زمانی که فیلم Dog Soldiers در سال ۲۰۰۲ با هجوم خونین خود به سینمای بریتانیا وارد شد، فیلمی بود لبریز از ادای دین به کلاسیک‌های ژانر، خشونتی افسارگسیخته و کمدی سیاهی که به‌درستی چاشنی‌اش شده بود. همین اثر توانست نام تازه‌ای را به سینمای وحشت معرفی کند: «نیل مارشال»، فیلم‌سازی ۳۲ ساله که نخستین تجربه‌ی کارگردانی‌اش، او را به‌سرعت به عنوان امیدی نو برای احیای سینمای ترسناک بریتانیا مطرح کرد. مردی که از پشت دوربین سوپر-۸ خود و در تاریکی سینمایی که ایندیانا جونز را در حال نبرد با نازی‌ها می‌دید، دل به جهان تصویر بسته بود، حالا با سابقه‌ای در تدوین و نگاهی مشتاق، توجه همگان را جلب کرده و راه را برای ماجراجویی بعدی‌اش در تاریکی هموار ساخت. آنچه مارشال در گام دوم خود، یعنی فیلم The Descent، رقم زد، نه‌فقط مخاطبان، بلکه خود او را نیز غافلگیر کرد. این فیلم که هم جایزه‌ی بهترین کارگردانی در جوایز مستقل بریتانیا را از آن خود کرد و هم جایزه‌ی سَترن برای بهترین فیلم ترسناک را، به موفقیتی چشم‌گیر در گیشه رسید و مهم‌تر از آن، تحسینی سراسری در جهانِ منتقدان و تماشاگران جدی سینما به‌دست آورد.

«راجر ایبرت»، منتقد سرشناس، در تابستان ۲۰۰۶ درباره فیلم The Descent نوشت: «بالاخره فیلمی ترسناک که تنها به خون و خشونت بسنده نمی‌کند، بلکه دندان دارد. اثری بی‌رحم و دلهره‌آور که اعصاب‌تان را می‌لرزاند بی‌آنکه مغزتان را تعطیل کند. برای تنوع، این‌بار از سینما با حسی سرزنده و هیجان‌زده بیرون می‌آیید، نه با تهوع یا فرسودگی.»

ایبرت تنها کسی نبود که در فیلم دوم مارشال طلا یافت؛ فیلم The Descent اثری نو، هوشمندانه و حقیقتاً ترسناک توصیف شد؛ درست همان چیزی که کارگردان می‌خواست خلق کند. مارشال، پس از تجربه Dog Soldiers که رنگ و بویی طنزآلود داشت، این‌بار با نیتی شرورانه به سراغ ترس رفت: «قصد مشخصم این بود که ترسناک‌ترین فیلم ممکن را بسازم، واقعاً می‌خواستم مردم را تا مغز استخوان بترسانم.»

چنین هم شد. فیلم The Descent تنها چند دقیقه آغازین را به آرامشی شکننده اختصاص می‌دهد، پیش از آن‌که با تصادفی مرگبار، بی‌هشدار، به ژرفای کابوس سقوط کند و تا آخرین لحظه تیتراژ رهایت نکند؛ به عبارتی، مأموریت با موفقیت تمام شد.

داستان فیلم پیرامون شش زن می‌گردد که یک سال پس از آن‌که یکی‌شان، سارا، خانواده‌اش را در سانحه‌ای فاجعه‌بار از دست داد، دوباره گرد هم می‌آیند. دوست صمیمی‌اش، جونو، برایشان برنامه‌ای ماجراجویانه می‌چیند: سفر به اعماق غارها تا شاید پیوندشان از نو برقرار شود. اما جونو به‌عمد مسیری ناشناخته را برمی‌گزیند. وقتی اوضاع به وخامت می‌گراید، در پاسخ به سرزنش‌ها تنها می‌گوید: «همیشه می‌گفتیم، بدون ریسک خبری از دستاورد نیست.»

با این حال، خطرات محیطی تنها آغاز ماجراست؛ وقتی درمی‌یابند در دل این تاریکی، موجوداتی وحشی با دندان‌هایی تیز و اشتهایی هولناک برای گوشت انسان در کمین‌اند، اضطراب و وحشت به اوج می‌رسد. فشار موقعیت، پیوند میان زنان را از هم جدا می‌کند و رازهای پنهان یکی‌یکی از سایه بیرون می‌خزند. گرچه جونو مدعی است این برنامه را برای کمک به سارا و به‌عنوان راهی برای احیای دوستی‌شان تدارک دیده، به‌تدریج روشن می‌شود که خود نیز با اندوهی عمیق و احساس گناهی سنگین دست‌و‌پنجه نرم می‌کند؛ گویی این نزول، نه‌فقط به ژرفای زمین، بلکه به اعماق روان آدم نیز می‌رسد.

نقد فیلم The Descent

«همه‌مون یه چیزی رو تو اون تصادف از دست دادیم.» جونو این جمله را با جسارتی عجیب به زبان می‌آورد، آن‌هم در فاصله‌ای چند قدمی از زنی که در همان روز، تمام خانواده‌اش را از دست داده است. گویی در تلاشی ناخودآگاه برای رستگاری، جونو سرنوشت همه را مهر می‌زند: او آن‌ها را به قلب قلمرو شکارچیانی مرگبار می‌فرستد، جایی به‌کلی بی‌پناه و به‌دور از امنیت و آرامشی که تمدن برای بشر به ارمغان آورده بود. در تاریکی مطلق، بدون تجهیزات، بدون راه فرار، دخترها چیزی نیستند جز طعمه‌هایی درمانده؛ درست مانند آن زوج سرگردان در آب‌های آزاد که در میانه اقیانوس رها شده‌اند، منتظر تا موجوداتی آشناتر با این زیست‌بوم بر آن‌ها غلبه کنند. ترسناک‌ترین بخش ماجرا شاید همین باشد: این‌که بشر، برخلاف تصوراتش، همیشه گونه غالب نیست.

عنوان فیلم در سه سطح متفاوت کارکردی چشم‌گیر دارد. در سطح نخست و آشکار، به خط روایی اصلی اشاره دارد: زنانی که در دل یک سامانه غارنوردی زیرزمینی پیش می‌روند. اما نزول، معنایی عمیق‌تر نیز دارد: فروپاشی روانی سارا و سقوط تدریجی‌اش به جنون و درنده‌خویی. معنای سوم که شاید کمتر به چشم آید، در دل روایت کم‌کم روشن می‌شود: موجودات ساکن در غار، در واقع انسان‌هایی هستند که هرگز این زیستگاه اولیه را ترک نکرده‌اند. مارشال با نشان دادن نقاشی‌هایی بر دیواره‌ی غارها، به‌نرمی این ایده را مطرح می‌کند. شش قهرمان داستان، در حقیقت، در سیر وقایع، نه‌تنها به اعماق زمین که به گذشته‌ای بسیار دور، به لایه‌ای فراموش‌شده از سیر تکامل انسان، فرو می‌روند.

آن‌چه بیش از همه برایم ارزشمند است و به‌گمانم مهم‌ترین فضیلت فیلم The Descent، ایجاز در روایت‌پردازی است؛ چه در فیلمنامه و چه در تصویر. مارشال برای نوشتن فیلمنامه نهایی، هشت نسخه متفاوت را پشت سر گذاشت؛ اما این سخت‌گیری نظامی‌وار به ثمر نشست: نه کلمه‌ای اضافه، نه نمایی بیهوده، هر جزء با هدفی روشن در خدمت داستان است. هیچ توضیح‌ واضحات خسته‌کننده‌ای در کار نیست، هیچ گفت‌وگوی توضیحی‌ای که مفهومی را که قبلاً تصویر منتقل کرده، دوباره بیان کند. چه نیازی هست که شخصیتی بگوید «ساکنان این غارها اجداد ما هستند» وقتی مارشال تنها با چند ثانیه از نقاشی‌های دیواری همان را به بیننده منتقل کرده؟ وقتی سارا بالاخره با دوست خیانت‌کارش رودررو می‌شود، دیگر نیازی به جملاتی مانند «می‌دونم چی کار کردی» یا «چطور تونستی، اون شوهرم بود» نیست؛ چشم‌هایش خود گویاتر از هر واژه‌ای‌اند.

حتی ارجاعات سینمایی مارشال، این ادای احترام‌های ریز و درشت به اسطوره‌های فیلم‌سازی، تنها برای دل خوشی مخاطب نیستند، بلکه همگی در راستای روایت و روان‌شناسی شخصیت‌ها به کار گرفته شده‌اند. برای اثباتش کافی است به این اشاره کنم: ماجراجویی این شش زن در پارکی خیالی به نام چتوگا آغاز می‌شود؛ نامی که با رودخانه‌ای در فیلم Deliverance یکی است.

بررسی فیلم The Descent

شگفت‌انگیز است که فیلمی در ژانر وحشت، بی‌آن‌که به تیپ‌سازی‌های کلیشه‌ای و سطحی از زنان تن بدهد، موفق می‌شود شخصیت‌هایی زنده و چندلایه بیافریند. سارا و جونو، دو قهرمان مرکزی داستان، با دقت و ظرافت پرداخت شده‌اند؛ زنانی از گوشت و خون و اندیشه، نه ابژه‌هایی تزئینی برای تحریک یا ترحم. همین عمق شخصیت‌پردازی است که تماشاگر را به دل داستان می‌کشد، به هم‌ذات‌پنداری وا‌می‌دارد و اجازه می‌دهد هول و هراس فیلم مستقیماً به جانش نفوذ کند.

مارشال خوب می‌دانست که چه می‌خواهد. در گفت‌وگویی دیگر چنین توضیح می‌دهد:

از همان ابتدا، به‌عنوان تماشاگر، همیشه از دیدن زنانی قدرتمند در فیلم‌ها لذت برده‌ام. قدرتی که نه الزاماً جسمانی، بلکه ذهنی و ارادی است. من بارها بر سر حفظ اصالت شخصیت‌های زن داستان‌هایم با تهیه‌کنندگان جدال کرده‌ام. مثلاً یک‌بار اختلاف‌نظر شدیدی داشتیم بر سر این‌که آیا تمام بازیگران زن (احتمالاً حدس می‌زنید منظورم کدام فیلم است) باید ناگهانی لباس‌هایشان را درآورند و وسط داستان، بی‌منطق، شنا کنند یا نه. تهیه‌کننده‌ها اصرار داشتند این صحنه در فیلم باشد. اما من مقاومت کردم؛ چون نه برای شخصیت‌ها معنا داشت، نه برای قصه و نه برای کلیت فیلم. در نهایت هم عقب‌نشینی کردند.

اگر کارگردان کم‌تجربه‌تر یا مصلحت‌اندیش‌تری جای او بود، احتمالاً به‌جای الن ریپلی‌های جسور، با نماهای بی‌منطق از سینه‌های برهنه روبه‌رو می‌شدیم؛ تصاویری که نه روایی‌اند، نه انسانی. نکته جالب‌توجه دیگر آن است که نخستین موجود ترسناک، در حدود دقیقه پنجاه‌وسوم فیلم ظاهر می‌شود. اما این بدان معنا نیست که در یک ساعت ابتدایی با ترس مواجه نمی‌شویم؛ درست برعکس: ترسناک‌ترین صحنه‌ی فیلم، برای من، نه خون دارد، نه چنگال، نه دندان‌های تیز. مارشال برای خلق وحشت، فقط به یک تنگه‌ی باریک میان دو غار نیاز داشت و بازیگری توانمند که خلأ آن را پر کند. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:

فکر می‌کردم شاید سه نفر از هر ده نفر از تنگنا‌هراسی رنج ببرند و با این صحنه سخت کنار بیایند. اما فهمیدم آمار واقعی نه نفر از هر ده نفر است. بیشتر مردم از احساس خفگی و تنگنا در آن فیلم ترسیدند، نه از هیولاها. هدف من پیدا کردن آن ترس‌های بنیادین انسانی بود؛ چیزهایی که تماشاگر بتواند آن‌ها را حس کند، بفهمد و مستقیماً به آن واکنش نشان دهد.

شاید موفقیت فیلم نیز از همین‌جا می‌آید: از تماس مستقیم با ریشه‌های تاریک و خاموش ترس در جان انسان.

نقد فیلم نزول

فیلم The Descent که با فیلم‌برداری «سام مک‌کردی» (عضو انجمن فیلم‌برداران بریتانیا) در مجموعه‌ای از غارهای مصنوعی ساخته‌شده برای نیازهای خاص فیلم ضبط شد، جلوه‌ای چشم‌نواز دارد. نورپردازی صحنه‌ها به‌طور کامل با وسایلی صورت گرفته که شخصیت‌ها به درون غار برده‌اند؛ شمع، مشعل، چوب‌های شب‌تاب. همین انتخاب خلاقانه، به القای حس غوطه‌وری در تاریکی و ترس واقعی کمک شایانی کرده است. معماری دقیق و حساب‌شده این غارها، به مارشال اجازه می‌دهد تا داستانش را با وضوح و کارآمدی روایت کند، اما این دقت تنها به طراحی صحنه محدود نمانده بود.

موجودات فیلم توسط «پل هایت»، متخصص گریم و پروتز طراحی شدند؛ براساس دستورالعمل‌های دقیق مارشال که می‌خواست موجوداتی هولناک اما باورپذیر خلق کند. هیولاهای The Descent انسان‌نماهایی غارنشین هستند که ریشه در واقعیت دارند. مارشال تاکید داشت که تنها به ساخت نرهای خزنده اکتفا نشود، بلکه مادرها و فرزندانشان نیز طراحی شوند:

می‌خواستم یک کلونی خلق کنم. برایم باورپذیرتر بود تا این‌که صرفا هیولاهایی کلیشه‌ای بسازم. اگر فقط نر بودند، هیچ منطقی نداشت. هدفم این بود که گونه‌ای بسیار بدوی، بسیار وحشی را در زیرزمین ساکن کنم؛ اما انسانی. نمی‌خواستم آن‌ها را فضایی جلوه بدهم؛ چون، راستش را بخواهید، ترسناک‌ترین چیز در این دنیا خود انسان است.

برای آن‌که واکنش بازیگران زن فیلم هنگام رویارویی با هیولاها طبیعی‌تر و وحشت‌زده‌تر باشد، مارشال اصرار داشت که آن‌ها تا زمان نخستین حضور موجودات جلوی دوربین، شکل نهایی‌شان را نبینند. «ناتالی مندوزا»، بازیگر نقش جونو، بعدها اعتراف کرد که «نزدیک بود شلوارم را خیس کنم» و حتی پس از آن هم «هیچ‌وقت در حضورشان احساس راحتی نمی‌کردم».

فیلم The Descent در بریتانیا تنها چند هفته پس از بمب‌گذاری‌های فاجعه‌بار لندن در سال ۲۰۰۵ اکران شد؛ تصادفی ناخوشایند که در هفته‌های نخست، اکران فیلم را تا حدی با مشکل مواجه کرد. مارشال بعدها توضیح داد: «مردم دل‌شان نمی‌خواست فیلمی درباره‌ی گیر افتادن آدم‌ها در زیر زمین ببینند.» تولید فیلم با عجله نسبی همراه بود، چون تیم سازنده می‌خواستند آن را پیش از اکران فیلم آمریکایی The Cave به سینماها برسانند. اما نتیجه نشان داد که این دو اثر، شباهتی به هم ندارند؛ آن‌چنان‌که امروز، احتمالاً برای به‌یادآوردن فیلم آمریکایی باید در گوگل جست‌وجو کنید و همین نکته خود گویای همه چیز است.

در بازار آمریکا، فیلم نزول در سال بعد در جشنواره‌ی ساندنس به نمایش درآمد. اما نکته جالب این‌که نسخه‌ای متفاوت از فیلم به مخاطب آمریکایی ارائه شد؛ با پایانی ملایم‌تر و کمتر تکان‌دهنده. با وجود آغاز نسبتاً کند در گیشه، فیلم به‌واسطه تبلیغات دهان‌به‌دهان به یکی از سودآورترین آثار سال بدل شد. دلهره، تاریکی، و صداقت در ترس‌افکنی، فیلم The Descent را از یک اثر ترسناک صرف، به تجربه‌ای روان‌کاوانه و عمیق بدل کرد؛ چیزی که به‌ندرت در سینمای ژانر اتفاق می‌افتد.

فیلم The Descent که تدوین آن را «جان هریس» برعهده داشت، با موسیقی «دیوید جولایان» و بازی «شونا مک‌دانلد»، «ناتالی مندوزا»، «الکس رید»، «ساسکیا مولدر»، «مای‌آنا بورینگ» و «نورا-جین نون»، بی‌تردید یکی از فیلم‌های ترسناک معاصر موردعلاقه من است. فیلمی ساخته‌شده به‌دست کارگردانی که هنر روایت بصری را به‌خوبی می‌شناسد؛ آن هم بر پایه فیلمنامه‌ای منسجم، موجز و بی‌کمترین اتلاف وقت. با گذشت هفده سال از نخستین اکرانش، The Descent همچنان به همان اندازه بدیع، تازه و دلهره‌آور باقی مانده است.

source

توسط petese.ir