تصور کنید تاریخ بشریت را مانند یک فیلم بسیار طولانی تماشا میکنید. در یک لحظه تصادفی مکث میکنید، بیآنکه بدانید دقیقاً در چه زمانی از فیلم هستید؛ شاید در آغاز، شاید در پایان، یا شاید جایی در میان آن. ایدهای به نام «فاجعه کارتر» (Carter Catastrophe) میگوید از آنجا که اکنون در این لحظه از تاریخ قرار داریم، به احتمال زیاد در میانهی فیلم هستیم، نه درست در آغاز و نه در پایان (مگر آنکه بسیار بدشانس باشیم).
به گفتهی نویسندهی علمی جیمز فلتون در مقالهای از IFLScience، این مفهوم بر این فرض استوار است که ما «ناظران معمولی در طول زمان» هستیم. به بیان دیگر، لحظهی کنونی ما هیچ ویژگی خاصی ندارد، بنابراین زمان حال ما بازتابی از مدت زمانی است که بشریت تاکنون وجود داشته و شاید ادامه خواهد داشت.
چگونگی کارکرد ایده: یک مرور ساده
برای درک بهتر، تصور کنید تاریخ بشریت سفری است از نقطهی A (آغاز) تا نقطهی B (پایان). اگر فرض کنیم ما یک مسافر تصادفی در این مسیر هستیم، مسافتی که تا کنون پیمودهایم سرنخی تقریبی از مقدار باقیماندهی راه به ما میدهد. اگر بخش زیادی از مسیر را پشت سر گذاشتهاید، احتمالاً مسیر بسیار بلندی هم پیش رو ندارید؛ هرچند این تنها یک برآورد احتمالی است، نه قطعیت.
خلاصهی استدلال همین است. ستارهشناس جی. ریچارد گات، به نقل از IFLScience، این ایده را چنین توضیح میدهد: «اگر چیزی تا امروز برای مدتی مشخص وجود داشته و هیچ دلیل خاصی نداریم که فکر کنیم دقیقاً در لحظهای ویژه از عمر آن قرار گرفتهایم، منطقی است انتظار داشته باشیم مدت باقیماندهی عمر آن تقریباً همتراز با مدتی باشد که تاکنون سپری کرده است.»
به بیان سادهتر، اگر با یک ساختمان، تمدن یا گونه روبهرو شوید که مدتی است وجود دارد، محتملترین فرض این خواهد بود که در میانهی خط زمانی آن قرار گرفتهاید. مدتزمان گذشته به شما سرنخی تقریبی از آیندهی احتمالی آن میدهد؛ هرچند این تنها یک احتمال آماری است و نه یک قانون قطعی.

برای روشنتر شدن این منطق، گات آن را با مثالی واقعی توضیح داد: دیوار برلین. او در سال ۱۹۶۹ از این دیوار دیدن کرد، زمانی که تنها حدود ۸ سال از ساخت آن میگذشت. او این بازدید را «لحظهای تصادفی» در طول عمر دیوار در نظر گرفت. دیوار ۲۰ سال بعد فرو ریخت، یعنی عمر باقیماندهی آن حدود ۲.۵ برابر مدت گذشتهاش بود؛ عددی که در محدودهی پیشبینیشدهی مدل گات قرار میگرفت. به نقل از IFLScience: «دیوار ۲۰ سال بعد فرو ریخت، بهطوریکه t آینده = 2.۵ × t گذشته بود که در بازهی اطمینان ۹۵ درصد پیشبینیشده توسط معادله قرار داشت.»
این مثال نشان میدهد منطق استدلال چگونه کار میکند. اما وقتی این روش را به بشریت تعمیم دهیم، موضوع بسیار پیچیدهتر میشود.
پیشبینی برای بشریت
استدلال زمانی جسورانه میشود که همین منطق را دربارهی گونهی انسان به کار ببریم. با استفاده از برآورد تعداد انسانهایی که تاکنون زیستهاند، گات پیشنهاد کرد که تعداد انسانهایی که هنوز به دنیا نیامدهاند ممکن است بین حدود ۱.۸ میلیارد تا ۲.۷ تریلیون نفر باشد (بر اساس تخمین او در سال ۱۹۹۳)، با این فرض که ما یک انسان معمولی در خط زمانی بشریت هستیم.
او همچنین اشاره کرد که اگر نرخ تولد آن زمان (حدود ۱۴۵ میلیون تولد در سال) ادامه یابد، طول عمر باقیماندهی بشر ممکن است در حد دهها هزار سال باشد، نه میلیونها یا میلیاردها سال: «با ترکیب نرخ فعلی، به این نتیجه میرسیم که tf کمتر از ۱۹,۰۰۰ سال است مگر آنکه نرخ تولد کاهش یابد.»
این نتیجه تکاندهنده است، زیرا بر اساس این فرضها، زمان باقیماندهی بشریت احتمالا بسیار کمتر از آن چیزی باشد که معمولاً انتظار داریم. البته باید تأکید کرد که این یک پیشبینی دقیق نیست، بلکه برآوردی احتمالاتی بوده که بر پایهی فرضهایی قوی استوار است.
چرا باید با احتیاط با این ایده برخورد کرد
دلایل متعددی وجود دارد که باید مفهوم «فاجعهی کارتر» را بیشتر تاملبرانگیز دانست تا پیشگویانه. نخست، فرض «ناظر تصادفی» ممکن است درست نباشد. شاید ما در دورهای خاص زندگی میکنیم، مثلاً زمان جهش فناورانه یا رشد سریع جمعیت، که ما را از دیگر دورهها متمایز میکند.
دوم، همانطور که فلتون یادآور میشود، تعریف «ناظر» اهمیت دارد. آیا فقط انسانهای کنونی را باید حساب کرد؟ اگر هوش مصنوعی یا موجودات پسا انسانی نیز در آینده وجود داشته باشند، آنگاه اعداد بهطور چشمگیری تغییر میکنند. بسیاری از فیلسوفان و آمارشناسان منطق و فرضیات پشت این استدلال را نقد کردهاند، از جمله انتخاب «کلاس مرجع» یعنی اینکه چه کسانی باید در شمار ناظران گنجانده شوند.
سوم، این روش فرض میکند نرخ تولد، مرگ و نوع زندگی انسانها نسبتاً پایدار بماند، اما این فرضها میتوانند دگرگون شوند. برای مثال، ممکن است فناوریهای زادآوری مصنوعی، پیشرفتهای پزشکی یا تغییرات زیستمحیطی بهکلی مسیر بقا را تغییر دهند؛ چه به سوی دوام بیشتر، چه به سوی خطر نابودی.
اهمیت این بحث
شاید بپرسید چرا باید به چنین ایدهی انتزاعی اهمیت دهیم؟ پاسخ این است که این نظریه ما را وادار میکند جایگاه خود را در زمان از زاویهای تازه ببینیم. بهجای اینکه تصور کنیم انسانیت حتماً تا ابد ادامه خواهد یافت، این ایده یادآور میشود که شاید زمان باقیماندهی ما به آن درازی که میپنداریم نباشد، یا دستکم اینکه این فرضها نیازمند بررسی هستند.
این نظریه پیشگویی نیست، بلکه دعوتی است به گفتوگو دربارهی دوام، احتمال و معنای وجود.استدلال «فاجعهی کارتر» نمیگوید انسانیت چه زمانی پایان خواهد یافت، نه تاریخی را تعیین میکند و نه رویدادی خاص. بلکه دیدگاهی آماری ارائه میدهد. این به معنای نابودی قریبالوقوع نیست، اما به ما یادآوری میکند که باور به جاودانگی بشر در این دنیا نیاز به تأمل دارد.
source
کلاس یوس