قطعا از محبوبیت و عظمت مجموعه The Elder Scrolls آگاه هستید. بههر حال Skyrim یکی از پرفروشترین بازیهای تاریخ است و بعد از ۱۴ سال از زمان انتشارش، همچنان یکی از فعالترین جوامع بازیکنان را میان تمام بازیهای دنیا دارد. از آن طرف در حالی که گیمرها همچنان چشم انتظار نسخه ششم این مجموعهاند، انتشار ریمستر Oblivion و استقبالی که از آن شد نشان میدهد که بهراستی گیمرها چقدر تشنه چنین تجربههایی هستند. پس یک سوال بهوجود میآید؛ چرا هیچ احدی غیر از بتسدا تلاش نکرد که تجربه مشابهی بسازد؟ اگر بازیهای Soulsborne توانستند زیرژانر «سولزلایک» را بهوجود آورند، پس چرا هیچگاه خبری از سبک «اسکرولزلایک» نشد؟ خوشبختانه بهنظر میرسد بازیسازهای زیادی این سوالات را از خود پرسیده باشند، چون در سالهای اخیر شاهد ظهور بازیهای زیادی بودیم که هر کدام برداشت خاص خود را از فرمول الدر اسکرولز داشتهاند.
قبل از هرچیز دیگری باید مشخص کنیم که اولا تعریفمان از اسکرولزلایک چیست و ثانیا اصلا یک اسکرولزلایک آنقدر ویژگیهای شاخص، یا بهاصطلاح امضای خاص خود را دارد که بخواهیم برایش یک زیرژانر مخصوص تعریف کنیم یا خیر. شاید برخی معتقد باشند که لفظ اسکرولزلایک از اساس بیمعنیست، چون یک الدر اسکرولز در پایینترین و اصلیترین لایه خود، در نهایت یک دانجن کرالر (Dungeon-Crawler) اول شخص ریل تایم (Real-time) در یک فضای فانتزی است که به شما اجازه میدهد به سبکهای مختلفی (مبارز، جادوگر، مخفیکار) بازی کنید و این دقیقا فرمولی است که Ultima Underworld پایهگذاری کرد. چنین استدلالی لزوما غلط نیست؛ بههرحال چه به اولین نسخه الدر اسکرولز یعنی Arena نگاه کنید و چه به اسپینآفهایی همچون Battlespire یا Blades، چنین تعریفی واقعا صادق است. اما اگر بخواهیم با تمام بازیها چنین استدلالی داشته باشیم، همچنان باید تمام شوترهای اول شخص را کلون Wolfenstein 3D بنامیم.
همانطور که میدانید، یک الدر اسکرولز همچون اسکایریم یا ابلیویون به چیزی بسیار وسیعتر از یک دانجن کرالر ساده تکامل پیدا کرده است. این بازیها حالا به جهانهای عظیم، پویا و باورپذیر و سیستممحوری معروفند که بازیکن میتواند صدها ساعت در آن زندگی کند. تعامل بالا با NPCها، آیتمها و حتی اجسام فیزیکی، آزادی عمل بالا در ساخت شخصیت و نقشآفرینی (از نژاد و ظاهر شخصیت تا سبک بازی)، خطهای داستانی مختلف و انتخابهای زیاد، فرقهها و گروههای جذاب و حتی داشتن دوربین اول و سومشخص، همگی از ویژگیهای نمادین مجموعه الدر اسکرولز محسوب میشوند. در واقع اگر الدر اسکرولز 6 بالاخره راهی بازار شود و حتی فقط یکی از ویژگیهای ذکر شده را نداشته باشد، قطعا بخشی از هویت خود را از دست داده است.
پس اگر بخواهیم یک بازی را «اسکرولزلایک» بنامیم، منطقی است که آن بازی حداقل شامل بخشهایی از ویژگیهای بالا باشد. این را از این جهت میگویم که بازیسازهای زیادی در سالهای پس از انتشار اسکایریم مدعی شدهاند که از این بازی الهام گرفتهاند. The Witcher 3 و Dragon Age Inquisition دو مثالی هستند که به ذهنم میرسد؛ دو بازی که سازندگانش از اسکایریم بهعنوان یکی از منابع الهامشان یاد میکنند و بله، درست است که در مواقعی میتوان شباهتهایی میانشان تشخیص داد، اما هر کسی که آنها را بازی کرده باشد میداند که گیمپلی و حتی ساختار جهان باز آنها در عمل هیچ شباهتی به یک الدر اسکرولز ندارد. در نتیجه هر ویدیو گیمی در طراحی خود از الدر اسکرولز الهام گرفته باشد، لزوما قرار نیست بازی مشابهی باشد.

حالا که تعریفی از اسکرولزلایک در اختیار داریم، برگردیم سراغ سوژه اصلی یادداشت. تا مدتها پس از انتشار اسکایریم، شاید تنها بازیای که میتوانست تا حدودی حس و حال الدر اسکرولز را زنده کند نسخه اول Kingdom Come Deliverance بود. یک بازی نقشآفرینی اول شخص که به جای یک دنیای فانتزی، ما را به برداشتی واقعگرایانه از اروپای قرن پانزدهم میبرد. با اینکه در این بازی خبری از جادوگری، دوربین سومشخص، شخصیت قابل شخصیسازی و حتی دانجن نبود، اما دنیای باورپذیر و سیستممحور، آزادی عمل بالا در انجام کوئستها، سیستم لول آپ و مهارتها و حتی حس و حالی که از گشت و گذار در مپ بازی میگرفتید، مستقیما حال و هوای الدر اسکرولز را تداعی میکردند.
و حالا میرسیم به سال ۲۰۲۵ که یکی از موفقترین بازیهایش، و شاید حتی یکی از نامزدهای بهترین بازی سال، چیزی نیست جز نسخه دوم همان بازی. Kingdom Come Deliverance 2 نهتنها با سیستمهای عمیق، طراحی پخته و داستان جذاب خود از همین حالا به یک بازی کلاسیک تبدیل شده، بلکه در بسیاری از زمینهها روی دست بازیهای بتسدا هم بلند شده است. اگر بخواهیم اسکرولزلایک را بهعنوان یک زیرژانر نقشآفرینی به رسمیت بشناسیم، دو بازی KCD بدون شک جزو پرچمدارانش محسوب خواهند شد.
اما در همین سال میلادی ما دو بازی دیگر هم داشتیم که میتوانند در این دسته قرار گیرند. اولی Avowed، اثر جدید استودیو ابسیدین است. درست است که Avowed از لحاظ سیستممحور بودن و همچنین پویایی و باز بودن جهانش مطلقا به الدر اسکرولز یا KCD نمیرسد، اما همچنان مبارزات، زوایای دوربین، آزادی در ساخت شخصیت، سبکهای بازی مختلفی که میتوانید داشته باشید، دانجنها و حتی حال و هوای گشت و گذارش مستقیما انرژی یک بازی بتسدایی را تداعی میکنند.

بازی دوم که چند روزی از انتشارش میگذرد، در واقع بهانه من برای نوشتن این یادداشت بود و آن هم چیزی نیست جز Tainted Grail: The Fall of Avalon. این بازی که اصالتا یک بازی رومیزی موفق بود، حاصل زحمات یک استودیو لهستانی است و شاید الدر اسکرولزیترین بازیای باشد که توسط تیمی غیر از بتسدا ساخته شده. جهان باز، تمرکز روی گشت و گذار، دوربین اول و سوم شخص، سیستم ساخت شخصیت، بیلدهای متنوع، دانجنها، دیالوگها، تعامل بالا با NPCها و دنیا، سیستم جادوگری، سیستم مخفیکاری و تقریبا هر چیزی که در این بازی میبینید، بهشدت الهامگرفته از بازیهای الدر اسکرولز هستند. خوشبختانه ظاهرا بازی توانسته به موفقیت خوبی دست یابد و نظر بازیکنان زیادی را به خود جلب کند.
با انتشار بازیهای یاد شده و همچنین Oblivion Remastered در سال میلادی جاری، بدون شک اوقات بسیار خوشایندی برای طرفداران بازیهای اسکرولزلایک فراهم شده است. اما خبر خوبی که برایتان دارم این است که اینها تنها بازیهایی نیستند که میخواهند چنین تجربهای برایتان بسازند.
سال گذشته بازی Dread Delusion را داشتیم که اگرچه از نظر مکانیکها بازی چندان عمیقی نبود، اما در مدل گشت و گذار و تعریف داستان خود بسیار یادآور عناوین الدر اسکرولز بود و یکی از آثار جالب توجه سال ۲۰۲۴ محسوب میشد. در اواخر همان سال شاهد انتشار Monomyth بهصورت دسترسی زودهنگام بودیم که از میان بخشهای فرمول الدر اسکرولز، تمرکزش را روی بخشهای دانجن کرالینگ، بیلدهای متنوع و تعاملپذیری بالا با دنیا گذاشته است و تا اینجا توانسته تجربه لذتبخشی برای بازیکنان فراهم کند. Raidborn هم تجربه نسبتا مشابهی با Monomyth است، با این تفاوت که دارای دانجنهای Procedurally Generated است. از طرف دیگر عنوانی همچون The Bloodline را داریم که آن هم در استیم بهصورت دسترسی زودهنگام قابل تجربه است و با سندباکس عمیق خود، شاید یکی از جاهطلبانهترین بازیهایی باشد که از وجودش خبر نداشتید. در ادامه هم بازیهایی همچون Ardenfall و The Wayward Realms را داریم که بهنظر میرسد آنها هم در طراحی خود مستقیما از الدر اسکرولز وام گرفته باشند، مخصوصا The Wayward Realms که توسط دو عدد از سازندگان اصلی آن مجموعه ساخته میشود. تمام این بازیها در حالی وجود دارند که بتسدا هم بالاخره روند تولید The Elder Scrolls VI را آغاز کرده و احتمالا در چند سال آینده میتوانیم آن را با چشمان خود ببینیم.
خلاصه مطلب، فرقی نمیکند که در نهایت «اسکرولزلایک» بهعنوان یک زیرژانر نقشآفرینی بهرسمیت شناخته شود یا خیر. چیزی که مهم است، این است که در دوران خوشی برای علاقهمندان به الدر اسکرولز قرار داریم. اگر زمانی هیچ فرنچایز و بازیای بهجز اسکایریم، ابلیویون یا موروویند وجود نداشت که مشابه چنین تجربهای را برایتان فراهم کند، حالا بالاخره وارد دورانی شدیم که انتخابهای بیشتری برای بازیکنان بهوجود آمده است.
source