که فیلم‌های کُند و فکورانه را دوست دارند، اما اگر دنبال اکشنِ فضایی هستید، احتمالاً باید به دنبال یک ابرقهرمانِ دیگر بگردید!)

source
کلاس یوس

توسط petese.ir