همین حالا هم با پیشرفت هوش مصنوعی، انسانها میتوانند با تصنعات خود ارتباطی معنادار برقرار کنند. درست است که هنوز در مرحلههای ابتدایی یک انقلاب عظیم هستیم، اما میتوان به راحتی دنیایی را تصور کرد که هوش مصنوعی نه صرفاً یک سرویس اینترنتی که تبدیل به موجودی متجسد خواهد شد. واقعی شدن چنین خیالی، شرایطی را ایجاد میکند که پرسشهای عمیق بوجود خواهد آورد. فیلم Companion به کارگردانی درو هنکاک، این خیال را در قالب یک اثر سینمایی به روی پرده برده است و سوالاتی مطرح کرده که مطمئناً ذهن بیننده را درگیر خود خواهد کرد. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید تا این فیلم را مورد بررسی قرار بدهیم.

جاش و آیریس در محوریت داستان قرار دارند. جک کواید و سوفی تاچر ستارههایی هستند که به ایفای این نقشها میپردازند. آنها به یک پارتی میروند که توسط دوست روسیشان سرگی میزبانی میشوند. فردی ثروتمند که تمامی جنگلهای پیرامون دریاچهای را خریده است. ماجرا در یک ویلای مجلل در ساحل این دریاچه، جایی در ناکجاآباد ادامه پیدا میکند. در ابتدا همهچیز ساده و سرراست پیش میرود، اما همین که با شخصیتهای حاضر در مهمانی همراه میشویم، میفهمیم که بر روی این جمع لایهای ظاهری وجود دارد که برای رسیدن به حقایق باید آن را شکافت.
آیریس یک ربات همراه است که صرفاً برای استفادهی جنسی جاش وجود دارد! جاش تنها به همین قانع نیست و میخواهد از او استفادههای بیشتری هم ببرد تا به آرزوهای مادی خود برسد. همین باعث میشود تا با ماد کردن و دستکاری تنظیمات آیریس، او را تبدیل به یک موجود قاتل کند و برای سناریویی او را مورد سواستفاده قرار دهد. خواستههای جاش یکی از مضامین محوری برای درک کلیت ماجرای فیلم Companion میباشد. در واقع میتوان او را نمادی در نظر آورد که تمامی خواستههای بشری و نتیجتاً تمامی ضعفهایش در شخصیتش خلاصه میشود؛ رابطهی جنسی، ثروت و قدرت. این مثلث محرک جاش و محرک داستان است.
ایجاد یک پرسشگاه سمبلیک
سازندهی این فیلم، برای طرح پرسشهای خود و دغدغههایی که دارد، ما را از ماتریکس خارج میکند. ماشین جاش حرکت میکند و به سمت ویلایی در دل طبیعت میرود، جایی که دیگر هیچ خبری از تمدن نیست. جیپیاس ماشینش هم به طرز معناداری نقشه را نشان نمیدهد. صدای راوی که در واقع صدای آیریس است، میگوید که تنها در لحظاتی خاص پردهها کنار میروند و میتوانیم حقیقت را متوجه بشویم. ویلای سرگی در عمق طبیعت همان حقایق را در بر دارد. در اینجا علاوه بر آیریس، بیننده نیز قرار است به آگاهی بالاتری دست پیدا کند. این نشانهها به شکلی سمبلیک یک پرسشگاه ایجاد میکنند که در آن رابطهی انسان و ربات زیر ذرهبین میرود.

دقیقاً در این پرسشگاه نمادین، این ویلا در ناکجاآباد، چه مسائلی مطرح میشوند؟ اول از همه روابط بشری در مرکز توجه قرار میگیرند. سه زوج در کنار هم عیش و نوش میکنند و به خوشگذرانی میپردازند، دربارهی خاطرات خود صحبت میکنند و همهچیز دلنشین پیش میرود. این وضعیت ظاهراً ایدهآل تنها با وجود رباتهای همراه ممکن شده است، وگرنه شاید هر کدام از این شخصیتهای انسان، هرگز نمیتوانستند چنین زوج و زندگی خواستنی برای خودشان رقم بزنند. هر کدام از روابط هم کیفیت و وضعیت خاص خود را دارد؛ جاش، آیریس را فقط برای لذت جنسی و معاشقه میخواهد؛ سرگی به کت به شکل یک ربات، همانگونه که هست نگاه میکند و این در حالیست که پاتریک و الی واقعاً به شکل معناداری یکدیگر را دوست دارند.
پس میتوان گفت که با طیفی از روابط روبرو هستیم که هر کدام جنبههای خاصی از روابط انسانی را نشان میدهند. یکی صرفاً بر پایهی لذت لحظهایست و در آن احساسات جایی ندارند، دیگری یک رابطهی یک طرفه است و آخری رابطهای معنادار و طولانی مدت است. علاوه بر این، همانطور که مأمور شرکت امپتیکس هم میگوید، افرادی هستند که از این طیف فراتر میروند و از رباتهای همراه خود برای مقاصد بسیار مخربتری بهره میبرند!
تشنج در ناکجاآباد
خیلی زود وضعیت متشنج میشود. ویلای جنگلی بکر تبدیل به کشتارگاه میشود. جاش تنظیمات آیریس را دستکاری میکند و اوضاع از کنترل خارج میگردد. با این تغییر در روایت داستان، به اعماق کثافتی که در بشر وجود دارد غوطه میخوریم. جاش از این فرصت بهره برده تا بتواند یک دزدی انجام بدهد و این نقشه باعث میشود که سلسله مراتبی از اتفاقات روی بدهد و حقایقی برملا شود که با شروع داستان سراسر در تضاد است.
شخصیت جاش آن جنبهای از انسانها را نشان میدهد که حریص است، خواستههای پست و خطرناک دارد، مادیات برایش در ارجحیت قرار دارد و به هیچ چیزی جز هدف خود اهمیت نمیدهد؛ حتی اگر جان کسی یا احساسات عمیق در میان باشند. خوب، حالا به دست چنین شخصی رباتی بدهید که میتواند هر کاری بکند؛ میتواند شدیداً خشن و نابودگر باشد، میتواند در حد نوابغ برترین دانشگاهها باشد و میتواند بهتر از هر بردهای اطاعت کند. نتیجه میشود همان روایتی که در فیلم Companion دیدیم. دروغ، دسیسه، حرص و آز باعث شدند که رباتهای همراه صرفاً تبدیل به وسایلی شوند که نه تنها از نظر جنسی باید صاحبان خود را راضی کنند بلکه با کمی دستکاری تبدیل به بردهی خواستههای خبیثانهی آنها میشوند.
بو و طعم آزادی
در لایههای زیرین فیلم Companion پیغامی بلند نهفته است که شاید در نگاه اول آن را نتوان متوجه شد ولی با اولین دیالوگی که آیریس میگوید و در انتهای فیلم هم تکرارش میکند، میبینم که چطور معانی بالاتری میتواند در زندگی جریان پیدا کند؛ معانی که بالاتر از خواستههای پست انسانی جریان دارند. این را میتوان در طغیان و آزادی نهایی شخصیت آیریس متوجه شد؛ او آزاد میشود و دیگر بندهی رفتار پست جاش نیست. او میتواند با همان مدل ماشینی که دوست دارد رانندگی کند، به همان شکلی که میخواهد رفتار کند و دیگر زندانیِ یک سری تنظیمات و خاطرات ساخته شده بر اساس کد، به شکلی کارخانهای نباشد.

این داستان صرفاً دربارهی رباتها نیست و در مقیاس بزرگتر میتوان آن را به جامعهی بشری و خصوصاً زندگی زنان اتلاق کرد. استفاده و سواستفادهی جنسی بیش از هر گروهی، دربارهی زنان است؛ آیریس و کت، به عنوان دو رباتِ همراهِ زن، توسط صاحبان خود به بازی گرفته میشوند و تنها برای مقاصدی جنسی وجود دارند. علت اصلی حس انتقامجویی آنها هم به همین بازمیگردد. آزادی آنها از دست مردانی که به اندازهی کافی لایق نیستند و نمیتوانند رابطهای سالم برقرار کنند، باعث ایجاد مضمونی فمینستی میشود که برای بسیاری از بینندگان زن قابل ارتباط است.
همانطور که در طول بررسی میتوان متوجه شد، فیلم Companion از نظر معنایی غنی است؛ بیشتر که در فیلم عمیق شوید یا بیش از یک بار آن را ببینید، در لابه لای دیالوگها میتوان مفاهیم بیشتری هم دربارهی نقشِ حافظه، تکنولوژی، جامعه و کمپانیها متوجه شد. البته گاهی خود این دیالوگها هستند که بیش از حد ساده، یا کم جان هستند و با مفهوم بزرگی که پشت آن است مطابقت لفظی ندارند؛ به هین علت، داستان در نگاه اول یک فیلم جنایی بهنظر میرسد تا یک فیلم فلسفی.
داستان حفرههای واضحی دارد؛ مثلاً تمام نقشهای که جاش و کت با همکاری یکدیگر ریختهاند، بر اساس ناآگاهی نسبت به قوانین شرکت امپتیکس شکل گرفته و بعداً متوجه میشویم که رباتهای همراه تمامی دادههای خود را ضبط میکنند و دارند. یعنی جاش و کت، که خودش یک ربات است، از چنین مسئلهی مهمی اطلاعی نداشتند؟ موارد ریز این چنینی متعدد هستند؛ با وجود اینکه کلیت ماجرا بسیار جالب و خلاقانه است و عمق مضمونی زیادی دارد، ولی نمیتوان انکار کرد که حفرههای ریز و متعدد در آن یافت میشود و نقشهی جاش بطور کلی چفت و بست محکمی ندارد.
بطور کلی درو هنکاک توانسته مسائلی که خواه ناخواه در روبرو شدن جامعهی بشری با رباتها و هوش مصنوعی وجود دارد را در فیلم خود مورد پرسش و بررسی قرار بدهد. نتیجتاً فیلم Companion داستانی ایجاد کرده که شاید عمق زیادی داشته باشد اما شالودهی آن محکم نیست و میتوان ایراداتی صریح به آن وارد کرد.
70
امتیاز ویجیاتو
فیلم Companion داستانی ایجاد کرده که شاید عمق زیادی داشته باشد اما شالودهی آن محکم نیست و میتوان ایراداتی صریح به آن وارد کرد.
source