چرا کنجکاوی گاهی جلوی لذت بردن ما از بازی‌ها را می‌گیرد؟ اصلا چه شد که این سوال را پرسیدم؟ همه چیز برمی‌گردد به یک مدت پیش و دوره‌ای که تصمیم گرفته بودم تا برای اولین بار آثار دیوید کیج را تجربه کنم. همه چیز داشت درست پیش می‌رفت و هوی رین را تمام کردم و به Beyond و چپتر ناواهو (Navajo) رسیدم تا ایده‌ی نوشتن این متن به ذهنم افتاد.

اگر اخبار ویدیوگیم را دنبال کرده باشید، قطعا از مشکل پورت بازی روی پی‌سی و کنترل کمی عجیب و غریب بازی بیاند باخبر هستید. در طول ناواهو، رویدادی اتفاق می‌افتد که جودی و باقی افراد خانواده سرخ‌پوست تلاش می‌کنند تا انتیتی و موجودی از بعد دیگر را به دام انداخته و او را به دنیای خود بازگردانند. من هم به مانند باقی بخش‌های بازی تلاش کردم تا این موجود را زندانی کنم و متاسفانه با وجود تلاش‌های بسیارم، در نهایت این موجود فرار کرد و نتوانستم به نتیجه‌ی دلخواهم برسم و خلاصه که دو نفر از اعضای خانواده در طول این اتفاق کشته شدند.

همین شد که رفتم یوتیوب و تلاش کردم تا پایان بازی را در صورتی که آن اشتباه را نمی‌کردم تماشا کنم تا دوباره بازی را از همان چپتر شروع و به پایان دلخواهم برسم. مدام این حس که تجربه‌ی من از بازی به کل نابود شده آزارم می‌داد، تا این که یک سوال برایم پیش آمد. اگر قرار بود تا به گذشته بازگردم، مسیر بازی را عوض کنم و نهایتا همه به آن پایان مطلوب برسند و خلاصه آن که بازی روی یک مسیر استاندارد پیش رود، اصلا چرا حق انتخاب داریم؟

لذت انتخاب، پذیرفتن عواقب آن است و بازی‌های ویژوال ناول و یا نقش‌آفرینی، آمده‌اند تا لذت‌ انتخاب کردن را به شما بچشانند و علت اصلی آن هم این است که این بازی‌ها در تلاش هستند تا شما داستان خودتان را خلق کنید. لازمه‌ی خلق این داستان‌ها، انتخاب‌هایی است که در طول مسیر در راه‌تان قرار می‌گیرد و در صورتی که اشتباه کنید، کاراکترتان مسیر اشتباه را برود، اگرچه عمدتا نتیجه تلخ خواهد بود، اما شیرینی ماجرا آن جایی است که قبول کنید که آن اشتباه هم بخشی از داستان خود شما به شمار می‌رود.

اگر قرار بود که در جای جای بازی این انتخاب را داشته باشم که به گذشته برگردم و اشتباه خود را جبران کنم، تصمیم دیگری بگیرم و از یوتیوب و تماشای عواقب هر انتخاب برای انتخاب بهترین مسیر استفاده کنم، در واقع لذت خود را به صورت ناخودآگاه از بین می‌برم و نهایتا نمی‌توانم تجربه‌ی منحصر به فرد خود را از آن بازی داشته باشم. اگر قرار باشد تا تمامی گیمرها به پایان گل و بلبل هوی‌رین برسند و هیچ‌کس غم از دست رفتن پسر دوم ایتن را تجربه نکند، چرا اصلا آن بخش‌های بازی نوشته شده است؟

مثلا اثری مثل Fallout New Vegas کاملا بر مبنای تصمیمات شما بنا شده است. این که House را بکشید، خودتان برای استقلال نیووگاس تلاش کنید و یا این که قدرت را به NCR اهدا کنید، کاملا دست شماست! بهترین راه آن است که خودتان تصمیمش را بگیرید و از پایانی که رقم می‌زنید، حتی اگر منجر به نابود شدن کل جهان بازی شود لذت ببرید و البته بپذیرید که این پایان، همان پایانی بوده که خود رقم زده‌اید! همین در رابطه با بازی‌های سولز به شکل پیچیده‌تری صدق می‌کند و بسیاری نمی‌توانند جهان پیچ در پیچ این بازی‌ها را تحمل کنند به سراغ راهنما‌ها می‌روند یا در صورتی که سهوا یک NPC مهم داستانی را از بین بردند و به پایان متفاوتی نسبت به بقیه بازیکن‌ها رسیدند، ناراحت می‌شوند، اما همین گیج شدن‌ها لذت بردن از بازی است.

یکی از علت‌هایی که ممکن است نتوانیم به تنهایی تصمیم گرفته و به سراغ یوتیوب و غیره می‌رویم، ذات کلی انسان و علاقه بسیارش مبنی بر دنبال کردن یک راه استاندارد است. به طوری که احتمالا شما ترجیح می‌دهید تا بازی، خود به شما راه درست را نشان دهد، مسیرها را برایتان مشخص کند و به شما بگوید که کدام دیالوگ است که در این بخش شما را به مقصودتان می‌رساند. همین منجر به آن می‌شود که در اینترنت همان ابتدا پایان بندی‌های مختلف بازی را سرچ کنید، بهترین را انتخاب کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید؛ اما همین دانستن پایان‌های مختلف در ابتدای بازی، میتواند جلوی لذت کشف کردن را از شما بگیرد. بازی‌های نقش‌آفرینی یا ویژوال ناول معمولا به هنگام آغاز داستان، شما را در یک مسیر خطی قرار می‌دهند و در ادامه و بعد از آن که به بلوغ نسبی رسیدید، در جهان خود رهایتان می‌کنند تا آن را کشف کنید. همین باعث می‌شود که بازیکن احساس خلا داشته باشد و از آزاد بودن بیش از حد بترسد. اما اگر بتوانید این ترس را کنترل کنید و سعی در پیش‌بینی یا اصلاح مسیر خود نکنید، می‌توانید به مراتب بیشتر از بازیکن‌هایی که به دنبال راهنمایی هستند از بازی لذت ببرید. خلاصه بگویم، صرفا کمی اعتماد به نفس در این بین لازم است.

The Painted World

البته که قطعا حس کنجکاوی من و شما، اجازه نمی‌دهد تا به سراغ باقی پایان‌های بازی نرویم و هر کاری هم کنیم، این حس کنجکاوی همراه من و شما خواهد بود. حال راه حل چیست؟ قبول دارم که این موضوع کمی سلیقه‌ای به شمار می‌رود، اما بهترین راه حلی که پیشنهاد میکنم این است که حداقل دور اولی که بازی را تجربه می‌کنیم، به انتخاب‌هایی که کردیم فکر کنیم و بازی را پیش ببریم تا به یک پایان تصادفی و خلق شده توسط خودمان برسیم. حال اگر بازی را به پایان رساندیم، می‌توانیم در تجربه‌های بعدی خود به سراغ باقی انتخاب‌ها برویم و با این دید که اگر انتخاب‌هایم را طور دیگری رقم زده بودم چه اتفاقی می‌افتاد، بخش‌های مختلف بازی را که از دست داده‌اید تجربه کرده تا کنجکاوی خود را رفع کنید.

اما شما چطور؟ آیا ترجیح می‌‌دهید تا خود مسیرتان در طول بازی‌ها و داستانتان را خلق کنید یا که ترجیح می‌‌دهید با کمی تقلب، به پایان‌های شیرین و دوست داشتنی بازی برسید؟

source
کلاس یوس

توسط petese.ir