برخی سریالهای تلویزیونی از آغاز تا پایان بینقص ظاهر شدهاند و گروهی دیگر نیز بسیار به این نقطه نزدیک شدهاند، اما یک فصل ضعیف، لکهای بر کارنامهشان گذاشته است. پیشبینی موفقیت یک سریال پیش از پخش آن کار سادهای نیست؛ در طول سالها آثار زیادی بودند که پتانسیل تبدیلشدن به پدیدهای بزرگ را داشتند، اما شکست خوردند. در سوی دیگر، سریالهایی هم بودهاند که با قدرت آغاز کردند اما در ادامه راه، دچار افت شدند.
در این میان، دستهای از سریالها وجود دارد که در مجموع اثری موفق و کمنقص به شمار میروند، مگر یک فصل خاص که به سطح کلی مجموعه نمیرسد. این فصلهای ناموفق لزوماً اولین یا آخرین فصل سریال نیستند و ضعفشان میتواند ناشی از یک خط داستانی نچسب، شخصیتی نامحبوب، رفتاری خارج از چارچوب کاراکترها، یا صرفاً فیلمنامهای تنبل باشد. هرچند این فصلها معمولاً باعث فروپاشی کامل سریال نمیشوند، اما هنگام مرور دوباره اثر، تماشایشان تجربهای دلنشین نخواهد بود.
House of Cards

سریال House of Cards همچنان بهعنوان مجموعهای استثنایی شناخته میشود که از همان ابتدا مخاطبان را مجذوب خود کرد و تا واپسین لحظات، استانداردی بالا را حفظ نمود. با این حال، پایان آن برای بسیاری از هواداران، شکستی تمامعیار بود. هرچند شخصیت «رابین رایت» در فصل پایانی نقش پررنگی داشت و داستان حول محور مرگ ناگهانی «فرانک آندروود» میچرخید، اما این فصل ضعیف در قیاس با باقی داستان خوشساخت سریال، توجیهپذیر بود؛ چرا که تیم سازنده ناچار شد شخصیت «کوین اسپیسی» را حذف کند. با این حال، به نظر میرسد که حذف ناگزیر بازیگر اصلی، باید به لغو کامل سریال منتهی میشد، نه ساخت فصلی پایانی با این سطح از ضعف و بیجهتی.
Lost

سریال Lost از محبوبترین آثار ژانر بقا بهشمار میرود که با بهرهگیری از شخصیتهایی پیچیده و پیچشهایی فراواقعگرایانه، فراتر از کلیشههای رایج این ژانر حرکت کرد. همین موفقیت بزرگ، دلیلی بود که پایان سریال برای بسیاری چنان ناامیدکننده جلوه کرد.
فصل پایانی با نمایش جهانی موازی در قالب فلشسایدویز (Flash-Sideways) همراه بود که شخصیتها را در شرایطی به تصویر میکشید که گویی هیچگاه در جزیره سقوط نکردهاند. در نهایت مشخص شد این روایت، نوعی استعاره از مرگ شخصیتها پس از ترک جزیره بوده است. با این حال، پایانبندی سریال چنان مبهم و پیچیده بود که بسیاری از تماشاگران بهاشتباه تصور کردند شخصیتها همان ابتدای کار، در سقوط هواپیما جان باختهاند و تمام ماجرا یک خیال بوده است.
The Walking Dead

یکی از بزرگترین لغزشهای The Walking Dead، کشدادن بیش از حد نبرد میان گروه ریک و ناجیان نیگن بود. گرچه این تقابل به رشد و عمقبخشی برخی شخصیتهای کلیدی، بهویژه خود نیگن، کمک کرد، اما خط داستانی فصل هشتم بیشتر وقتها کند و کسالتبار از آب درآمد.
طولانیبودن و تمرکز بیش از حد این فصل بر تهدید نیگن و ناجیان، قرار بود نشان دهد که این دشمن، خطرناکترین تهدیدی است که گروه تاکنون با آن مواجه شده. اما نتیجه آن چیزی نبود که مخاطبان انتظار داشتند؛ بسیاری از هواداران در میانه فصل علاقهشان را از دست دادند. برخی همچنان تماشای سریال را ادامه دادند، اما برای شماری دیگر، همین فصل هشتم نقطه خداحافظی با The Walking Dead بود.
That 70’s Show

سریال سیتکام نوجوانانه That 70’s Show که توسط بانی و تری ترنر و مارک برزیل خلق شده بود، به لطف طنز هوشمندانه، ارجاعات فرهنگی، شوخیهای تکرارشونده و شخصیتهای دوستداشتنیاش به موفقیت چشمگیری دست یافت. محور اصلی گروه دوستان، اریک فورمن (با بازی توفر گریس) بود، تا اینکه در پایان فصل هفتم برای دنبالکردن حرفه معلمی، سریال را ترک کرد.
پس از رفتن اریک، سریال با معرفی شخصیت رندی پیرسون (با بازی جاش مایرز) ادامه یافت. رندی نهتنها موفق شد نظر مساعد پدر اریک را جلب کند، بلکه وارد رابطهای عاشقانه با دانا نیز شد. با این حال، خروج اریک و ورود رندی بهطور کامل دینامیک گروه را دگرگون کرد و باعث افت محسوس کیفیت سریال در فصل هشتم شد.
Buffy the Vampire Slayer

سریال Buffy the Vampire Slayer در بیشتر فصلهایش توانست مخاطبان را پای تلویزیون نگه دارد، اما فصل چهارم حتی برای طرفداران دوآتشه سریال نیز فصلی نامطلوب به شمار میآید. در این فصل، بافی و دوستانش دبیرستان را ترک کرده و وارد دانشگاه میشوند، اما این گذار بهخوبی اجرا نشد و باعث شد فضای سریال گسسته و ناهماهنگ بهنظر برسد.
علاوه بر این، شخصیتهای محبوبی چون آنجل و کوردلیا از سریال حذف شدند، ضدقهرمانی معرفی شد که چندان پرداختشده نبود، داستان گایلز انسجام خود را از دست داد و یکی از بدترین علاقهمندان عاشقانه بافی یعنی رایلی وارد داستان شد. همچنین در همین فصل، یکی از بدترین قسمتهای کل سریال با نام «آبجو بد» (Beer Bad) پخش شد؛ اپیزودی که بسیاری ترجیح میدهند از حافظهشان پاک شود.
How I Met Your Mother

سریال How I Met Your Mother تا پیش از فصل پایانیاش عملکردی درخشان داشت. مخاطبان در طول ۹ فصل، با تد (با بازی جاش ردنر) همراه شدند تا داستان پر فراز و نشیب آشناییاش با مادر فرزندانش را بشنوند؛ داستانی طولانی که شامل خاطراتی از دوستی، شکست، عشق و امید بود. اما متأسفانه، فصلی که باید اوج داستان میبود، به ضعیفترین بخش آن بدل شد.
فصل نهم در بازهای کوتاه و عجیب، تنها یک آخر هفته، روایت میشود که باعث تکراریشدن روایت و از نفس افتادن ریتم سریال شده بود. شخصیتها عقبگرد داشتند و پایانبندی سریال ضربهای نهایی به تجربهی مخاطب زد: مشخص شد مادر سالهاست که فوت کرده و تد در واقع تمام این ماجرا را تعریف کرده تا رضایت فرزندانش را برای بازگشت به رابین جلب کند.
Sons of Anarchy

سریال Sons of Anarchy در بیشتر مسیر خود اثری منسجم و قوی بود، اما در فصل سوم دچار لغزش شد. در پایان فصل دوم، کامرون هایز فرزند نوزاد جکس (با بازی چارلی هانم) یعنی ایبل را میرباید و او را به ایرلند میبرد؛ بنابراین فصل سوم با محوریت سفر جکس و اعضای باشگاه به ایرلند برای بازگرداندن ایبل شکل گرفت.
با این حال، اپیزودهای ایرلندی با ریتمی کندتر و فضایی متفاوت ساخته شدند که باعث شد بخشی از انرژی همیشگی سریال از بین برود. از طرف دیگر، روایتهای باقیمانده در شهر چارمینگ، بهویژه خط داستانی جما، بیشتر حالت فیلر داشتند و بهنوعی تلاشی ناامیدانه برای حفظ توجه مخاطب بودند. اگرچه فصل سوم برای پیشبرد کلی روایت سریال مهم بود، اما هرگز به عنوان یکی از بهترین فصلها بهیاد نمیماند.
Friends

سریال Friends پس از ده فصل به پایان رسید، اما در اصل قرار بود فصل نهم نقطه پایانی آن باشد. همین تمدید ناگهانی باعث شد نویسندگان ناچار شوند برای ادامه ماجرا داستانهای تازهای خلق کنند؛ روندی که نتیجهاش، ضعیفترین فصل سریال شد. فصل نهم از فقدان رشد شخصیتی، تکرار مفرط موقعیتها و اپیزودهایی بیرمق رنج میبرد.
نکتهای که وضعیت این فصل را بدتر کرد، رابطه بحثبرانگیز جویی و ریچل بود؛ رابطهای که از ابتدا ناسازگار بهنظر میرسید و عدم شیمی میان این دو شخصیت، همواره مشهود بود. خوشبختانه این رابطه دیری نپایید و فصل دهم با بهبود چشمگیر، پایانی شایسته و رضایتبخش برای Friends رقم زد.
Parks and Recreation

سریال Parks and Recreation بیتردید یکی از بهترین سریالهای کمدی تاریخ تلویزیون است، اما آغاز ضعیف آن ممکن بود به پایان زودهنگامش بینجامد. در طول فصل اول، کاملاً مشهود بود که سریال در ابتدا قرار بوده اسپینآفی از The Office باشد، تا جایی که شخصیت لزلی نوپ (با بازی ایمی پولر) عملاً نسخه زنانهی مایکل اسکات بهنظر میرسید.
لزلی شخصیتی غیرواقعی جلوه میکرد و حتی برخی مخاطبان او را آزاردهنده میدانستند. Parks and Rec در قسمتهای ابتدایی خود برای یافتن صدا و سبک منحصربهفردش تقلا میکرد، اما خوشبختانه در اواخر فصل اول، بالاخره به فرمول موفق خود دست یافت. این سریال در ادامه شش فصل دیگر نیز پخش شد و با گذر از هر فصل، کیفیت آن بهطور پیوسته افزایش یافت و ضعفهای فصل نخست را جبران کرد.
Game of Thrones

سریال Game of Thrones بیتردید یکی از مهمترین و تحسینشدهترین آثار تلویزیونی تمام دوران است، اما در عین حال، یکی از جنجالیترین پایانبندیها و ضعیفترین فصلهای نهایی را نیز در کارنامه دارد. هرچند این سریال پیش از فصل هشتم نیز با چالشهایی مواجه شده بود، اما هیچکدام در حدی نبودند که کلیت اثر را زیر سؤال ببرند.
با وجود انتظارات بسیار بالا، فصل هشتم Game of Thrones بهواسطه تصمیمات خلاقانه ضعیف، به شکستی بزرگ بدل شد. این فصل بیش از حد شتابزده پیش رفت، قوس شخصیتی بسیاری از شخصیتها را نابود کرد یا به عقب راند، کیفیت فیلمنامه افت چشمگیری داشت و سرنوشتهای تعیینشده برای برخی شخصیتها یا بیمورد بهنظر میرسیدند یا کاملاً خارج از چارچوب شخصیتپردازی آنها بودند.
source