چه در بین اهالی سینما و چه در افراد در فضای مجازی می‌بینیم که زیاد به دو فیلم The Fantastic Four: First Step و Superman دل نبستند، چون اصولاً از همان ابتدا آن ها را فاقد چیزی می‌دانند که بتواند به مذاق مخاطب امروزی خوش آید. آخر یکی از آن‌ها در مورد قهرمانی به شدت خوب و دیگری هم پر از صحنه‌های اغراق‌آمیز احساسی است.

در زمانه تاریک ما که تمامی شخصیت‌ها خاکستری شده‌اند، چنین شخصیت‌های یک‌رنگ و تک‌بعدی چطور می‌توانند هواداران را به وجد آورند؟ با تمام این اوصاف، غیرممکن نیست که از چنینی داستان‌هایی بتوانید فیلمی معنادار بسازید، حتی اگر شواهد در دنیای واقعی خلاف این امر را ثابت کند. راستش را بخواهید برای گفتن داستانی که در آن عشق و خرد در نهایت بر تمام عوامل دیگر پیروز می‌شوند، اصلا دیر نیست. با ویجیاتو همراه باشید.

زنده شدن ژانر ابرقهرمانی با دو فیلم سوپرمن و چهار شگفت‌انگیز

جمله پیروزی عشق و خرد بر زور و بدبینی، از جایی برداشته شده که فکرش را نمی‌کنید. این یک نقل قول از پارودی بر آهنگ تم سریال Doctor Who است، قطعه‌ای با متن بدترکیب و پر از حرکات موزون رقص که می‌خواست با این کار حس و حال خوبی به هواداران طولانی مدت Doctor Who بدهد. تمام این اجرا به صورت یک کلد اپن برای برنامه The Late Late Show کریگ فرگوسن ضبط و تدارک دیده شده بود، اما به خاطر مشکلات کپی رایت امکان پخش آن از شبکه رسمی به وجود نیامد. بعداً اما این آهنگ در فضای مجازی درز پیدا کرد و در نهایت هم در تلویزیون پخش شد.

بر اساس این اجرای عجیب و غریب، باید قبول کنیم مسئله‌ای که Doctor Who را این گونه بین عوام محبوب ساخته، پیروزی عشق و خرد بر زور و بدبینی است. کریگ فرگوسن در وسط این آهنگ می‌گوید: «و اگر امیدی برای ما در این آشوب و هیاهویی که درش زندگی می‌کنیم وجود داره، پس قطعاً همین است: پیروزی خرد و عشق بر زور و بدبینی.» این جمله به خوبی و سادگی عمق سریال Doctor Who را نشان می‌دهد. Doctor Who یک فرد زمینی نیست، بلکه موجودی نامیراست که با ابزارش (Wand) می‌تواند تقریباً هر کاری بکند و خانه بزرگی که می‌تواند به هر جا برود. با وجود این که دکتر از قدرت بسیار زیادی برخوردار است، اما دشمنان او در واقع تمثیل ساده‌ و شکل‌یافته‌ای از معانی هستند که یا توسط هوش و ذکاوت یا توسط ذات پاک و برتر انسانی‌، شکست داده می‌شوند.

Doctor Who در این پیام تنها نیست. در دنیای Star Trek هم شوق انسان برای ارتباط و اجتماع، جاه‌طلبی برای کسب دانش و عشق به دیگر انسان‌ها، در نهایت کاری می‌کند که گروه بر تم‌هایی نظیر ملی‌گرایی، امپراطوری و نژادپرستی پیروز شوند. به این لیست می‌توانید بسیاری از کمیک‌ بوک‌های ابرقهرمانی را هم اضافه کنید که دو تا از آن‌ها جزو پایه‌گذاران این هنر و صنعت به شمار می‌روند، یعنی سوپرمن (شخصیتی که ژانر ابرقهرمانی را تعریف کرد) و چهار شگفت‌انگیز(اثری که لحن آثار مارول را تعیین کرد).

زنده شدن ژانر ابرقهرمانی با دو فیلم سوپرمن و چهار شگفت‌انگیز

با این که امروزه آثاری مدرن با چنین تم‌هایی ساخته می‌شوند (و مخاطب اکثر این آثاراکثراً نوجوانان هستند)، آثار ذکر شده مملو از حس آینده‌نگری مثبت است که در دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۷۰ جامعه را فرا گرفته بود، حسی که به سختی می‌توان تناسبی با آن در زندگی روزمره خودمان پیدا کرد. خیلی از امیدواری‌های آن دهه‌ها برای آینده، رنگ خود را در عصر کنونی باخته است، مسائلی همچون کاوش غیرتجاری فضا، استفاده از هوش مصنوعی برای جهش اخلاقی در نوع بشر و اینترنت عنوان مکانی برای برهم زدن ساختارهای زورگو. حتی ایده‌ی این که یک فاجعه جهانی بتواند انسان‌ها را در تقابل با آن با یکدیگر متحد کند تا تفاوت‌ها را کنار بگذارند، در حال حاضر باورنکردنی و غیرمنطقی به نظر می‌رسد.

ولی با تمام این اوصاف یک چیز باعث امیدواری به موفقیت این فیلم‌های روشن در این عصر تاریک می‌شود، آن هم این است: تأثیرگذارترین و موفق‌ترین فیلم Superman در سال ۱۹۷۸، یکی از تاریک‌ترین سال‌های تاریخ اکران شد. تازه سه سال رسوایی واترگیت و جنگ ویتنام گذشته بود. رئیس جمهور آن زمان جیمی کارتر بود اما قرار بود کشور وارد دوران ریگان شود. تا پایان یافتن جنگ سرد، هنوز ده سال مانده بود. وضعیت کمیک‌ بوک‌ها هم جالب نبود و سال‌های خوبی را سپری نمی‌کردند.

ریچارد دانر Superman را در نیویورک در سال ۱۹۷۷ فیلمبرداری می‌کند، وقتی که این شهر از نظر اقتصادی نفرین شده، یعنی درست زمانی که خاموشی معروف سال ۱۹۷۷نیویورک رخ داد که در آن خاموشی اتفاق‌هایی انسان‌ها به سر هم آوردند که بهتر است ذکر آن در این مقاله نرود. Superman در سال ۱۹۷۸اکران شد، اثری فراموش نشدنی در دنیای ابرقهرمانی که با موفقیت فوق‌العاده‌اش در گیشه، تأثیر شگرفی در همواره کردن راه دیگر فیلم‌های ابرقهرمانی داشت.

غیرممکن نیست که در زمان‌های تلخ و تاریک امروزی، اثری بسازید که در آن عشق و خرد بر زور و بدبینی پیروز شود. سخت است اما غیرممکن نیست. خیلی‌ها می‌گویند که Superman و The Fantastic Four: First Step به خاطر مسائلی که گفته شد، حرف خاصی برای مخاطب امروزی ندارند. باید گفت اگر فیلم‌های سوپرمن و چهار شگفت‌انگیز شکست بخورند، دلیلش تنها بد ساخته شدن آن‌هاست، نه این که کانسپت این آثار با شرایط امروزی انسان هم‌خوانی ندارد.

زنده شدن ژانر ابرقهرمانی با دو فیلم سوپرمن و چهار شگفت‌انگیز

Superman ابرقهرمانی که از قدرت‌های بی حدش برای بهبودی دنیا استفاده می‌کند. حالا اگر به این قهرمان یک درگیری درونی بدهیم و شرورهایی در مقابلش بگذاریم که پرداخت خوبی داشته بشند، این اثر می‌‎تواند همانند نسخه‌ی اول خود به موفقیت شگرفی برسد. چهار شگفت‌انگیز هم در مورد چهار دانشمند خوش قلب است که به سفری اکتشافی می‌روند، با این حال آن‌ها هنوز هم شبیه مابقی انسان‌ها، ناکامل هستند و باید با مسائلی همچون شهرت، تغییر شرایط و مصیبت‌های دیگر دست و پنجه نرم کنند. با پرداخت و رشد خوب قهرمانان در خلال این مشکلات، می‌شود از چهار شگفت‌انگیز هم اثری دیدنی در آورد.

وقتی از پیروزی خرد و عشق حرف می‌زنیم، تأکیدمان روی «پیروزی» نیست. قهرمانان قصه صرفا به این خاطر آدم‌های خوبی نیستند چون خوب بودن باعث برنده شدن نهایی آن‌ها می‌شود. خرد و عشق، خود دلیل نهایی هستند. چیزهایی شبیه اکتشاف، دوستی، خوش‌رویی و مسئولیت‌پذیری فقط به خودی خود خوب نیستند، بلکه نشان می‌دهند چرا و برای چه قهرمانان قصه با چنین رویکردی، اعمال خود را در قصه انجام می‌دهند.

جمله «خرد و عشق بالاتر از زور و بدبینی» فقط یک مطلب هجو حفظ‌ کردنی نیست تا با تکرار آن یادمان بیاید این‌ها ارزش‌های اصلی هستند که در نهایت برنده می‌شوند و هیچگاه نمی‌بازند. در واقع این جمله به ما یادآوری می‌کنند که «چرا» عشق و خرد ارزش تمام سختی‌ها و چالش‌ها را دارد، و وقتی که در سخت‌ترین چالش‌ها، شبیه به شرایط دنیای امروز به سر می‌بریم، بیشتر و بیشتر به شنیدن و «دیدن» این جمله در سینما در قالب آثاری همچون سوپرمن و چهار شگفت‌انگیز نیاز داریم.

source

توسط petese.ir