اکثر اوقات، وقتی قرار است کاری به عرضه در بیاید، تهیه کنندگان استودیو یا استودیوهای مربوطه اثر نهایی را بررسی می‌کنند. گاه ممکن است تهیه کنندگان آدم‌های خوبی باشند و راهنمایی‌های خوبی را ارائه دهند و گاه برعکس. مخصوصاً تهیه کنندگان استودیوهای بزرگی که شده بارها و بارها اثر را پس بزنند و درخواست کار قوی‌تری را بدهند. و سوالی که ایجاد می‌شود، این است که چه آدم‌هایی تهیه کنندگان دو اثر اخیر Megamind بودند که اجازه پخش چنین فاجعه‌ای را دادند؟ جواب سوال فعلاً مبهم است. اما چرا سریال Megamin Rules هیچ تلاشی برای بهتر شدن نمی‌کند؟ برای رسیدن به این جواب، همراه ویجیاتو باشید.

سریال Megamind Rules

داستان Megamind Rules بعد از اتفاقات انیمیشن سینمایی Megamind Vs. The Doom Syndicate جریان دارد. اثری که هشتاد دقیقه فاجعه انیمیشنی بود و شاید هم آنقدر بد باشد که امسال در تمشک طلایی حضور نداشته باشد. اما سریال از آن بدتر است! سریال‌های Dreamworks هیچوقت در مقامی نبوده‌اند که بتوان لقب “ماندگار” به آن‌ها داد. اگر شما خاطره‌ای از انیمیشن‌های “پاندای کونگ‌فو کار” و “چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم؟”، احتمالاً به لطف دوبله‌هایشان است. وگرنه استودیوی Dreamworks در قالب سریال، هیچوقت موفق نبوده. اما با Megamind Rules نشان می‌دهد که واقعاً در این بخش به شدت بی‌دست و پا است!

چیزی که Megamind را از دیگر انیمیشن‌ها متمایز می‌کند، “موعظه‌گر” نبودنش است. در انیمیشن South Park و یا سیت کام Community، معمولاً یکی از شخصیت‌ها در آخر کار جلوی همه می‌ایستد و شروع به حرف زدن درباره پند اخلاقی ماجرای اخیر می‌کند. کاری که بعضی اوقات تاثیر گذار و بعضی اوقات هم صرفاً به منظور کمدی ماجرا بود. اما Megamind به جای آنکه مفهوم و پیامش را صریحاً در قالب کلمات بیان کند، به آن‌ها اشاراتی می‌کرد و در لفافه یک سری کلمات دیگر، بهشان می‌پرداخت. کاری که اصلاً در Megamind Rules تکرار نشده و ما شاهد یک سری پیام‌های شعاری و نخ نما هستیم که حال هر مخاطبی را بهم می‌زند.

ایده پردازی در Megamind Rules در مرحله پرتی قرار دارد. بنشینید یک گوشه و به خودتان بگویید: اگر من در اتاق نویسندگان این سریال بودم، ایده‌هایم چه بود؟ و مطمئن باشید هرچه تحویل دهید، حتی برگه‌ای سفید، بهتر از ایده‌های نویسندگان Megamind Rules است. قسمت اول سریال یک نگاه به شدت پیرمردی و خنده‌دار به فضای مجازی دارد. از طرفی، شخصیت کله کدو را به قدری احمق و پیرمرد نسبت به تکنولوژی‌های اخیر نشان می‌دهند که سرتان درد می‌گیرد و این سوال برایتان ایجاد می‌شود که کسی که خوره وسایل الکترونیک و علم است، چطور از یک تکنولوژی ساده سر در نمی‌آورد؟

قسمت دوم از آن اتفاقاتی در فرم هنری است که دید شما را نسبت به داستان گویی و شخصیت پردازی زیر سوال می‌برد. در واقع داستان به معنای واقعی کلمه سر و ته ندارد، قوس شخصیتی به طرز عجیبی احمقانه است و حتی پیام اخلاقی در آن وجود ندارد. در قسمت سوم نویسندگان سعی کردند کمی ریسک کنند (خسته نباشند!) و در یک فضای بسته، شخصیت‌ها را در برابر گله سوسک‌ها قرار دادند. سوسک‌هایی که طی اتفاقاتی نابغه شده و به لهجه فرانسوی حرف می‌زنند. ایده‌ای که می‌توانست جالب باشد اما به لطف انیمیشن افتضاح و شوخی‌های سردردآور به نابودی کشانده شد.

سریال Megamind Rules

قسمت چهارم هم از آن لحظات اندرزگونه مسخره است که سعی دارد بگوید: لطفاً اگر از وضعیت دیگران خبری ندارید، قضاوتشان نکنید. حال این یک پیام از طرف سازندگان بود که “خواهشاً ما را بابت ساختن چنین فاجعه‌ای فحش ندهید!”؟ خب باید بگویم پیام به خوبی رسانده نشد و من و تعدادی دیگر دق دلمان را سرتان خالی کردیم. قسمت پنجم نیز به همان مبحث تکراری و همیشگی سریال‌های انیمیشنی کودکانه می‌پردازد: حسادت. و بله کسی که حسودی کرد یک دوست دیگر پیدا می‌کند. و باز هم بله آن دوست جدید، یک آشوب به پا می‌کند. و بله، باز هم یک پیام مثلاً احساسی که حسادت بد است و فلان و بهمان. همه چیز در کلیشه‌ای‌ترین و خسته کننده‌ترین حالت خودش.

قسمت ششم مربوط به چام (مینیون قبلی) است. و من حقیقتاً نفهمیدم پیام این قسمت چه بود! اینکه آدم باید خودش باشد و حتماً دلیلی داشته که فلان چیزش زیاد و فلان چیزش کم است؟ ممنون! قسمت هفتم نیز مربوط به کیکو و معرفی دقیق‌تر شخصیت ماکیاولین است. قسمتی که بیشتر رو مخ بودن کیکو را نشان می‌دهد. شخصیت پردازی کیکو به شدت شکست خورده است؛ زیرا نه تنها برای او احساس همدردی می‌کنیم، بلکه امیدواریم به نحوی از داستان کنار رود! کیکو شخصیتی نیست که به درد دنیای Megamind بخورد و از طرفی، نگاهی که به او شده همانند نگاهی است که افراد مسن به نوجوانان این زمانه دارند: کلیشه‌ای و بدون روح.

در نهایت، در حالی که قسمت هشتم قرار است مهر پایانی بر این فاجعه باشد، می‌گوید که: ای بابا من تازه اومدم بخوام زود برم؟ پیروزی ماکیاولین بر کله کدو چیزی نبود که مخاطب بگوید: وای انتظارش را نداشتم! در واقع چیزی که مخاطب انتظارش را ندارد، کلیف هنگر بود. البته این کلیف هنگر هیجان انگیز نیست و مخاطب به جای آنکه بخواهد دستش را بر روی صخره نگه دارد، رها کرده تا دیگر شاهد این فاجعه نباشد. یک پایانی به شدت تکراری و توهین آمیز، به همراه شخصیتی که از قیافه تا صدایش (با صداپیشگی آدام لمبرت که همچنان برایم سوال است چرا در این اثر حضور دارد!) روی مخ است.

سکانس‌های اکشن در Megamind Rules نیز تعریفی ندارند. در انیمیشن اصلی، مبارزات هیجان انگیز بودند و تنها خودشان را به یک حرکت محدود نمی‌کردند. اما در سریال، مبارزات به شدت کسل کننده و فاقد هیجان‌اند. سریال این قابلیت را دارد که بتوان ایده‌های مختلف را پیاده کرد و ریسک کردن به نوعی در این فرمت، هم هیجان انگیز و هم جوابگو است. اما Megamind Rules به شدت همانند Paw Patrols (سگ‌های نگهبان) اکشن و لحظات هیجان انگیزش را به یک یا دو حرکت محدود کرده و هویت خودش را از دست داده است.

سریال Megamind Rules

انیمیشن Megamind Rules نیز بسیار بد است. البته که دیگر انیمیشن‌های سریالی Dreamworks نیز کیفیت چندان خوبی نداشتند، اما در این قضیه ما داریم درباره ایراداتی حرف می‌زنیم که در انیمیشن‌سازی جای بهانه گیری ندارند. گلیچ‌ها، حرکات اعضای بدن و حرکات صورتی که کیفیتی درشان دیده نمی‌شود. شخصیت‌ها به شدت بی‌روح طراحی شده‌اند که احتمال دارد این قضیه، شما را بترساند.

سرتان را درد نمی‌آورم. در واقع، دارم همان چیزهایی را که برای Megamind Vs. The Doom Syndicate تکرار کردم، اینجا دوباره بیان می‌کنم. صداپیشگی؟ افتضاح. موسیقی؟ بد. یک آهنگ برای کله کدو ساخته شده که در تیتراژ پخش می‌شود که می‌توان آن را “سرود ملی بالا آوردن” نامید. داستان‌ها، شخصیت پردازی و پایان بندی فوق کلیشه‌ای هستند. سریال می‌خواهد برای کودکان باشد و سوال اینجاست که کودکانی که در این روزها، ذهنشان به نوعی به لطف کلیپ‌های کوتاه پر از سر و صدا و عجیب غریب پر شده، آیا جذابیتی در شخصیت کله کدو پیدا می‌کنند؟

دنباله می‌توانست بالغانه‌تر باشد. Megamind اثری بود که در گیشه شکست خورد و بعد از چند سال، مخاطبان از داستان جدید و بدیعش استقبال کردند، از آن میم ساختند و دیالوگ‌هایش را وارد زندگی روزمره کردند. اثری که همچنان جزئی لاینفک از فرهنگ عام شده، چنین دنباله‌ای مانند بمبی می‌ماند که می‌خواهد این اثر را از بین ببرد. از سویی، فیلم سینمایی و سریال دنباله Megamind به قدری بد است که مغز، این قابلیت را دارد سریعاً آن را فراموش کرده و جوری بهمان وانمود کند که همچین اثری اصلاً وجود خارجی نداشته! امید است که استودیوها، دست از دنباله بکشند، به جای پول، روی ایده و زیبایی هنر تمرکز کنند؛ چون چه بخواهند چه نخواهند، یک اثر هنری قوی، هزینه بالایی نیز خواهد داشت و این ریسکی است که استودیوهای بزرگ قبول می‌کنند.

source
کلاس یوس

توسط petese.ir