راستش را بخواهید، دنیای بازیهای ویدئویی مملو است از اتفاقات پیشبینی نشدهای که هیچکسی انتظارشان را نداشتند. گاهی داستان یک بازی ویدئویی بقدری جذاب روایت میشود که گیمرها را غرق در خود میکند. همین موضوع کافیست تا گیمرها بتوانند ارتباط عمیقی با این بازی بگیرند و کوچکترین تغییر رو روایت داستان آن بازی؛ میتوانند یک سیلی محکم به گوش گیمرها بزند و آنها مات و مبهوت، نگه دارد. داستان در روایت یک بازی ویدئویی اگر اصلیترین بخش نباشد، قطعا یکی از آنهاست. چه بسا بسیاری بازیهای ویدئویی؛ صرفا به سبب داستانی که دارند، شناخته میشوند.
منتهی همیشه قرار نیست که پایان این بازیها خوش باشد. همیشه قرار نیست که همهچیز به خوبی و خوشی تمام شود. گاهی یک بازی بقدری میتواند غیرقابل پیشبینی باشد که حتی مدتها بعد از تجربه آن نیز؛ شما را به فکر فرو میبرد. پس بنابراین در این مقاله از ویجیاتو همراه ما باشید تا نگاهی به ۱۰ مورد از برترین بازیهای ویدئویی داشته باشیم که غمانگیزترین پایان ممکن را داشتند. پایانی که قطعا هیچ گیمری انتظار آن را نداشت.
نمایش
Superliminal
معمولا وقتی صحبت از تجربه بازیهای پازلی میشود، گیمرها انتظار چندانی از داستان آن ندارند. اما بازی Superliminal جزو آن دسته از بازیهایی بود که وقتی عرضه شد، این موضوع را برای همیشه تکذیت کرد و نشان داد که یک بازی پازلی هم میتواند دوست داشتنی باشد. Superliminal شباهتهای زیادی به سری Portal و Quantum Conundrum داشت و اگر این بازیها را تجربه کرده باشید، Superliminal برایتان دوست داشتنی خواهد بود. این بازی یک عنوان پازل محور است که شما باید در آن با حل کردن پازلهای مختلف، خودتان را از پلتفرمی به پلتفرمی دیگر برسانید.
مطلب پیشنهادی:۱۵ بازی دست کم گرفته شده پلی استیشن ۴ که باید تجربه کنیدالماسهای نامحسوس
اما مگر داستان این بازی چه چیزی داشت که سبب شد تا Superliminal در چنین لیستی قرار بگیرد؟ راستش را بخواهید در ابتدای بازی کاراکتر شما چیز چندانی به یاد ندارد. اما با حل کردن پازلها و پیشروی در داستان این بازی؛ شما کم کم متوجه میشوید که درواقع کاراکتر شما تحت درمان است. او از افسردگی شدیدی رنج میبرد و این بازیها درواقع بخشی از پروسه درمانی او هستند و این موضوع سبب میشود تا شما با دیدی متفاوت به زندگی نگاه کنید.
Bastion
استودیوی بازیسازی Supergiant Games عموما به سبب ساخت سری Hades شناخته میشود، اما فرنچایز Bastion نیز یکی دیگر از بازیهای باکیفیت آنهاست که داستان متفاوتی دارد. داستانی که در انتها، با توجه به تصمیماتی که طول بازی گرفتهاید، ۲ پایان مختلف را رو به رویتان قرار میدهد. البته هیچکدام از این پایانها، پایان خوب بازی نیستند و شما هرکاری هم که بکنید، پایان غمانگیز بازی را شاهد خواهید بود و کاری در این مورد نمیتوان انجام داد.
داستان Bastion درباره پسر بچهای است که در دنیایی عجیب زندگی میکند. دنیایی که ظاهرا درحال مرگ است و حال این فرصت در دستان شماست که به دنبال راهی برای جلوگیری از مرگ و نابودی جهانتان باشید. اما هرچقدر که در بازی پیشرفت میکنید، به همان اندازه متوجه میشوید که هیچ راهی برای نجات این دنیا و افرادی دوستشان دارید، نیست و صرفا باید سرنوشتتان را قبول کنید.
The Legend of Zelda: Link’s Awakening
راستش را بخواهید، معمولا وقتی صحبت از سری لجند آو زلدا میشود، کسی انتظار تجربه یک بازی سنگین را از این سری ندارد. سری زلدا به سبب دنیای رنگارنگی که دارد، شناخته میشود و یک بازی فمیلی – فرندلی است! اما این موضوع چیزی نیست که بتوان درباره بازی The Legend of Zelda: Link’s Awakening نیز از سال ۱۹۹۳ گفت! جاییکه این بازی دوست داشتنی یکی از تلخترین و غمانگیزترین پایانهای ممکن را در تاریخ دنیای ویدئویی در خودش پنهان کرده است.
وقتی به پایان بازی جذاب The Legend of Zelda: Link’s Awakening میرسید، تمام ویلنها و باسها از شما میخواهند که دست از تلاش کردن بکشید. زیرا هرچقدر که تلاش کنید، نجات این جزیره و دنیای این بازی به همان اندازه سختتر خواهد شد. اما شخصیت اصلی این بازی گوشش بدهکار نیست و وقتی به پایان این بازی میرسید، تمام افرادی که میشناختید و یا دوستشان داشتید، در یک چشم به همزدن از بین میروند و همه اینها تقصیر شماست!
Shadow of the Colossus
نوبتی هم که باشد، نوبت به بازی Shadow of the Colossus میرسد. عنوانی که درست در سال ۲۰۰۵ تحت عنوان یک بازی اکشن – ماجراجویی به صورت انحصاری برای کنسول پلیاستیشن ۲ منتشر شد و به سبب محبوبیتی که داشت، برای پلیاستیشن ۳ و ۴ نیز پورت شد. این بازی بیش از آنکه یک عنوان ویدئویی باشد، یک اثر هنری بود. گرافیک، داستان، موسیقیمتن و دنیای Shadow of the Colossus بقدری فوقالعاده طراحی شده بود که حتی اگر اکنون به سراغش بروید، میتوانند شما را شگفتزده کنند.
Shadow of the Colossus یک بازی سنگین با داستانی عمیق بود که برای درک آن؛ باید چندین و چندباره این بازی را تمام میکردید. داستان این بازی درباره دختری به نام واندر بود که از یکی از خدایان نفرینشده، درخواست بازگرداندن معشوقه مردهاش را میکند. درخواستی که ابدا مورد انتظار پیش نمیبرد و ماجرای عجیبی را نیز به دنبال دارد.
The Walking Dead – استودیوی تلتیل
استودیوی تلتیل خیلی خوب میداند که چگونه باید یک بازی داستان محور فوقالعاده را بسازد و سری د واکینگ دد نیز از این استودیو؛ درست یکی از همین بازیهاست. The Walking Dead از استودیوی تلتیل، داستانی را روایت کرد که جرئت میتوان گفت که یک شاهکار بود. شاهکاری که حتی در بازیهای گرید AAA و شناخته شدهتر نیز به سختی میتوان مشابه آن را پیدا کرد. داستانی حول محور لی و کلمنتاین روایت میشد و رابطه پدر – دختری زیبایی را به تصویر میکشید.
در اواخر فصل اول The Walking Dead؛ لی توسط زامبیها گاز گرفته میشود و عفونت تمام بدنش را فرا میگیرد. او که چارهای جز تسلیم شدن در مقابل این بیماری ندارد، سعی میکند تا پیش از زانو زدن در مقابل این بیماری؛ برای آخرینبار با کلمنتاین صحبت کند و یکی از غمانگیزترین پایانهای ممکن را در دنیای بازیهای ویدئویی به تصویر میکشد.
Brothers: A Tale of Two Sons
اگر داستان برایتان اولویت مهمی دارد، باید بدون شک به سراغ بازی Brothers: A Tale of Two Sons بروید. یک بازی جذاب که داستانی فوقالعاده را روایت میکرد. داستانی که هیچکس انتظارش را نداشت و تا مدتها در ذهن گیمرها باقی ماند. این بازی شاهکار داستانی ۲ برادری را روایت میکرد که میبایست برای پیدا کردن درمان پدرشان؛ راهی سفری طولانی شوند. پدر آنها بیمار است و آفتاب عمرش در حال غروب؛ حال تنها راه نجات این فرد، پیدا کردن دارویی در دوردستهاست. اما این سفر، اصلا آنطوری که فکرش را میکردند، پیش نرفت.
در طول این سفر؛ یکی از این ۲ برادر توسط عنکبوتی غولپیکر گزیده میشود. سم این عنکبوت بقدری قوی و کشنده بود که توان راه رفتن از او را گرفت. برادر دیگر سعی میکند تا برادرش را نجات دهد، اما ظاهرا این کار شدنی نیست و یکی از این ۲ برادر پیش از آنکه پدرشان را نجات دهد، خودش را تسلیم مرگ میکند و دیگری، باید بدن بیجان برادر خودش و همسفرش را دفن کند.
Heavy Rain
بازی دوست داشتنی Heavy Rain یکی دیگر از آن دسته از بازیهای انحصاری شاهکار از روی کنسولهای سونی بود که داستانی احساسی را روایت میکرد. این داستان بقدری عمیق بود که اگر به خوبی با این بازی ارتباط میگرفتید، در پایان سرنوشتی جز اشک ریختن نداشتید. این بازی شخصیتها و کاراکترهای بسیاری را معرفی میکرد که بهترین آنها در طول گیمپلی این بازی به دلایل مختلف کشته میشوند. مرگ این شخصیتها بقدری شوکهکننده است که انگار سیلی محکمی به صورت گیمرها زنده باشند. اما با اینحال، این موضوع تنها بخش غمانگیز بازی Heavy Rain نیست و داستان ادامه دارد.
در پایان این بازی؛ شخصیتهای اصلی Heavy Rain سرنوشت چندان خوبی ندارند. یکی از آنها خودش را در سلولی که در آن زندانی بود، حلق آویز میکند و دیگری؛ در سوق از دست دادن فرزندان خودش؛ کنترل خودش رو از دست میدهد و به استفاده از مواد مخدر روی میآورد. Heavy Rain درواقع باعث میشود تا شما ببینید که حتی انسانهای قوی نیز میتوانند شکننده باشند.
To the Moon
To the Moon یکی دیگر از آن دسته از بازیهای مستقلی بود که ثابت کرد دنیای این بازیها هم میتواند دوست داشتنی باشد. این بازی داستان مردی را روایت میکرد که ظاهرا چندان زنده نخواهد بود. اما با اینحال آخرین درخواستی که دارد، سفر به کره ماه است! حال شما باید به عنوان ۲ پزشک مراقب این مرد، وارد خاطرات او شوید تا از این طریق، راهی برای برآورده کردن درخواست او پیدا کنید. اما همهچیز در همینجا ختم نمیشود و شما در خاطرات این مرد چیزهایی را پیدا میکنید که واقعا غمانگیزاند و خبر گذشته تلخ این مرد میدهند.
متاسفانه گذشته این مرد مملو است از چیزهای ناراحتکنندهای که هرکدامشان درست مانند یک سیلی محکماند. از مرگ برادرش که مادرش با استفاده از قرص سعی داشت تا از خاطره لو پاک کند بگیرید، تا زنی که او دوستش داشت و هرگز به آن نرسید! این بازی مملو است از خاطراتی که شاید برای هرگیمری مناسب نباشند و باید خودتان را برای رو به رو شدن با هرچیزی در دنیای بازی To the Moon آماده کنید.
Marvel’s Spider-Man
مگر یک بازی ابرقهرمانی هم میتواند غمانگیز باشد؟ جواب یک بله بزرگ است! بازی Marvel’s Spider-Man به خوبی ثابت میکند که چقدر یک بازی ابرقهرمانی میتواند داستان زیبایی داشته باشد. شما در دنیای این بازی هم باید به عنوان پیتر پارکر بازی کنید، و هم به عنوان مرد عنکبوتی! این موضوع طبعا مسئولیتهای زیادی بر عهده شما خواهد گذاشت. همچنین در طول گیمپلی این بازی دکتر اختاپوس تمام شهر را با استفاده از سم کشنده آلوده میکند. اما خوشبختانه مرد عنکبوتی موفق به شکست دکتر اختاپوس میشود و پادزهر این سم را میسازد. اما درست در همینجاست که یکی از بدترین اتفاقات ممکن رخ میدهد.
عمه می نیز درست مانند سایر افراد شهر آلوده شده. حال پیتر پارکر باید تصمیم بگیرد که یا عمه می را نجات دهد، و یا ساکنین شهر نیویورک! اما در پایان پیتر پارکر تصمیم میگیرد تا مردم شهر را نجات دهد و عمه می خودش را فدا میکند. اما درست پیش از مرگ تنها عضو خانواده مرد عنکبوتی؛ عمه می اعتراف میکند که تمام این مدت میدانست که مرد عنکبوتی؛ عمان پیتر پارکر است و یکی از غمانگیزترین صحنههای ویدئوگیمی درست درست در همینجا رقم میخورد.
Ghost of Tsushima
در نهایت نوبتی هم که باشد، نوبت به آخرین بازی از لیستمان میرسد و آن چیزی نیست جز گوست آو سوشیما. گوست آو سوشیما یکی دیگر از بهترین بازیهای انحصاری پلیاستیشن است که داستان واقعا زیبایی را روایت میکرد. داستانی که مفاهیم جذابی چون شرافت، آزادگی و وفاداری را به تصویر میکشید و دنیایی را روایت میکرد که کمتر میشد در دنیای سایر بازیها پیدایش کرد.
همچنین این بازی پایانهای متفاوتی داشت که شما با توجه به پیشبرد گیمپلی بازی؛ میتوانستید شاهد یکی از آنها باشید. پس اگر به دنبال غمانگیزترین پایان ممکن در دنیای بازیهای ویدئویی هستید، گوست آو سوشیما را از دست ندهید.
source
کلاس یوس