به گزارش سلام نو، پیرپسر ساختهی اکتای براهنی، تنها داستان یک پدر خشن و دو پسر ساکت یا عاصی نیست؛ بلکه پردهایست از ضمیر ناخودآگاه یک خانواده معیوب. فیلم، روانِ به زنجیر کشیدهشدهی شخصیتها را به تصویر میکشد؛ جایی که محبت، جای خود را به سلطه داده و رشد، در باتلاق وابستگی و ترس متوقف شده است.
🎬 پدر: خودشیفتگی پنهان در سایه قدرت
🔹غلام، نه صرفاً یک پدر سختگیر، که تجسم نوعی خودشیفتگی بالینی و اختلال شخصیت ضداجتماعیست. او پدری نیست که فرزندان را هدایت کند، بلکه مالکیست که مالکیتش را با خشونت و کنترل بهرخ میکشد. مشروبخواری، توهین، تصاحب زنان و میل به تحقیر دیگران، همه نشانههایی از ساختار روانی فروپاشیده اوست؛ انسانی که بیشتر به «ابرخودِ» متورمشده و آزارگر میماند تا یک والد ایمن و معناگر.
🎬 علی و رضا: وارثانِ زخمهای بیصدا
🔹دو پسر او، علی و رضا، هرکدام بازتابی از یک واکنش روانی متفاوتاند. علی، در خود فرو رفته و سوگوار کودکیست که هرگز زیسته نشده؛ سکوتش، تسلیم نیست، یک فریاد خفه است. رضا اما خشم را فریاد میزند؛ اما این خشونت، نه از قدرت، که از اضطراب و بیپناهی میجوشد. هر دو، قربانی خشونتیاند که سالها در خانه رشد کرده و حالا در روانشان نهادینه شده.
🎬 رعنا: ابژه انتقالی یا تسهیلگرِ مواجهه؟
🔹رعنا، نه فقط یک زن مستأجر، که گرهگاهیست برای افشاگری روانی مردان این خانه. او آینهایست که امیال واپسزده، ترسها، و خلأهای احساسیشان را بازتاب میدهد. پدر، در او فرصتی برای تملک دوباره میبیند؛ علی، شاید تصویر مبهم مادری غایب را؛ و رضا، تهدیدی برای جایگاه مردانهاش. رعنا در دل این مناسبات، خود موضوعیست برای تحلیل روانکاوانه.
🎬 خشونت، ارثی که مدام بازتولید میشود
🔹پرسش محوری فیلم این است: آیا میتوان از چرخه خشونت گسست؟ پاسخ فیلم، تلخ و بیپرده است. خشونت، اگر شناخته و درمان نشود، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. رضا که در ابتدا معترض است، در نهایت به بازتولید سلطه نزدیک میشود. علی که خاموش است، در واقع بهنوعی خود را حذف کرده. و غلام؟ او یادگارِ نسلیست که آسیب را تاب آورد، بیآنکه بفهمد چگونه زنده مانده است.
🎬 و آن جملهی ماندگار…
🔹«مردی که قانون نداشته باشه، پسر باقی میمونه.» این دیالوگ، فراتر از داستان، ما را به بطن یک حقیقت روانی میبرد: بدون یک والد معنوی، بدون قانون درونیشده، بلوغ روانی ممکن نیست. و آنگاه، پسران دیروز، پدرانِ خشونتبار فردا خواهند شد.
🔹 پیرپسر بهجای آنکه قصه بگوید، روان را میخراشد. خانهای را نشان میدهد که نه پناهگاه، که میدان نبردِ زخمهای سر باز کرده است. فیلم، هشدار میدهد: اگر زخمها را نشناسیم، درون همان خانهای خواهیم مرد که هر روز در آن بزرگ شدهایم. / سارا بنیس
source