20 تیر 1404 ساعت 11:29
در این مطلب به موشکافی 6 افسانه و باور غلط درباره جنگنده ها میپردازیم که فقط در فیلمهای هالیوودی رایج هستند و واقعیت، آن چیزی نیست که در تلویزیون میبینیم.
در دنیای داستان و سینما، واقعیت با چیزی که میبینیم خیلی تفاوت دارد. در بازیهای ویدیویی ماشینها میتوانند بسیار سریعتر حرکت کنند و در برابر خیلی از تصادفاتی که در ماشینهای واقعی اتفاق میافتد، مقاومت کنند. هک کردن کامپیوترها در دنیای فیلم و سریال فعالیتی بسیار پویاتر و اکشنتر از زندگی واقعی است. جنگها و ماموریتهای نظامی هم آنگونه که در واقعیت اتفاق میافتد نیستند. این روند در خصوص وسایل نقلیه نظامی و به ویژه جتهای جنگنده نیز وجود دارد.
جنگنده ها آنقدر پیچیده هستند که ساخت آنها، نحوه نگهداری صحیح آنها و به کار گرفتن آنها، سالها طول میکشد. شما نمیتوانید فقط وارد یک جنگنده شوید، امتحان دهید و با گواهینامه خلبانی جت جنگنده بیرون بیایید. این فقدان عمومی دانش به بسیاری از فیلمسازان و سازندگان سریالها، آزادی عمل کافی داده تا افسانههایی را درباره جنگنده ها به تصویر بکشند که در ظاهر باورپذیر هستند و با طرح داستان، مطابقت دارند، ولی قطعا نمیتوانند واقعی باشند.
فیلمها و سریالها دانش نادرستی از قابلیتهای این هواپیماهای نظامی به بینندگان القا میکنند و با توجه به نبود دانش عمومی، شما هم خیلی از آنها را باور میکنید و با توجه به این که هیچوقت با جنگنده ها کار نکردهاید، احتمالا هرگز متوجه تناقض بین تصاویر خیالی با واقعیت نمیشوید. بنابراین اگر میخواهید بدانید که فیلمها و سریالها و حتی بازیهای ویدیویی چگونه جنگنده ها را به شکلی غیر واقعی به تصویر میکشند، ادامه این مطلب را از دست ندهید. در این مطلب قصد داریم 6 باور غلط درباره جت های جنگنده که فقط در سینماها میبینیم را به شما معرفی کنیم.
جنگنده ها مسافتهای طولانی را طی میکنند
امروزه اگر میخواهید سریع و فورا و احتمالا به جای دوری بروید، سفر خود را با هواپیما انجام میدهید. سفری که معمولا با ماشین 10 ساعت طول میکشد، ممکن است با هواپیماها فقط 2 ساعت طول بکشد. پرواز هواپیماهای پرشمار بر فراز آسمان کشورهای مختلف، اتفاقی روزمره و عادی است؛ اما جتهای جنگنده قطعا جزو آنها نیستند.
یکی از افسانههایی که فیلمها و سریالها درباره جنگنده ها به وجود آوردهاند، این است که توجهی به مسافت نمیکنند. در فیلمها و سریالها اغلب هواپیماها و حتی ماشینها را میبینیم که قادر هستند با یک باک بنزین، مسافتی تقریبا بینهایت را طی کنند. بهعنوان مثال در فیلم «زن شگفتانگیز 1984» (Wonder Woman 1984) شما استیو ترور و دایانا را میبینید که یک جت (ظاهرا یک F-111 Aardvark) را در واشنگتن دی سی میدزدند و با آن تا قاهره در مصر پرواز میکنند.
برای کسانی که نمیدانند باید بگوییم فاصله بین واشنگتن دی سی تا قاهره، بیش از 5800 مایل است. این مسافت قطعا توسط یک جت F-111 Aardvark قابل پیمایش نیست. این هواپیماها حداکثر مسافت بیش از 3600 مایل را طی میکنند و حتی جتهای مدرنی مانند F-16 نیز نمیتوانند تا این حد مسافت را بدون سوختگیری مجدد طی کنند. مسلما انتظار واقعگرایی از یک فیلم ابرقهرمانی DC نداریم، اما این یکی از باورهای غلطی است که فقط در سینماها میبینیم.
جنگنده ها به اهداف خود نزدیک میشوند
جنگندههای مدرن به خودی خود ابهت زیادی دارند و میتوانند مناظر تماشایی و هیجانانگیزی را ایجاد کنند. بهعنوان مثال بارها در آمریکا دیدهایم که جتها در یک بازی فوتبال بر فراز آسمان به پرواز درمیآیند و تماشاگران را هیجانزده میکنند یا در مراسم سوگند وفاداری، چند صد فوت بالای سر مردم پرواز میکنند و مانوری تماشایی را بهوجود میآورند. اما این مانورهای پرواز، کاملا نمایشی است و در هیچ موقعیت دیگری از نظر استراتژیک، قابل اجرا نیست.
در فیلمها میبینیم که جتهای جنگنده در حال درگیری یا حمله به اهداف خود نزدیک میشوند. بهعنوان مثال در فیلم «گودزیلا در برابر کونگ» خلبانان جنگنده تا زمانی که در چند صد فوتی پشت گودزیلا قرار نگیرند، شروع به گشودن آتش نمیکنند. در فیلم The Tomorrow War نیز جتهای جنگنده برای انجام یک حمله هوایی فراخوانده میشوند و وقتی در منطقه نبرد ظاهر میشوند، فقط 100 فوت از زمین فاصله دارند.
اگرچه این مانورها نمایش خوبی را برای بیننده ارائه میدهند و نویسندگان نیز بهانه خوبی برای نابودی این جنگندهها در چند ثانیه پیدا میکنند، اما در دنیای واقعی اصلا نیازی نیست جنگندهها انقدر به هدف نزدیک شوند. بسیاری از موشکهایی که توسط جنگندهها حمل میشوند، برد قابل توجهی دارند. جتهای F-35 Lightning II میتوانند بمبهای هستهای کوچکی را حمل کنند و زدن یک هدف با 340 کیلوتن نیروی انفجاری اتمی در حالی که به آن نزدیک شدهاید، قطعا یک خودکشی است. به هر حال در دنیای واقعی، هیچ دلیل موجهی برای نزدیک شدن یک جنگنده به هدف وجود ندارد و این هواپیماهای نظامی میتوانند از فاصلههای دور، هدف خود را نابود کنند.
جت های VTOL میتوانند در هوا معلق بمانند
جت های جنگنده VTOL یا Vertical Take-Off and Landing (برخاستن و فرود عمودی) معجزهای از صنعت هوانوردی مدرن هستند. بر خلاف جت های جنگنده استاندارد، VTOLها برای پرواز و فرود به فاصله باند بسیار کمتری نیاز دارند. این طراحی به آنها آزادی عمل بیشتری برای استقرار نسبت به سایر هواپیماها میدهد. با این حال، VTOLها بهطور قابل توجهی نادرتر هستند و همین موضوع، دست نویسندگان را برای نوشتن یک افسانه درباره آنها بازتر میکند.
اگر میخواهید یک جت VTOL را در فیلمها و سریالها تشخیص بدهید، کار سادهای دارید. این جتها در صفحه نمایش معمولا در هوا معلق میمانند. میتوانید چنین صحنههایی را در فیلمهایی مانند True Lies و Live Free or Die Hard مشاهده کنید؛ جایی که این جتها بر فراز یک نقطه، معلق میمانند و میتوانند بدون از دست دادن دید از اهداف خود، مانند بشقاب پرندهها به چپ و راست خود حمله کنند.
منطق پشت این صحنههای غیر واقعی در فیلمها و سریالها، کاملا بدیهی است؛ اگر جتهای VTOL میتوانند بهصورت عمودی بلند شوند، پس باید بتوانند در هوا معلق بمانند. در واقعیت، برخاستن VTOL مانور دشواری است. هنگامی که هواپیما به هوا بلند میشوند، فقط میتواند حرکت رو به جلو داشته باشد. این جتها هیچگونه پیشرانه یا مکانیزمی ندارند که امکان مانورهایی شبیه به آنچه در فیلمها میبینیم را داشته باشند.
اقدام متقابل در برابر موشکها با ایجاد شرارههای منحرف کننده
جنگنده های مدرن میتوانند به مقدار کمی سلاح مجهز شوند. این تسلیحات به هواپیماها اجازه میدهند تا نقشهای متنوعی را ایفا کنند؛ از جمله سرنگون کردن جنگندههای دشمن. البته هر جتی باید بتواند اقدامات متقابلی در برابر موشکهای دشمن نیز داشته باشد. در فیلمها و سریالها یا بازیهای ویدیویی میبینیم که موشکها دارای قابلیتهای قفل هدف و ردیابی هستند. خلبانان فقط شلیک میکنند و به تماشا مینشینند تا سیستمهای داخلی و هوشمند، تمام کار را با دقت برای آنها انجام دهند.
جاخالی دادن و حرکات مارپیچ فقط برای مدت محدودی از برخورد موشک دشمن جلوگیری میکنند و به همین دلیل اغلب خلبانان از پادکارها یا شرارههای منحرفکننده برای ایجاد اختلال در سیستمهای ردیابی استفاده میکنند. حتی در فیلم «مرد آهنی» هم وقتی لباس زرهی تونی استارک به او میگوید موشک روی او قفل شده، شرارهها را فعال میکند و به این شکل از برخورد موشکهای دشمن جلوگیری میکنند.
در واقعیت، موشکهای هوا به هوا به دو دسته تقسیم میشوند: هدایت مادون قرمز و هدایت راداری. موشکهای مادون قرمز به داغترین جسمی که میتوانند پیدا کنند (معمولا اگزوز جت موتور جت) شلیک میکنند و موشکهای هدایتشونده با رادار نیز جذب تشعشعات سیستمهای راداری میشوند. جنگنده ها برای گیج کردن سیستمهای موشکی مادون قرمز، شرارههایی شلیک میکنند، اما این سلاحها هشدار قفل رادار را فعال نمیکنند و شرارهها موشکهای جستجوگر رادار را فریب نمیدهند. در واقعیت، موشکهای رادارگریز با ابری نازک از آلومینیوم نازک و شیشه متالیزه که رادارها را گیج میکنند، مقابله میشوند. در کل اینکه بر خلاف آنچه در فیلمها و بازیها میبینید، شرارههای منحرفکننده اقدام متقابل جامع و قابل اعتمادی برای مقابله با موشکهای دشمنان نیستند.
خلبانان سرکش و تنها، همیشه پیروز میدان میشوند
فیلمهای هالیوودی بر پایه کلیشهها بنا شدهاند. آخرین فرد زنده در یک فیلم اسلشر، اغلب یک زن است. سلاح یا وسیلهای که در پرده اول معرفی میشود، در پرده آخر مورد استفاده قرار میگیرد. بهترین خلبانان جنگنده افرادی هستند که مخاطب میتواند با آنها ارتباط برقرار کند و… با این حال در فیلمها و سریالها، بهترین خلبانان معمولا ویژگیهای زیادی را از خود نشان میدهند که باعث میشود از مدرسه پرواز اخراج شوند.
در اکثر مواقع، بهترین خلبانان فیلمها (جنگنده یا غیر از آن) افراد جذاب و تنهایی هستند که از انجام کارها طبق قانون خودداری میکنند، با دیگران خوب ارتباط برقرار نمیکنند و مرجعیت و مافوقهای خود را زیر سوال میبرند. نمونه بارز این مثال، شخصیت پیت ماوریک میچل در فیلم «تاپ گان» است. البته ماوریک در فیلم تاپ گان، دستخوش توسعههای رفتاری و شخصیتی میشود، اما این بیشتر به دلیل تمایل او به کار تیمی است تا مهارت یا نگرش او.
در دنیای واقعی، به سختی میتوانید با فردی با انضباط سفت و سختتر از یک خلبان جنگنده روبهرو شوید. برای خلبانان جنگندهها، تعهد به کار تیمی، یک ویژگی کلیدی است. خلبانان نظامی بهندرت به تنهایی پرواز میکنند و اغلب با حداقل یک همراه در هوا هستند یا شاید هم با دستههای چند نفره. علاوه بر این، آنها باید تمرکز خارقالعادهای داشته باشند تا هنگام پرواز با سرعت حداکثری، ضمن هوشیار بودن، تمام سیستمهای خود را زیر نظر داشته باشند. خلبانان واقعی نمیتوانند خود را بهعنوان یک خلبان ماهر جا بزنند؛ چرا که برای تبدیل شدن به یک خلبان کارکشته و ماهر، کار بسیار سختی دارند و با تنها بودن و سرکشی نمیتوانند در میدان نبرد، جان سالم به در ببرند.
پسسوزها همیشه روشن هستند
باز هم میگوییم که فیلمها و سریالها همیشه با اغراق و بزرگنمایی به تصویر کشیده میشوند. در چنین شرایطی به ظریفکاریها توجهی نمیشود. گاهی اوقات فیلمسازان و تیمهای جلوههای ویژه باید کمی جزئیات هم به فیلمهای خود اضافه کنند. بهعنوان مثال، هر زمان که موتورهای یک جت جنگنده را در یک فیلم یا سریال میبینید، اغلب اوقات فوران آتش را در پشت آنها مشاهده میکنید. مثلا در فیلمهایی مانند «زن شگفتانگیز 1984» و «تبدیلشوندگان» و حتی جنگندههایی که در بازیهای ویدیویی و تریلرهای مربوط به آنها میبینید، موتورهای همیشه روشنی دارند. فوران آتشی که در پشت جتها میبینیم در فیلمها و سریالها و بازیها نشاندهنده روشن بودن موتور جت است، حتی اگر قرار نباشد این کار را انجام دهد.
موتورهای جت واقعی فقط زمانی روشن میشوند که خلبانان، پسسوز را فعال کنند. این ویژگی، سوخت اضافی را به داخل موتور میریزد. سوخت اضافی حتی هنگام خروج از موتور از طریق اگزوز، همچنان به سوختن ادامه میدهد و باعث ایجاد شعلههای قابل توجهی میشود. از آنجایی که پسسوزها از نظر مصرف سوخت به هیچ وجه بهینه نیستند، خلبانان واقعی بهندرت از آنها استفاده میکنند و معمولا فقط برای افزایش سرعت ناگهانی یا هنگام برخاستن، این کار را انجام میدهند. روشن گذاشتن پسسوز، باعث خالی کردن ذخایر سوخت یک جت جنگنده میشود و به هیچ عنوان منطقی نیست.
فیلمهایی مانند «تاپ گان: ماوریک»، رابطه بین پسسوزها و اگزوزهای شعلهور موتور را بهدرستی نشان میدهند؛ اما در بیشتر فیلمها، سریالها و بازیها، چنین چیزی نمیبینیم.
source