فرنچایز انقلابی جان ویک چگونه سینمای اکشن را متحول کرد؟ این فیلم مستند در تحلیل عمیق، به رازهای موفقیت این فیلم کالت می‌پردازد؛ از فلسفهٔ «ویک یعنی درد» و بدلکاری‌های خیره‌کننده کیانو ریوز و چاد استاهلسکی، تا تأثیر شگفت‌انگیز آن بر صنعت هالیوود. پس در بررسی ما کشف کنید چرا این مجموعه به استاندارد جدید ژانر اکشن تبدیل شده است!

در سال ۲۰۱۴، چاد استاهلسکی و دیوید لیچ، دو پیشکسوت حرفه‌ی بدلکاری و کارگردان‌های جانبی، به‌سختی می‌توانستند تصور کنند که «جان ویک» به چه چیزی تبدیل خواهد شد. امروز این اثر نه یک فیلم، که یک فرنچایز عظیم و گسترده است. حالا اکشن‌ها را با معیار «ویک» می‌سنجند؛ این فیلم به پرچمدار ژانر خود در دوران افول کامل آن بدل شده است. کیانو ریوز هم سود ویژه‌ای از این موفقیت برد: پس از رشته شکست‌ها در بازگشت به سینمای اکشن – مثل «۴۷ رونین» و «استاد تای‌چی» – بالاخره به قهرمانی دست یافت که دیگر باعث کبودی‌اش از خجالت نشود.

هرچند اینجا هم بدون کوفتگی و زخم نبود؛ در طول تمام قسمت‌های «ویک»، ریوز با اشتیاق بدنش را می‌آزمود، مثل یک مازوخیست استقامت می‌کرد و بیشتر بدلکاری‌ها را خودش انجام می‌داد. جای تعجب نیست که استاهلسکی با دیدن همکار لنگان‌پایش می‌گوید: «ویک یعنی درد». به نظر می‌رسد این جمله به فلسفه‌ی فرنچایز بدل شده، چون این فیلم‌ها نه‌ خیلی شیک، بلکه با درد مفصل‌ها و فرسودگی عصبی ساخته شده‌اند.

ویک یعنی درد: مستندی که فلسفه خشن ترین فرنچایز سینما را فاش می کند

استاهلسکی و ریوز، عاشقان ذاتی سینمای اکشن هستند؛ شورشی که از فیلم‌های هنگ‌کنگی تا انیمه گسترده است. آن‌ها از زمان «ماتریکس» به موجودی واحد تبدیل شدند، گویی یک بدن شدند. چاد صحنه‌های دشوار کیانو را انجام می‌داد و بعدها به بدلکاری موفق تبدیل شد – کی‌باکس در هالیوود برایش مثل خانه بود. «این‌جا زانویت شکست، آن‌جا روی عصا بودی»؛ همکاران با تحسین به صحنه‌های نبرد اشاره می‌کنند، حالا با تماشای ریوز لنگ‌پا. در دقایق اول مستند، بازیگر اعتراف می‌کند که همیشه به اسکورسیزی و دِنیرو حسادت داشته. آن‌ها نوعی اتحاد داشتند، با ترکیب جادویی کارگردان و بازیگر. «اما حالا من هم کارگردان خودم را دارم»، بازیگر نقش ویک با غرور جمع‌بندی می‌کند.

«ویک یعنی درد» جفری دو، نه یک مستند خشک با مصاحبه‌های معمولی، که سرودی ثبت‌شده از حرفه‌ی بدلکاری است. اینجا همه‌ی کسانی جمع شده‌اند که می‌توان این کار را به‌عنوان هنر دید. حتی آکادمی هم به خود آمده و تصمیم گرفته به‌زودی جوایز اسکار برای بهترین بدلکاری اهدا کند. چون «جان ویک» از ابتدا پروژه‌ای دیوانه‌وار از استادان بدلکاری بود: استاهلسکی رویای فیلم خودش را داشت، دیوید لیچ – کارگردان فیلم‌هایی مثل «بلوند اتمی» و «قطار سریع‌السیر» – نیز به‌عنوان همکار کارگردان، وارد این اکشن درباره‌ی یک قاتل خشمگین شد.

اولی در «کلاغ» به عنوان بدل براندون لی شروع به کار کرد، و دومی در اواخر دهه‌ی ۹۰ مسئول بدلکاری ژان کلود وَن‌دام بود. استاهلسکی و لیچ بعدها گروهی تشکیل دادند و ۸۷Eleven را ساختند – شرکتی که اکشن‌ها را جذاب‌تر کرد و درگیری‌های خشن را به رقصی هنرمندانه تبدیل نمود.

ویک یعنی درد: مستندی که فلسفه خشن ترین فرنچایز سینما را فاش می کند

حضور افراد مناسب در جایگاه مناسب، همیشه تضمینی برای پیشرفت روان کار نیست. سازندگان تعریف می‌کنند که «جان ویک» از همان ابتدا با مشکلات بزرگی روبه‌رو بود. سرمایه‌گذاران بودجه‌ی کافی ندادند و پنج روز قبل از فیلمبرداری، پروژه متوقف شد – استاهلسکی بدون اغراق فکر می‌کرد فیلم لغو خواهد شد. تهیه‌کننده باسیل ایوانیک بارها از جیب خود هزینه کرد، همان‌طور که کیانو ریوز چنین کرد. اما نجات‌بخش فیلم، لونگوریا بود که ۲۴ ساعت قبل از تعطیلی پروژه، سرمایه گذاشت. واقعیتی طنزآمیز: «جان ویک» به لطف دخالت ستاره‌ی «زنان خانه‌دار ناامید» متولد شد.

مشکلات محتوایی هم وجود داشت. چگونه بدلکاران و طراحان اکشن باید صحنه‌های عادی – بدون مبارزه و تیراندازی – را کارگردانی می‌کردند؟ همه‌چیز برایشان تازگی داشت، حتی صحنه‌های قدم‌زدن ویک غمگین در خانه. یا محرک داستان، کشتن سگ، که درِک کولستاد نویسنده برخلاف قانون طلایی هالیوود – «هرگز حیوانات خانگی را نکش» – طراحی کرد.

این تصمیم بلافاصله بخشی از مخاطبان تست‌اسکرینینگ را حذف کرد، درحالی‌که بقیه مشتاقانه مأموریت انتقام‌جویانه‌ی ویک را پذیرفتند؛ مردی که تنها یادگار همسر مرحومش از او گرفته شده بود. این را اضافه کنید به تلاش بازاریابان برای فروش یک اکشن با کیانو ریوز – در نگاه اول یک پروژه‌ی بی‌ارزش درجه‌ی B.

ویک یعنی درد: مستندی که فلسفه خشن ترین فرنچایز سینما را فاش می کند

با شنیدن روایت‌های ریوز، لیچ و استاهلسکی، به‌راحتی می‌توان فهمید چرا «ویک» واقعاً یعنی درد، میخچه و آسیب‌های پی‌درپی. فیلم یک‌باره ساخته نشد – ساعت‌ها فیلم باید بازتدوین می‌شد تا شکل نهایی بگیرد، ضمن آنکه مشکلات شخصی هم وجود داشت – استاهلسکی از همسرش جدا شد، چیزی که بی‌تأثیر بر روحیه‌ی کارگردان نبود. اما سازندگان قصد توقف نداشتند و پس از ساخت یک بمب سینمایی، به گسترش فرنچایز پرداختند – هم خودشان می‌خواستند، هم استودیو Lionsgate فشار می‌آورد.

لیچ مسیر مستقل را پیش گرفت و اخیراً در «بدلکار» خودش به ستایش این حرفه‌ی پرخطر پرداخت. صحنه‌های اکشن «ویک» پیچیده‌تر شد، زمان فیلم طولانی‌تر و لوکیشن‌ها از اروپا تا ژاپن گسترش یافت. محدودیت‌ها خودبه‌خود محو شدند – تخیل به استاهلسکی و ریوز اجازه می‌داد هرچه می‌خواهند خلق کنند. آن‌ها هنرهای رزمی – کونگ‌فو، جودو و جیو‌جیتسو – را با زیبایی‌شناسی انیمه، کمیک‌بوک‌ها و بازی‌های با محوریت تیراندازی ترکیب کردند. ریوز به‌خوبی یک نیروی ویژه تیراندازی و مبارزه می‌کند، با میل بدنش را در معرض خطر قرار می‌داد و فقط خطرناک‌ترین بدلکاری‌ها را به همکاران می‌سپرد.

مستند «Wick is Pain» فقط روایت مشکلات تولید نیست، بلکه معیاری عینی برای سنجش است: سرهای شکسته، دیوارهای سوراخ‌شده و لوکیشن‌های فتح‌شده. این فیلم، اکشن در نهایت گستاخی است، چیزی که بسیاری از فیلم‌های ژانر فقط خوابش را می‌بینند. استاهلسکی و ریوز روزی در یک صحنه به هم رسیدند، اما آنجا خانه و خانواده‌شان را نیز یافتند – «ویک» به کار تمام‌عمر و پروژه‌ای از خودگذشتگی تبدیل شد. جان ویک چقدر دیگر روی پرده خواهد ماند؟ ظاهراً تا زمانی که بدن توان حرکت و روح اشتیاق کودکانه داشته باشد. از این منظر، مستند جفری دو را می‌توان پیش‌درآمدی برای انتشار «بالرینا» دانست.

در نتیجه «‌ویک یعنی درد» تنها یک مستند درباره‌ی خون‌ریزی و زانوی شکسته نیست؛ سرودی است برای شیفتگان سینما که باور دارند اکشن نیز می‌تواند شعری تصویری باشد. استاهلسکی و ریوز، مانند دو آهنگ‌سازِ سمفونیِ خشونت، هر ضربه‌ی مشت و هر صدای اسلحه را با ظرافتی باله‌وار هماهنگ می‌کنند. این فیلم به‌ما یادآوری می‌کند که پشت هر فریمِ به‌ظاهر خشنِ «جان ویک»، عشقی کودکانه به سینما نهفته است—عشقی که درد را به‌جان می‌خرد تا تماشاگران را به وجد آورد. در جهانی که اکشن‌های فرمول‌بندیشده چون فست‌فودهای هنری رواج دارند، «ویک» ضیافتی است که با چنگال و چاقو سرو می‌شود!

ویک یعنی درد: مستندی که فلسفه خشن ترین فرنچایز سینما را فاش می کند

فراموش نکنید سینمای اکشنِ مدرن، درست مانند کودکی بیش‌فعال است که با هیجان به هر سو می‌دود، اما «جان ویک» به‌مانند یک بالرینِ مسلح، ظرافت و خشونت را در هم می‌تند. مستند «ویک یعنی درد» اثر جفری دو، نه‌تنها پنجره‌ای به پشت‌صحنه‌ی این فرنچایز می‌گشاید، بلکه همچون یک روان‌کاو، روحِ وسواس‌گونه‌ی سازندگانش را کالبدشکافی می‌کند.

چاد استاهلسکی و کیانو ریوز، این دو یارِ دیرینه، گویی در کارگاهِ ذهنشان، اکشن را به‌مثابه یک هنرِ تجسمی بازتعریف کرده‌اند. آن‌ها نه‌تنها مشت‌و‌لگد را به رقصی آئین‌وار بدل می‌کنند، بلکه هر زخم و هر شکستگی را همچون مدالی بر سینه‌ی سینما می‌آویزند. ریوز در این مستند، با همان صدای آرام و چشمانِ خسته‌اش، اعتراف می‌کند که «ویک» برایش تنها یک نقش نیست، بلکه گریزی است به دنیایی که در آن درد و زیبایی دست‌در‌دست هم پیش می‌روند.

اما این مستند تنها به ستایش بسنده نمی‌کند. «ویک یعنی درد» با واکاویِ لحظاتِ شکستِ این فرنچایز—از کمبود بودجه تا تردیدهای استودیو—یادآور می‌شود که حتی شاهکارها نیز گاه از دلِ آشوب زاده می‌شوند. صحنه‌ای که استاهلسکی با خستگی در گوشه‌ای می‌نشیند و از طلاقش می‌گوید، یا لحظه‌ای که ریوز با زانوی باندپیچی‌شده به مصافِ یک صحنه‌ی غیرممکن می‌رود، به‌وضوح نشان می‌دهد که «ویک» بیش از آن‌که یک فرنچایز سینمایی باشد، آزمونی است برای سنجشِ حد‌نهایتِ تعهدِ هنری.

در دنیایی که اکشن‌های هالیوود روزبه‌روز به فرمول‌های از‌پیش‌جوش‌خورده‌ تن می‌دهند، «جان ویک» همچون تیری است که از شتاب‌گیرِ شناخته‌شده‌ها فرار می‌کند. این مستند به‌ما اثبات می‌کند که گاه یک فیلم نه‌تنها یک ژانر، که خودِ سینما را دگرگون می‌کند. و این‌گونه است که «ویک یعنی درد» تبدیل می‌شود به سندی ماندگار از آن‌چه سینمای اکشن می‌توانست باشد، می‌تواند باشد، و باید باشد.

عاشقان جان ویک در ویجیاتو بخوانند: سونامی تقلید از فیلم‌های اکشن جان ویک: خوب یا بد؟

به نظر شما، چه عاملی جان ویک را از دیگر فرنچایزهای اکشن متمایز می‌کند؟ آیا این تعهد هنری استاهلسکی و ریوز است، کورئوگرافی منحصر به فرد صحنه‌های اکشن، یا روایت ساده اما تأثیرگذار داستان؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

source
کلاس یوس

توسط petese.ir