فیلم «چگونه آدم بکشید» ساخته «فرانک دوبوسک»، تلاشی فرانسوی برای خلق کمدی سیاه در سبک و سیاق «فارگو»ی برادران کوئن است. اما آیا این فیلم بهاندازه الگوی آمریکایی خود موفق است؟ پاسخ این سؤال، مانند خود فیلم، پیچیده و چندلایه است. این اثر، در نگاه اول یک کمدی جنایی سرگرمکننده به نظر میرسد، اما در لایههای زیرین خود، نقدی تلخ بر مادیگرایی افسارگسیخته و فروپاشی ارزشهای اخلاقی در زندگی مدرن ارائه میدهد. در واقع این فیلم فرصتی است برای بررسی اینکه چگونه یک داستان بهظاهر ساده میتواند آین تمامنمای جامعه باشد. در ادامه با نقد فیلم How To Make A Killing همراه ویجیاتو باشید.
وقتی تصادف به کمدی جنایی تبدیل میشود

داستان حول محور زوجی بهنامهای «میشل» (با بازی خود دوبوسک) و «کتی» (لور کلامی) میگردد که در منطقهٔ روستایی «ژورا» زندگی میکنند و یک نهالستان کاج دارند. زندگی آنها، مانند بسیاری از زوجهای میانسال، به روتینی خستهکننده تبدیل شده است. رابطهٔ عاشقانهشان کمرنگ شده، و تنها چیزی که آنها را کنار هم نگه داشته، مسئولیتشان در قبال پسر نوجوان اوتیستیکشان، «دودو» (تیئو مائو)، است.
اما همهچیز وقتی تغییر میکند که میشل، در یک روز برفی و در جادهٔ خلوت جنگلی، بهطور تصادفی دو مرد را زیر میگیرد و میکشد. در کمال تعجب، کنار جنازهها کیف پولی حاوی دو میلیون یورو پیدا میشود. اینجا است که فیلم از یک درام خانوادگی به یک کمدی جنایی پرشور تبدیل میشود. میشل و کتی، که هیچ تجربهای در پنهان کردن جنایت ندارند، دستبهکار میشوند و تلاش میکنند پول را نگه دارند و ردپای خود را بپوشانند.
صحنه افتتاحیه فیلم، که میشل را در حال رانندگی در جاد برفیِ خلوت نشان میدهد، یادآور صحن آغازین «فارگو» است، جایی که طبیعت بیرحم و خنثی، شاهد سقوط اخلاقی شخصیتها خواهد بود. اما برخلاف فیلم برادران کوئن که در آن طبیعت مینهسوتا بهعنوان ناظری بیطرف عمل میکند، برفهای ژورا در این فیلم نمادی از «سفیدیِ فریبنده» است. این سفیدپوشی نشاندهند پاکیِ ظاهری است که گناهان بشر را پنهان میکند.
میشل و کتی، زوجی که در آغاز فیلم بهعنوان والدینی فداکار و زحمتکش معرفی میشوند، بهمحض مواجهه با کیفی پر از پول، دچار تحولی اخلاقی میشوند. این تحول، تمثیلی از «وسوسه ثروت است»، ثروتی که حتی آدمهای معمولی را به هیولا تبدیل میکند. فیلم با ظرافت نشان میدهد که چگونه یک جامع مصرفزده میتواند ارزشهای انسانی را به فراموشی بسپارد.
طنز آبزورد و شخصیتهای دوستداشتنی

یکی از نقاط قوت فیلم، شخصیتپردازی هوشمندانه آن است. میشل مردی آرام و کمحرف است، درحالیکه کتی عاشق داستانهای جنایی است و فکر میکند با خواندن رمانهای پلیسی، میتواند یک قتل را مخفی کند. این تضاد بین شخصیتها منجر به موقعیتهای خندهداری میشود، مثل وقتی که آنها جنازهها را با عسل میپوشانند تا خرسِ محلی آنها را بخورد!
اما شخصیت سوم مهم فیلم، «رولان» (با بازی خیرهکننده بنوا پولورد)، رئیس پلیس شهر کوچک است که خودش از این ماجراها سردرنمیآورد. او نهتنها با دو جسد روبهرو است، بلکه ناگهان با گروهی از مهاجران غیرقانونی و یک خرس عصبانی هم مواجه میشود. بازی پولورد، با آن حالتهای چهره خیرهکننده و واکنشهای آهستهاش، یکی از لذتبخشترین بخشهای فیلم است.
طنز در این فیلم، مانند بسیاری از آثار برجسته کمدی سیاه، تنها برای خنداندن نیست، بلکه ابزاری است برای واکاوی مسائل جدیتر. شخصیتِ رولان، رئیس پلیس، نمایند نهادهای حکومتی است که در مواجهه با بحرانهای واقعی کاملاً درمانده هستند. مهاجرانِ گمشده فیلم، که در جنگل سرگردانند، نمادی از بیگانگی انسان مدرن در جامعه سرمایهداری هستند. حتی خرسِ عصبانی را میتوان تمثیلی از خشم طبیعت در برابر چپاول انسان دانست.
در اینجا، فیلم از فرمول کمدیهای معمولی فراتر میرود و به قلمرویی میرسد که آن را «کمدی تراژیک» مینامیم؛ جایی که خنده و اندوه در هم میآمیزند. صحن تلاش میشل و کتی برای خلاص شدن از جنازهها هم خندهدار است و هم غمانگیز، زیرا بیننده بهوضوح میبیند که این زوج ابتدا معمولی، چگونه گامبهگام به ورطه فساد کشیده میشوند.
چرا این فیلم به پای اثر برادران کوئن نمیرسد؟

بسیاری از منتقدان فرانسوی این فیلم را با «فارگو» مقایسه کردهاند، و این مقایسه کاملاً بجا است. هر دو فیلم درباره آدمهای معمولی هستند که بهخاطر یک تصمیم احمقانه وارد دنیای جنایت میشوند. هر دو از طنز سیاه و فضای برفی استفاده میکنند. اما تفاوت اصلی در عمق فلسفی و ساختار روایی است.
«فارگو» یک تمثیل درباره حرص، حماقت و مجازات است. شخصیتهای آن، با تمام سادگیشان، بهنمادهایی از ضعفهای انسانی تبدیل میشوند. اما «چگونه آدم بکشید» بیشتر بر روی جنبههای سرگرمکننده و موقعیتهای خندهدار تمرکز دارد. این فیلم بهاندازهٔ «فارگو» تلخ و چندلایه نیست.
دوبوسک، که پیش از این با کمدیهای معمولی شناخته میشد، در این فیلم گامی بلند به سوی سینمای جدیتر برداشته است. اگرچه فیلم از نظر تکنیکی به پای آثار بزرگی مانند «فارگو» نمیرسد، اما نشاندهندۀ رشد هنری یک فیلمساز است که میخواهد از محدود ژانر فراتر برود. با هم اینها، فیلم در نهایت نتوانسته به عظمت الگوی خود برسد. مشکل اصلی «عدم تعادل بین سبک و محتوا» است. فیلم گاهی اوقات بین کمدی محض و نقد اجتماعی سرگردان میشود، و این دوگانگی به وحدت اثر آسیب میزند.
پایان فیلم نیز، با وجود تلاش برای القای حس امیدواری، کمی شتابزده و تصنعی به نظر میرسد. درحالیکه «فارگو» با همان سنگدلیِ آغازین به پایان میرسد، این فیلم ترجیح داده راه حل آسانتری را انتخاب کند. شاید این نشاندهنده تمایل کارگردان به حفظ جذابیتهای تجاری باشد، اما از عمق اثر کاسته است.
طنز گاهی مبتذل، و پایان کمی احساساتی

اگرچه فیلم در بسیاری از بخشها موفق است، اما برخی لحظات طنز آن به سمت مبتذلشدن میروند. مثلاً، صحنههایی که جنازهها بارها جابهجا میشوند، پس از مدتی تکراری میشوند. همچنین، پایان فیلم کمی احساساتی و قابلپیشبینی است، گویی کارگردان میخواهد بهطور ناگهانی یک پیام اخلاقی دربارهٔ «اهمیت خانواده» به مخاطب تحویل دهد.
نتیجهگیری: یک کمدی جنایی سرگرمکننده، اما نه یک شاهکار
«چگونه آدم بکشید» یک فیلم خوشساخت و بامزه است که تماشاگر را برای دو ساعت سرگرم میکند. بازیها عالی هستند، بهویژه عملکرد بنوا پولورد، و فضای روستایی فرانسه بهخوبی در خدمت داستان قرار گرفته است. اما این فیلم بهاندازه «فارگو» عمیق یا بهیادماندنی نیست.
اگر به دنبال یک کمدی سیاه سبک با حالوهوای اروپایی هستید، این فیلم گزینه مناسبی است. اما اگر انتظار یک اثر تحلیلی درباره ذات جنایت و پوچی زندگی دارید، بهتر است به تماشای «فارگو» برگردید. البته این فیلم شاید بهانداز «فارگو» بزرگ نباشد، اما قطعاً تلاشی صادقانه برای خلق سینمایی است که هم سرگرمکننده باشد و هم تفکربرانگیز. در دنیایی که سینما بیش از پیش به سمت تولیدات یکبارمصرف پیش میرود، چنین تلاشهایی قابل تقدیر هستند.
نقاط قوت فیلم How To Make A Killing:
✅ بازی خیرهکننده بنوا پولورد – اجرای کمدی و فهم نقش عالی در نقش رئیس پلیس.
✅ فضاسازی جذاب – استفاده مؤثر از طبیعت برفی فرانسه برای تقویت حالوهوای کمدی سیاه.
✅ شخصیتپردازی هوشمندانه – تضاد بین میشل کمحرف و کتی عاشق داستانهای جنایی، موقعیتهای بامزه خلق میکند.
✅ طنز آبزورد و غیرمنتظره – صحنههایی مثل پوشاندن جنازه با عسل برای فریب خرس!
✅ نقد اجتماعی زیرپوستی – بررسی مادیگرایی و فروپاشی اخلاقیات در زندگی مدرن.
نقاط ضعف فیلم How To Make A Killing:
❌ پایان احساساتی و شعارزده – نتیجهگیری سریع و کمی تصنعی درباره «اهمیت خانواده».
❌ طنز گاهی نزدیک به ابتذال – بعضی موقعیتها (مثل جابهجایی مکرر جنازه) تکراری میشوند.
❌ عدم تعادل بین کمدی و عمق فلسفی – در مقایسه با فارگو، نقد اجتماعی کمعمقتر است.
❌ شخصیتهای فرعی کمجان – مهاجران و خرس بیشتر به عنوان «مکمل» استفاده شدهاند تا عناصر تأثیرگذار.
چگونه بهتر میشد:
🔹 اگر فیلم به جای پایان خوشِ سریع، با همان سبک تلخ فارگو تمام میشد، تأثیرگذاری بیشتری داشت.
🔹 کاهش تکرار بعضی موقعیتهای کمدی برای جلوگیری از یکنواختی.

source