اگر هالیوود را به‌عنوان یک بازیگرِ سینمایی تصور کنیم، باید بگوییم در سه‌سالِ اخیر، این بازیگرِ پیر نه‌تنها نقشِ خودش را گم کرده، بلکه مدام جلوی دوربین زمین می‌خورد، دیالوگ‌ها را فراموش می‌کند و در حالی که سعی دارد با ژست‌های اغراق‌آمیز حضّار را تحت‌تأثیر قرار دهد، در واقع فقط باعث خنده‌ی آن‌ها می‌شود! بله، گیشه‌های نیمه‌خالی، فیلم‌هایِ گران‌قیمتِ ناکام، و تماشاگرانِ فراری، همه‌وهمه نشان‌دهنده‌یِ یک واقعیتِ تلخ هستند: هالیوود دیگر آن «سلطانِ بلامنازعِ» سینما نیست. اما چه‌شد که به این روز افتاد؟ بیایید با هم مروری بر این تراژدیِ کمدی داشته باشیم، تراژدی‌ای که احتمالاً خودِ هالیوود آن را در آینده به صورتِ یک درامِ نیم‌ساعته با بازیِ تام‌کروز تولید خواهد کرد!

۱. سوپرمن‌هایِ ورشکسته: ابرقهرمان‌ها هم دیگر نمی‌درخشند!

هالیوودِ گیشه‌خوار

زمانی بود که هر فیلمِ مارول یا دی‌سی مثلِ یک جعبه‌یِ پول‌سازی بود که فقط کافی بود آن را تکان دهی تا سکه‌ها بریزند بیرون. اما حالا؟ حتی «کاپیتان آمریکا» جدید هم اگر بخواهد در گیشه نجات‌بخش باشد، باید واقعاً یک «معجزه» کند! در سه سال اخیر فیلم‌هایی مثل «فلش»، «شزم! ۲»، یا «مارول‌ها» نه‌تنها جذابیتِ قبل را نداشتند، بلکه گویی خودِ استودیوها هم با بی‌حوصلگی آن‌ها را ساخته‌اند. انگار نویسنده‌ها تمامِ ایده‌هایِشان را در «اِندگیم» برادران روسو خرج کرده‌اند و حالا فقط مشغولِ کپی‌کردنِ فرمول‌هایِ تکراری هستند.

و این‌جا است که کنایه‌یِ بزرگ‌تر خودنمایی می‌کند: وقتی تماشاگران از دیدن مردِ عنکبوتیِ پنجم در پنج سال خسته می‌شوند، چرا هالیوود فکر می‌کند که آن‌ها مشتاقِ دیدنِ نسخه‌یِ هفدهمِ «انتقام‌جویان» هستند؟ ظاهراً تهیه‌کننده‌ها فکر می‌کنند اگر یک فیلمِ ابرقهرمانی شکست بخورد، مشکل در تعدادِ کمِ صحنه‌هایِ انفجار بوده، نه در داستانِ تکراری و شخصیت‌هایِ یک‌بعدی! شاید وقتِ آن رسیده که به جایِ ساختنِ «انتقام‌جویان: جنگِ بی‌پایانِ بعدی»، یک فیلم درباره‌یِ «انتقام‌جویانِ بازنشسته» بسازند که در آن تونی استارک از گور بازگشته با مشکلاتِ بیمه‌یِ درمانی دست‌وپنجه نرم می‌کند و ثور در خانه‌یِ سالمندان به یادِ روزهایِ خوشِ گذشته اشک می‌ریزد!

۲. ریبوت‌هایِ بی‌روح: یا هنرِ مرده‌پرستی!

هالیوود این‌سال‌ها تبدیل به یک گورستانِ مدرن شده است؛ جایی که هر هفته یک فیلمِ قدیمی را از گور بیرون می‌کشند، به آن یک لباسِ جدید می‌پوشانند و امیدوارند کسی متوجهِ بویِ تعفن نشود! برای نمونه از «ماتریکس: رستاخیز» گرفته تا «ایندیانا جونز و گردونه‌یِ تقدیر»، همه‌وهمه ثابت کرده‌اند که ریبوت‌ها دیگر کارایی ندارند. اما ظاهراً تهیه‌کننده‌ها به‌جایِ فکرکردن به ایده‌هایِ نو، ترجیح می‌دهند دفترچه‌یِ یادداشتِ قدیمیِشان را ورق بزنند و بگویند: «ببینیم امروز کدام خاطره‌یِ کودکیِ مردم را می‌توانیم نابود کنیم!»

جالب‌تر این‌که بعضی از این ریبوت‌ها آن‌قدر بی‌معنا هستند که انگار فقط برایِ این ساخته شده‌اند که ثابت کنند حتی بدترین ایده‌ها هم می‌توانند با بودجه‌یِ کافی به واقعیت تبدیل شوند! مثلاً فیلمِ «رابین هود» تارون اگرتون (که هیچ‌کس آن را نمی‌خواست) یا «مومیایی» با بازیِ تام کروز (که ثابت کرد حتی یک ستاره‌یِ بزرگ هم نمی‌تواند یک فیلمِ بد را نجات دهد). به نظر می‌رسد هالیوود در حالِ تمرینِ یک شعبده‌بازیِ عجیب است: تبدیلِ طلا به خاک!

۳. استریمرها: دشمنِ خوش‌گذرانِ هالیوود

هالیوودِ گیشه‌خوار

شاید بزرگ‌ترین ضربه‌ را نه رقبایِ سینمایی، بلکه پلتفرم‌هایی مثل نتفلیکس و دیزنی‌پلاس به هالیوود زده‌اند. چرا باید آدم‌ها پولِ گزافِ بلیط و پاپکورن را بدهند، وقتی می‌توانند راحت در خانه بنشینند و همان فیلمِ نیمه‌ضعیف را رویِ مبلِ راحتیِشان تماشا کنند؟ هالیوود که روزی با افتخار می‌گفت «سینما یک تجربه‌یِ منحصربه‌فرد است»، حالا دارد به‌سرعت تبدیل به یک «محتواساز» برایِ پلتفرم‌هایِ استریم می‌شود. فیلم‌هایِ سینماییِ امروز یا آنقدر ضعیف هستند که کسی برایِ دیدنِشان به سینما نمی‌رود، یا آنقدر خوب هستند که ترجیح می‌دهید آن‌ها را در خانه، بدونِ مزاحمتِ فردِ پشت‌سری که مدام پایِ خود را تکان می‌دهد، ببینید!

اما این فقط شروعِ ماجرا است. استودیوها حالا خودشان هم واردِ بازیِ استریم شده‌اند و نتیجه؟ یک جنگِ داخلیِ تمام‌عیار! دیزنی با دیزنی‌پلاس، وارنر با اچ‌بی‌او مکس، و بقیه‌یِ استودیوها هم هر کدام سعی می‌کنند با ساختِ انبوهی سریال‌هایِ متوسط، توجهِ تماشاگران را جلب کنند. مشکل این‌جاست که این استراتژی بیشتر شبیه به این است که یک نانوایی به جایِ بهبودِ کیفیتِ نان‌هایش، ده‌ها نانِ بی‌مزه تولید کند و امیدوار باشد که مردم بالاخره یکی‌دو تا از آن‌ها را بخرند!

۴. تماشاگران عاقل‌تر شده‌اند!

شاید بزرگ‌ترین مشکلِ هالیوود این است که دیگر نمی‌تواند تماشاگران را گول بزند. مردم حالا می‌دانند که «جلوه‌هایِ ویژه‌یِ خیره‌کننده» به‌تنهایی یک فیلم را خوب نمی‌کنند. آن‌ها داستان می‌خواهند، شخصیت‌پردازی می‌خواهند، و از همه مهم‌تر، اصالت می‌خواهند. وقتی فیلمی مثل «اپنهایمر» موفق می‌شود و فیلمی مثل «مأموریت: غیرممکن ۷» (با آن همه اکشن و هزینه‌یِ سرسام‌آور) زیرِ سایه‌اش گم می‌شود، یعنی تماشاگران دارند هوشمندانه‌تر انتخاب می‌کنند.

حتی فیلم‌هایِ خانوادگی هم دیگر مثلِ قبل فروش نمی‌کنند (البته ماینکرفت این روز‌ها عکس این فرمول عمل کرده)، چون خانواده‌ها ترجیح می‌دهند پولِ بلیطِ سینما را پس‌انداز کنند و با آن یک اشتراکِ استریم بخرند که حداقل یک ماه تمام بتوانند از آن استفاده کنند. در واقع، هالیوود حالا دارد با نسخه‌یِ دیجیتالِ خودش رقابت می‌کند، و ظاهراً در این رقابت هم دارد بازنده می‌شود!

۵. آینده‌یِ هالیوود: انقراض یا تکامل؟

هالیوودِ گیشه‌خوار

آیا هالیوود می‌تواند دوباره به اوج بازگردد؟ شاید. اما برایِ این کار باید دست از «فرمول‌هایِ ازپیش‌تعیین‌شده» بردارد و جرئتِ تجربه‌کردن داشته باشد. شاید وقتِ آن رسیده که به‌جایِ ساختِ بیست‌ُمین قسمتِ «ترمیناتور»، سراغِ داستان‌هایِ تازه بروند. یا شاید هم هالیوود ترجیح می‌دهد مثلِ یک بازیگرِ بازنشسته، به خاطراتِ گذشته‌اش چسبیده و غرق در نوستالژی شود.

در هر صورت، یک چیز واضح است: اگر هالیوود نخواهد تغییر کند، تماشاگران به او یادآوری خواهند کرد که در دنیایِ سرگرمی، «وفاداری» فقط تا زمانی معنا دارد که تو بتوانی مخاطب را سرگرم کنی. وگرنه، گیشه‌هایِ خالی، بهترین منتقدان هستند! در پایانِ این مقاله (با امید به اینکه هالیوود بالاخره بیدار شود… یا حداقل قبل از خوابیدن، یک فیلمِ خوب بسازد!) از شما می‌خواهیم آخرین فیلمی هالیوودی را که به همراه خانواده با لذت تماشا کرده‌اید به ما و دیگر مخاطبان ویجیاتو معرفی کنید.

source
کلاس یوس

توسط petese.ir